۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه

شادباش چهارم آبان 2570 (زادروز شاه فقید)

روز 12 اكتبر 1971 ساعت 11 صبح، زير آفتاب گرم پائيزي، در برابر آرامگاه كوروش كبير، بنايي كه تقريبن از 25 قرن پيش تا آن زمان سالم مانده بود، در ميدانگاهي كه به همان مناسبت ساخته شده بود، پادشاه فقيد ايران، محمدرضا پهلوي، خطاب به بنيانگذار امپراطوري‏اي كه دو هزار و پانصدمين سالگشت ايجادش را گرامي مي‏داشتند، سخناني ايراد كرد. محمدرضا پهلوي در آن زمان 51 سال داشت. در سلامت كامل جسم و روان به سر مي‏برد، اعتماد به نفس فراواني داشت و به آيندهء كشورش بسيار اميدوار بود. كشوري كه در طول دو دههء گذشته، پيشرفت چشمگيري كرده بود كه جهان تحسين‏اش مي‏كرد و همه جا از آن به عنوان نمونهء جهشي به پيش، ياد مي‏شد. «آندره پي‏يتر» اقتصاددان برجستهء فرانسوي، ايران را كشوري با رشد شتابان و عاري از تورم مي‏خواند كه تجربه‏اي درخشان در مديريت و توسعهء اجتماعي بود.


از افتخارهای ایرانیان این است كه هیچگاه برده‏داری در ایران مرسوم نبوده است در بین صدها پیكره تراشیده شده بر سنگهای تخت جمشید حتی یك تصویر برهنه و عریان وجود ندارد. در تصاویر حكاكی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچكس عصبانی نیست؛ هیچكس سوار بر اسب نیست؛ هیچكس را در حال تعظیم نمی‏بینید؛ هیچكس سر افكنده و شكست خورده نیست؛ هیچ قومی بر قوم دیگر برتر نیست و هیچ تصویر خشنی در آن وجود ندارد. كوروش كبير، بر اساس سندي كه اكنون در لندن محفوظ است و «استوانهء كوروش» خوانده مي‎شود، اصولي را كه نخستين منشور حقوق بشر در تاريخ محسوب مي‏شود، چنين اعلام كرد:

«به همهء مردم، آزادي پرستش خداياني را كه مي‎‏خواهند، عطا كرده‏ام و فرمان مي‏دهم كه هيچكس، حق آزار آنان را به خاطر باروهايشان ندارد. فرمان دادم كه هيچ خانه‏اي ويران نشود و اموال و ماواي هيچكس به غارت نرود. من صلح و آرامش همهء مردم را تصمين مي‏كنم.»



شاه فقید سخنور برجسته‏اي بود كه به زبانهاي فرانسه و انگليسي تسلط كامل داشت. وي هر زمان كه بدون يادداشت براي جمعيتي سخنراني مي‎كرد يا در مجلسي سخن مي‏گفت، تسلطش بر زبان فارسي و توانايي‏ سخن‏‎پردازي‏اش، باعث مي‏‎شد به خوبي از عهدهء كار برآيد. آنگاه كه نيز قرار مي‎شد متني آماده شده را در برابر گروهي بخواند، تنها يك بار آن را مي‏خواند و سپس بي‏هيچ دشواري بيانش مي‏كرد.

«كوروش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه هخامنشي، شاه ايران‏زمين، از جانب من، شاهنشاه ايران و از جانب ملت من، خاطره فراموش نشدني تو را پاس مي‏داريم. در لحظه‏اي كه ايران پيوند خود را با تاريخ تجديد مي‏كند، حق‏شناسي خود را نثار تو، قهرمان ناميراي تاريخ، بنيانگذار كهن‎‏ترين امپراطوري تاريخ ياد مي‏كنيم. تو؟ اي فرزند شايستهء بشريت، اي آزادي‏بخش بزرگ، كوروش، در برابر آرامگاه ابدي تو، خطاب به تو مي‏گويم آسوده بخواب كه ما بيداريم و پاسدار ابدي ميراث باشكوه تو هستيم.»

دست کم ده ميليون بيننده، اين مراسم را به طور زنده از تلويزيون تماشا كردند. همهء آنها متوجه هيجان سرشار شاه فقيد در پايان خطابه شدند. پس از پايان اين پيام تاريخي، 101 تير توپ در آسمان آبي پاسارگاد شليك شد. تاج گل بسيار با شكوهي در پاي آرامگاه آن پادشاه كبير ايران نهاده شد. بي‏گمان آن روز و آن لحظه، اوج دوران پادشاهي محمدرضا پهلوي بود. آن سال، سي‏امين سال رسيدن او به پادشاهي، پس از كناره‏گيري اجباری پدرش در سال 1941 و همچنين سالگرد اصلاحات اساسي در كشورش بود كه آنها را «انقلاب سپيد» نام‏گذاري كرده بود. در پي اين اصلاحات، كشور جهشي بزرگ و راستين به سوي آينده‏اي درخشان كرده بود: اصلاحات ارضي، صنعتي شدت شتابان، توسعهء زيربناها، برابر حقوق زن و مرد از لحاظ سياسي و اجتماعي. ايران، همچنين در عرصهء بين‏المللي ظهور كرده بود. پس از خروج انگليسي‎‏ها از خليج فارس، مسئوليت حفظ امنيت آن منطقه را بر عهده گرفته بود؛ و «اوپك» در اثر اقداماتي كه شاه فقيد ايران و «ملك فيصل» عربستان سعودي در آن نقش عمده‏اي ايفا كرده بودند، به نخستين پيروزي بزرگ خود، دست يافته بود. اقداماتي كه هم «ملك فيصل» و هم شاه، به خاطر آن، بهاي بسيار گزافي را پرداختند.


گزیده ای از سخنان شاه فقید:
«اکنون ژرف و بنیادی عصر حاضر، همه این جوامع با سنتها و معیارهای فکری هزاره ها و سده های گذشته خود، با ضوابط خاص اجتماعی و حکومتی خود، با شرایط و امکانات اقتصادی ویژه خود، به صورتی ناگهانی و تقریبن غافلگیرانه، در کنار یکدیگر و مقارن با یکدیگر پا به صحنه واحد جهانی گذاشته و خویشتن را اعضای غالبن ناشناختهء یک خانوادهء بزرگ و واحد بشری یافته اند. در عین حال، بدین حقیقت آگاه شده اند که دیگر مقررات این خانواده، اجازهء بازگشت به انزوای گذشته را بدانها نمی دهد. بلکه از هر کدام از آنان انتظار قبول و ایفای مسئولیت خاص خویشتن را در برابر سایر اعضای خانواده دارد، و در مقابل بدانان اجازه می دهد که همین انتظار را از دیگر اعضای خانواده نسبت به خودشان داشته باشند.»
از کتاب به سوی تمدن بزرگ


«وقتی تمدن و هنر جدید را از روی کمال هوشیاری اقتباس و آنچه را برای ما ضروری است انتخاب کنیم، به هدف نهایی خود که دموکراسی حقیقی و سعادت عمومی است نزدیکتر خواهیم شد. برای وصول به این هدف، هر مرارتی را می توان با مسرت خاطر تحمل نمود.»
از کتاب ماموریت برای وطنم

«یک دموکراسی سیاسی نمی تواند مفهومی داشته باشد، مگر آنکه با دموکراسی اقتصادی تکمیل شود. در این اقتصاد دموکراتیک، هیچگونه عامل استثماری نباید دخالت داشته باشد، خواه این استثمار به وسیلهء شخص یا به وسیلهء دولت و خواه توسط دسته ای که مدافع یک اقلیت یا یکی از طبقات اجتماع باشند انجام پذیرد.»
از کتاب انقلاب سفید


«نفعی که از زبان به دیگری حاصل می شود حرام است. پر شدن شکمی که حاصل آن گرسنه ماندن سایرین باشد، در حکم قتل نفس است. انباشتن کیسهء معدودی که نتیجه اش تهی ساختن کیسهء هزاران فرد دیگر باشد، مخالف عقل و انصاف و صرف وحشیگری است. محکوم کردن بی گناه مظلوم، بزرگترین عامل خرابی کشور است.»
از پیام شاه فقید به ملت ایران به مناسبت جشن مشروطیت 14 مرداد 1321

«از اموری که باید حتمن به آن متوجه باشیم این است که برای فردفرد این ملت، حداقل پوشاک و خوراک و منزل را تأمین نموده و بهداشت و فرهنگ را برای همه تعمیم داده و در دسترس کلیهء افراد به طور تساوی بگذاریم. این پنج چیز، از اصول حتمیه و اولیهء زندگانی یک ملت بوده و خواهد بود.»
از سخنان شاه فقید در شرفیابی نمایندگان مجلس شورای ملی به مناسبت جشن مشروطیت 14 مرداد 1324

پیوندها:

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

تاریخ نظامی جنگ ویرانگر هشت ساله با عراق (4)

برای خواند قسمتهای (1) ، (2) و (3) بر روی اعداد کلیک کنید.

انقلاب 57
به دنبال انقلاب قرون وسطايي سال 57 در ايران، هيجاناتي در برخي مردم عراق ايجاد شد و تعدادي از طلاب علوم ديني و برخی از مذهبیون افراطی در پي تظاهرات بازدداشت شدند و دولت وقت عراق، رسمن به ايران هشدار داد. روزنامه الثوره، ارگان رسمي حزب بعث عراق، به رهبران ايران اخطار كرد در روابط خود با عراق آتشبازي نكنند و براي اولين بار رسمن از رهبران ايران خواست تا سه جزيره تنب كوچك، بزرگ و ابوموسي را به اعراب بازگرداند. (روزنامه كيهان 23 خرداد 1358) وقوع انقلاب مذهبي در ايران، باعث بحران اقتصادي در منطقه گرديد و قيمت نفت تا 23 دلار براي هر بشكه بالا رفت. در همان زمان كه تنش در مرزهاي ايران و عراق روز به روز بالا مي‌رفت، اسلامپرستان در داخل ايران، اندیشه های تندي بر عليه ارتش داشتند و در سخنان خود، صحبت از انحلال كامل يا كاهش شديد قدرت نظامي ارتش مي‌نمودند. در همين راستا‌، ابراهيم يزدي، نخستين وزير خارجه حكومت اسلامي چنين گفت: «بعضي سلاحهايي كه دولت ايران در زمان شاه خريداري كرده است، ديگر مورد نياز ارتش ايران نيست و ايران مايل است اين وسايل را به آمريكا بفروشد.» اين سلاحها عبارتند بودند از: هواپيماهاي جنگي اف-14 تامكت، تانكهاي چيفتن، موشكهاي هارپون، تاو، فينيكس، ماوريك، اسپارو، سايدوايندر، سامانه‌هاي راداري، كشتيهاي جنگي کلاس کوروش، زیردریایی کوسه و برخي ادوات ديگر كه بر اساس قرارداد بين ايران و آمريكا، ايران حق فروش آنها را به هيچ كشوري نداشت.

نیروی دریایی شاهنشاهی ایران همچون سایر نیروهای ارتش در دهه ۷۰ میلادی به سرعت پای در راه پیشرفت گذاشت و به خرید ادوات پیشرفته سطحی و زیرسطحی دست زد؛ خریدهایی که بسیاری از آنها متاسفانه به سرنوشت «شیر ایرانی» (تانک سفارش داده شده توسط ایران به بریتانیا) دچار شدند و دولت اسلامی با اتخاذ تصمیمات غلط و بدون مشورت و نظرخواهی از متخصصین و فرماندهان، تمامی سفارشات نظامی ایران را که آماده برای تحویل بودند را لغو کرده و کشورهای فروشنده را به صاحبان بی زحمت و بی هزینه این جنگ افزارها تبدیل کرد. نیروی دریایی ایران در عرصه دریا دست به خرید یک زیردریایی آمریکایی با پیشران دیزل الکتریک زد که در نیروی دریایی آمریکا با عنوانUSS Trout به شماره SS-566 در حال خدمت بود. واژه Trout به معنای ماهی قزل آلا است. این قزل آلای مکانیکی به وزن ۲۷۴۳ تن و طول ۸۲ متر از سیستم پیشران دیزل الکتریک نیرو می گرفت و سرعتی در حدود ۳۰ کیلومتر بر ساعت داشت، دارای ۸۳ نفر خدمه بود و از ۸ پرتابگر ۵۳۳ میلی متری اژدر نیز بهره می برد. همچنین توانایی پایین رفتن تا عمق ۲۱۰ متری آب را داشت. در دسامبر ۱۹۷۸ کنترل این زیردریایی به خدمه ایرانی تحویل داده شد ولی با پیروزی انقلاب مذهبی بنا به دستور صادره از سوی مقامات اسلامی، کارکنان این شناور به ناچار آن را ترک کرده و به ایران بازگشتند. این زیردریایی نیز سالها در آمریکا باقی ماند تا اینکه در سال ۲۰۰۹ به طور کامل اوراق شد. زیردریایی کوسه در دوران شاه فقید خریداری و بهایش تمامن پرداخت شده بود. خدمه‌ای از نیروی دریایی ایران هنوز در آن حضور داشتند که دو سال در شهر گروتون ایالت کانکتیکات در مدرسه تعلیمات زیردریایی نیروی دریایی آمریکا آموزش دیده بودند. ولی اقدامات آماده‌سازی سفر و تحویل رسمی‌ زیردریایی کوسه به نیروی دریایی ایران همزمان شد با انقلاب قرون وسطایی و حکومت اسلامی با وجود اینکه دولت شاهنشاهی پولش را پرداخت کرده بود از تحویل گرفتنش خودداری ورزید و در نتیجه در ۱۷ اردیبهشت ۱۳۵۸ در مراسمی که در یوتیوب موجود است جمهوری اسلامی رسمن زیردریایی کوسه را به نیروی دریایی آمریکا پس داد و از آن تاریخ تا زمانی که در پیامدهای گروگانگیری آمریکاییان دارایی های ایران در آمریکا منجمله زیردریایی کوسه ضبط و مصادره شد، به نیروی دریایی آمریکا از بابت نگهداری‌اش ماهی ۷۰ هزار دلار نیز پرداخت کرد!



صدام
در 26 تير 1358 ژنرال احمد حسن البكر از رياست جمهوري عراقي استعفا كرده و صدام حسين تكريتي تا 26 سال بعد، حاكم مطلق عراق گرديد. وي نسبت به ايران رفتار بسيار خشن تري درپيش گرفت. در آن روزها، ضمن آنكه اوضاع داخلي ايران ناآرام بود، وضعيت خطوط مرزي با عراق نيز به واسطه دست اندازي ها و تجاوزات گاه و بيگاه عناصر مزدور آن كشور، ناآرام و بحراني بود. اما دولت وقت اسلامي، همچنان به دنبال انحلال يا تضعيف ارتش بود، چنانچه سخنگوي دولت در 20 مرداد 58 چنين گفت: «قرارداد نه ميليارد دلاري تسليحاتي ايران با آمريكا لغو شد.» اين قرارداد بزرگ، شامل خريد 160 جنگنده اف-16، چهارصد موشك فينيكس، هفت فروند آواكس E-3A و برخي ملزومات ديگر بود. دولت جديد اسلامي در اقدام نسنجيده ديگري، از پيمان سنتو (Central Treaty Organization) خارج شد و به عضويت جنبش غيرمتعهدها يا در واقع مجمع كشورهاي ديكتاتور جهان سوم درآمد. اما یک نکته ویژه در جریان حوادث ایران و عراق پس از انقلاب اسلامی، تحلیل های آبکی و بچگانه مقامات حکومت اسلامی از تاثیر وجود شیعیان عراق و مذهبی آن کشور بود. از ظاهر گفته های مقامات مسئول حکومت اسلامی در ایران چنین برمی آمد که در محاسباتشان به این عامل، تاثیرپذیری نادرست و غیرحقیقی داده بودند.

تیمسار خلبان امیرحسین ربیعی فرمانده فقید نیروی هوایی شاهنشاهی از کابین جنگنده اف-16 بازدید می کند و سپس پرچم ایران به عنوان یکی از خریداران و کاربران فایتینگ فالکن بر روی آن نصب می گردد.



نا آرامي هاي كردستان
در سال 58، در كردستان ايران، نا آرامي و آشوب رو به فروني بود. در 19 مهر 1358 صدام به عنوان معاون اول حزب بعث عراق انتخاب شد که در جلسه گزینش وی، میشل عفلق (بنیانگذار حزب بعث) نیز حاضر بود و در سخنرانیش از نقش رهبری صدام در حزب تعریف تمجید بسیار کرد. صدام، انقلاب اسلامی ایران را دوستی برای اعراب نمی دانست، بلکه خطری برای آنها تلقی می کرد (روزنامه کیهان: 22 مهر 58). دولت عراق در 23 مهر 58 با بلدوزر، شماری از میله های مرزی را به نفع خود جا به جا کرد و قسمتی از قلمرو ایران را به خاک خود افزود. حکومت اسلامی ایران طی سه یادداشت به این اقدام عراق اعتراض نمود که همگی بی پاسخ ماندند.

در 12 آبان 58 عده ای از عناصر خودسر، کنسولگری عراق در کرمانشاه را اشغال می کنند و تنها یک روز بعد، سفارت ایالات متحده آمریکا در تهران توسط دانشجویان اسلامپرست اشغال می شود و دیپلماتهای آمریکایی به گروگان گرفته می شوند. گروگانگیری پرسنل سفارت آمریکا در تهران که همگی مصونیت دیپلماتیک داشتند، از نخستین دهن کجی های آشکار نظام اسلامی به قوانین و حقوق معتبر جهانی بود.

در 14 آبان 58 استاندار کرمانشاه اعلام کرد: «ارتش عراق در منطقه مرزی ایران مانور نظامی اجرا می کند و تانکها و هلیکوپترهای عراقی در حوالی منطقه بیشکان نمایش قدرت می دهند.» این اظهار نظر بیانگر وخامت روابط بین دو کشور و احتمال برخورد نظامی و پیشدستی ارتش عراق در حمله به ایران می باشد.

در 23 آبان 58 دو فروند هلیکوپتر هایند عراقی به واحدهای ارتش و ژاندارمری کرمانشاه در منطقه پاوه و شوتی حمله کردند. در آن روزها، یک گردان زرهی عراق نیز به نیروهای عراقی مستقر در آن منطقه مرزی پیوست و آنها را تقویت نمود.

در 24 آبان گزارش مرزبانی دهلران نشان می داد که عراق برای استخراج هرچه بیشتر نفت از چاههای مشترک مرزی تلاش می کند. در واقع از دهه 1340 و به دنبال کشف منابع عظیم نفتی که از منطقه هورالهویزه در جنوب غربی اهواز تا رودخانه چنگوله در شرق دشت مهران به طول بیش از 500 کیلومتر امتداد داشت و عرض آن نیز بین رودخانه های کرخه و کارون تا رودخانه چنگوله به طوب 300 کیلومتر قرار می گرفت، دو کشور اقدام به بهره برداری از آن نمودند.

در 4 آذر 58 شماری از مزدوران عراقی به پایگاه هوایی نخجیر در استان ایلام حمله کردند و پایگاه را به آتش کشیدند و 25 نفر از نظامیان ارتش ایران را به اسارت گرفتند. عراق در آن زمان، به هر کسی که یک نظامی ارتش ایران را اسیر کرده و تحویل می داد، سی هزار تومان پاداش اهدا می کرد.

در 14 آذر 58 به گزارش فرمانده ژاندارمری قصرشیرین، حدود 500 نفر از مزدوران عراقی که به سلاحهای سنگین نیز مجهز بودند، به پاسگاه مرزی بزمیرآباد حمله کرده و آن را اشغال نمودند.

بنا بر گزارش روزنامه کیهان، مورخ 15 آذر 58، «سعدون حمادی» وزیر خارجه وقت عراق طی اعتراضیه شدیداللحنی به سفیر ایران در بغداد، به ادعای خود از اعمال تجاوزکارانه ایران علیه هیئت های دیپلماتیک عراق و عراقیهای مقیم ایران هشدار داد و گفت که در صورت ادامه چنین وضعی، دولت عراق کلیه کارکنان دیپلماتیک خود را از ایران فرا خواهد خواند.

در 18 آذر 58 در پی هجوم مردم خشمگین به مدرسه عراقیها در خرمشهر، مقداری نارنجک و مواد منفجره کشف شد و مشخص شد که از این مدرسه برای کمک به مزدوران عراقی استفاده می شده است.

در 26 آذر 58 مزدوران عراقی به پاسگاههای بیشکان ذهاب، تلخاب، بازرگان و کانی شیخ از توابع ژاندارمری قصر شیرین حمله کردند.

در 15 دی 58، شمار 700 نفر از مزدوران که به انواع سلاحهای سبک و سنگین مجهز بودند، با کمک ارتش عراق به پنج پاسگاه مرزی قصرشیرین حمله کردند.

در 17 دی 58 شمار 1700 نفر از مزدوران و مهاجمان عراقی نیز به پاسگاههای مرزی منطقه کرمانشاه حمله کردند.

در 29 دی 58 درگیری شدید 48 ساعته بین مزدوران عراقی و مرزداران ایرانی در منطقه قصرشیرین روی داد.

در 18 اسفند 58 وزارت خارجه ایران به سفیر عراق در تهران دستور داد که ایران را ترک کند.

در 19 اسفند 58 در پی درگیری شدید در منطقه ازکله و شیخ سلم، 40 مزدور زخمی و 28 تن نیز کشته شدند.

در اسفند 58 شرکت بیمه لویدز در لندن، خلیج فارس را منطقه جنگی اعلام نمود و حق بیمه کشتیرانی در آن منطقه را تا سی برابر افزایش داد. همزمان اقدامات خرابکاری مزدوران ارتش عراق در جنوب و غرب به شدت افزایش یافت و چهار خط لوله نفت و گاز در خوزستان منفجر شدند.

در 16 فروردین 59 «ابوالهل» نماینده بی هویت کشور بی هویت فلسطین در سازمان آزادیبخش اظهار داشت که ایران باید سه جزیزه تنگه هرمز را به اعراب واگذار کند. در پی سوال از نماینده فلسطین در تهران، وی هیچ پاسخی به وزارت خارجه اسلامی نداد!

در 17 فروردین 59 در پی چندین انفجار در خرمشهر، آبادان و کرمانشاه، تلفات و خساراتی به بار آمد و انتقال نفت به پالایشگاههای آبادان و کرمانشاه دچار اختلال شد.

در 18 فروردین 59 عراق دوباره مسئله خروج ایران از جزایر سه گانه را مطرح نمود. همچنین در این روز در پی ادامه اشغال سفارت و گروگانگیری دپیلماتهای آمریکایی، به دستور کارتر رئیس جمهور وقت ایالات متحده، روابط آمریکا با ایران قطع گردید.

در 23 فروردین 59 از طرف آقای ابوالحسن بنی صدر، رسمن حالت فوق العاده جنگی اعلام شد. همزمان، نیروهای عراقی با واحدهای بزرگتر به مناطق مرزی نزدیک می شدند. خیلی زود نبرد جدی در منطقه پاسگاه باویسی از توابع ژاندارمری قصرشیرین بین ارتش عراق و ژاندارم های ایرانی درگرفت. شدت نبرد علاوه بر پاسگاه باویسی در حوالی پاسگاه دارخور، تنگ هوان، تیله کوه و بیشگان نیز جریان داشت. کم کم دامنه نبردهای مرزی به استان خوزستان نیز کشیده شد و مزدوران عراقی به پاسگاه ژاندارمری یزدنو که در جنوب غربی هویزه قرار داشت، حمله کردند.

در 24 فروردین 59 نبردهای پراکنده مرزی همچنان ادامه داشتند. ارتش عراق با توپخانه سنگین، مناطق مرزی ایران را زیر آتش شدید قرار داده بود. اخراج ایرانیان نیز همچنان از عراق ادامه داشت و شمار آنان از دوازده هزار نفر نیز فزونتر رفته بود.

در 25 فروردین 59 دامنه نبردهای مرزی به اروندرود کشیده شد. ارتش عراق بزرگترین ناو جنگی خود به نام البکر را در دهانه ورودی اروند در فاو مستقر کرده بود. یک تیپ دریایی نیز عراق در بندر فاو مستقر شد و نیروی دریایی عراق در اروندرود برای حرکت کشتیهای تجاری با پرچم ایران مزاحمت ایجاد می کرد.

در 25 فروردین 59 نبرد توپخانه همچنان ادامه داشت و ارتش ایران نیز برای مقابله با توپخانه سنگین عراق، یک واحد توپخانه 130 م م را از اصفهان به منطقه قصرشیرین اعزام کرد و با توجه به اینکه برد اینگونه توپها 27 کیلومتر بود، می توانست با توپخانه دوربرد عراق که آنهم از همین نوع بود، مقابل به مثل کند و اهدافی را در داخل خاک عراق گلوله باران نماید.

در 26 فروردین 59 خبر کشته شدن آیت الله محمدباقر صدر توسط رژيم بعث پخش شد. وضعیت نظامی منطقه نیز در تمامی خطوط مرزي با عراق بحراني بود. در اين روز ارتش عراق به سه پاسگاه مرزي در منطقه بستان حمله كرد.

در 27 فروردين 59، صادق قطب زاده (وزير خارجه وقت ايران) رسمن بابت اقدامات تجاوزكارانه عراق در خطوط مرزي به سازمان ملل شكايت برد.

در 28 فروردين 59 خبر كشته شدن آيت الله محمدباقر صدر و جمع زيادي از پيروانش مورد تأييد قرارگرفت و خميني پس از قطعيت يافتن اين خبر، سخنان تندي را عليه حكومت عراق و صدام بيان كرد.

در 5 ارديبهشت 59، عمليات نجات كاركنان گروگان گرفته شده سفارت ايالات متحده در تهران شكست خورد. شماري از كماندوهاي آمريكايي در بياباني بين يزد و طبس، به دليل برخورد ملخ يكي از هليكوپترها به هواپيماي سوخترسان C-130 كشته شدند و جيمي كارتر، عمليات را كنسل نمود و مابقي نيروها از منطقه خارج شدند. همزمان عراق و آمريكا كه از سال 1967 ارتباط سياسي با يكديگر نداشنند، به دنبال برقراري روابط ديپلماتيك بودند.


در 7 ارديبهشت 59 شماري از مزدوران مسلح عراقي به چاههاي نفت ايران در منطقه مرزي دهلران حمله كردند.

در 10 ارديبهشت 59 به دنبال چندين ماه عمليات مرزي ارتش عراق، طرح اقتصاد جنگي مورد بررسي قرار گرفت و يدالله سحابي (عضو شوراي انقلاب) چنين گفت: «احتمال تجاوز عمومي ارتش عراق به ايران بسيار زياد است، بنابراين اقدامات پيشگيرانه در جنبه‌هاي گوناگون بايد به عمل آيد كه از جمله آنها، تقويت نيروهاي مسلح در غرب كشور است.» (روزنامه كيهان: 10 ارديبهشت 59)

در 13 ارديبهشت 59 شماري از مهاجمان مسلح به سفارت ايران در لندن حمله كردند. هرچند تروريستها درخواست مذاكره با سفراي چند كشور را داشتند، ولي هدف اصليشان، تبادل‌نظر با سفير عراق بود. سلاحهاي آنها را نيز سفارت عراق در لندن و از طريق محموله ديپلماتيك تهيه كرده بود. بنا بر تحقيقات پليس بريتانيا، رهبر اين تروريستها عراقي بود كه خود در عمليات شركت مستقيم نداشت.

در اواسط ارديبهشت 59، سازمان آزاديبخش فلسطين درخواست ميانجيگري بين ايران و عراق را نمود ولي وزير خارجه حكومت اسلامي چنين گفت: «همانگونه كه بارها اعلام كرده‌ايم، هيچگونه ميانجيگري را توسط هيچكس درباره مسئله عراق نمي‌پذيريم، زيرا دولت عراق جنايتكار است و بايد از بين برود.» اين نظر يكجانبه‌نگر و بچگانه مسئولان و مقامات حكومت اسلامي بود كه تا سال پذيرش قطعنامه آتش‌بس در سال 1367 ادامه داشت.

در طول ارديبهشت 59 دولت عراق همچنان به اخراج ايرانيان و ايراني زادگان ساكن در كشورش ادامه مي‌داد به طوري كه در اواخر ارديبهشت، شمار اخراجي ها به بيش از 35 هزار نفر رسيد.

در 7 خرداد 59 نيروهاي عراق دوباره عمليات خود در مرزها را تشديد كردند و در مرز ايلام به پاسگاه ژاندارمري كلات حمله كرده و سه ژاندارم اين پاسگاه را به شهادت رساندند. در منطقه مهران نيز نبرد زميني و هوايي شديدي بين نيروهاي ارتش ايران و عراق درگرفت و نيروي هوايي عراق، پاسگاههاي مرزي منطقه مهران را بمباران نمود. در منطقه قصرشيرين، نيروهاي متجاوز ارتش عراق با توپخانه سنگين، منطقه تنگ هوان و تيله كوه را گلوله‌باران كردند و به طور كلي زد و خوردهاي مرزي از دهلران و مهران تا حوالي قصرشيرين تا سه روز بعد جريان پيدا كرد. يكي از اهداف عراق در اين درگيري، آسيب رساندن به سد كنجان چم در شمال مهران بود. اين تهاجم ارتش عراق، باعت وحشت اهالي ساكن در روستاها و شهرهاي اطراف شد و سبب شد بسياري از مردم، خانه و مزرعه خود را رها كرده به مناطق امن‌تر كوچ كنند. در اين عمليات بيش از 60 گلوله توپ به شهر قصرشيرين اصابت نمود و به دنبال آن، فرار ساكنين شهر آغاز شد. در اين گلوله‌باران ساختمان هنگ ژاندارمري، پاسگاه تنگ هوان و قرارگاه سپاه پاسداران به كلي ويران شد.

در 22 خرداد 59 شهر سرپل ذهاب هدف گلوله باران توپخانه ارتش عراق قرار گرفت. در منطقه شلمچه نيز درگيريهاي مرزي آغاز شدند. در اين روز مأموران امنيتي عراق، دو عضو سفارت ايران را در عراق بازداشت كرده، كتك زدند و از عراق اخراج نمودند.

از اوایل تیر 59 دامنه دست اندازی ها و تجاوزات ارتش عراق گسترده شد. مزدوران عراقی به پاسگاههای مرزی ایران در منطقه سومار و نفت شهر حمله کردند و عملیات نفوذی خرابکاران در داخل نیز تشدید شد.

در 10 تیر 59 منطقه دالاهو هدف گلوله باران ارتش عراق قرار گرفت و یک هلیکوپتر ایرانی که برای کمک به آن منطقه پرواز کرده بود سرنگون شد.

در 15 و 16 تیر 59 نبردهای پراکنده مرزی باز هم گسترش یافتند. از جمله نقاط درگیری شدید، منطقه سمیده در شمال فکه بود. چاه نفت سمیده نیز هدف حمله ارتش عراق قرار گرفت و آسیب زیادی به تأسیسات آن وارد آمد. همچنین نفت شهر و سرپل ذهاب نیز هدف گلوله باران توپخانه ارتش عراق قرار گرفتند و منطقه درگیری از منطقه ازگله تا خان لیلی گسترش پیدا کرد. بر اثر اصابت گلوله های توپخانه ارتش عراق به تأسیسات شهری قصرشیرین، ارتباطات رادیویی قطع شدند و شبکه آب و برق، آسیب فراوان دید.

در 18 و 19 تیر 59، بمب افکن های نیروی هوایی عراق، پایگاه رادار نخجیر و همچنین شهر سردشت را بمباران کردند.

در 18 تیر 59، برنامه عده ای از نظامیان وطن پرست (کودتای نوژه) برای کوتاه کردن دست اسلامپرستان از جان و مال ایرانیان ناکام ماند و عده ای زیادی از بهترین خلبانان پایگاه سوم شاهرخی در همدان، تیرباران شدند. همزمان، افسران و نظامیان بسیاری در سایر یگانهای ارتش به زندان افتاده یا از ارتش اخراج شدند و یا طبق عادت معمول و دلخواه اسلام پرستان، تیرباران گشتند. برای مثال با برکناری یا حذف بسیاری از فرماندهان قدیمی، لشگر 92 زرهی اهواز در 31 شهریور 59 و به هنگام حمله سراسری ارتش عراق به ایران، نه فرمانده لشگر داشت، نه فرماندهان تیپ سازمانی؛ زیرا فرمانده لشگر و دو فرمانده تیپ به ظن همکاری با کودتا، به زندان فرستاده شده و منتظر اعدام بودند. یک فرمانده تیپ نیز برای حفظ جانش به عراق فرار کرده بود.

در مرداد 59 نبردهای مرزی همچنان ادامه داشتند، اما آنچه روز به روز روشن تر می شد، این بود که ملاحظات دیپلماتیک لحظه به لحظه کنار گذاشته می شد و و دو طرف تنها به گزینه نظامی می اندیشیدند.

در مرداد 59، یگانهای زرهی و مکانیزه ارتش عراق به هدف نفت شهر حمله خود را آغاز کردند که 4 تن از مرزبانان ایرانی کشته شدند و برای توقف حمله عراق، توپخانه ایران شهر نفت خانه در عراق را گلوله باران نمود.

در 25 مرداد 59، رئیس جمهور ایران، (سید ابوالحسن بنی صدر) از مناطق مرزی غرب کشور بازدید نمود و در یکی از پادگانهای ارتش برای نظامیان سخنرانی کرد و گفت: «به نیروهای مسلح ایران دستور داده شد تا در مقابل عملیات تجاوزکارانه عراق عکس العمل شدید نشان دهند، چنانچه عراق به این اعمال تجاوزکارانه ادامه دهد، نیروهای مسلح ایران، پاسخ دندانشکنی به او خواهند داد.»

در 26 مرداد 59، ارتش عراق پاسگاه قلعه سفید را زیر آتش گرفت و در جبهه سیاسی نیز، روابط عراق و ایالات متحده آمریکا که از سال 1967 قطع بود، برقرار گردید.

از اوائل شهریور 59، بحران ایران و عراق شدیدتر شد. گزارشهایی که از مناطق مرزی غرب کشور می رسید، حاکی از آمادگی روزافزون ارتش عراق برای اجرای یک حمله همه جانبه بود. ارتش عراق نقل و انتقالات گسترده ای در نزدیکی مرزهای ایران انجام می داد. عوامل اطلاعاتی گزارش دادند که در سوم شهریور، صدام وارد شهر دربندیخان شد و شخصن دستور داد ارتش عراق با توپخانه و تانک، مناطق توشاوه، تنگ هوان و تپه رش را به محاصره درآورد.

در 4 شهریور 59، جنگنده های نیروی هوایی عراق، تجاوز خود به مناطق مرزی را آغاز نمودند. تمام برآوردها، حمله قریب الوقوع ارتش عراق را نشان می داد.

در 6 شهریور 59، نبرد شدید در مناطق مرزی با عراق درگرفت و عراقیها برای نخستین بار از موشکهای کاتیوشا استفاده کردند. در همین روز، هیئت سیاسی عراق به ریاست هاشم طالب از کویت دیدار کرد. همچنین آمریکا و ایتالیا موافقت خود را برای فروش 12 فروند ناوچه جنگی به عراق اعلام داشتند. همزمان سرتیپ فلاحی در مصاحبه با خبرنگار کیهان این چنین گفت: «تمرکز نیروهای عراقی و مصری در نزدیکی مرز ایران برای ما مهم نیست، بلکه مهم این است که این نیروها چه کار می توانند بکنند. وقتی که ما می دانیم کاری نمی توانند بکنند، احساس خطر نمی کنیم! ما خطر عراق را نادیده نگرفته ایم و مرزها را تقویت کرده ایم، اما چیزی که برای ارتش عراق ایجاد خطر می کند، مربوط به میل رزمی ارتش عراق نسبت به استعداد رزمی اش است. در مقابل ارتش ایران، متکی به قدرت لایزال الهی است. ما در محاسبات ریاضی، ارتش عراق را از لحاظ استعداد، گسترش، ترکیبات و ابعاد ظاهری، مورد بررسی قرار می دهیم و اقدامات مناسب با تهدیدات نظامی آنها را در مرز انجام می دهیم، ولی در مجموع نگرانی ای از ارتش عراق نداریم!» نکته ای که در اینگونه اظهارنظرات بی اساس سوال برانگیز است، این است که آیا اینگونه سخنان بر اساس اطلاعات و برآوردها و بررسیهای دقیق و حساب شده بیان شده اند یا واقعن به نظر مقامات ارتش ایران، ارتش عراق قدرت رزمی کافی برای جنگ با ایران را نداشته است. به نظر می رسد مقامات مسئول حکومت اسلامی، از نظر برآورد نظامی ارتش عراق، بسیار توهم داشتند و متأسفانه این اشتباه آنان، در جنگ به اثبات رسید.

در 10 شهریور 59، نبردهای مرزی در قصرشیرین شدت گرفتند و توپخانه ارتش عراق، این شهر را گلوله باران کرد. در منطقه جنوب نیز جنگنده های عراقی وارد حریم فضایی ایران شدند.

از اواسط شهریور 59، نبردهای مرزی خونین تر و شدیدتر شدند و در 15 شهریور، جنگ سختی درگرفت و مناطق مسکونی آماج گلوله های توپ واقع شد.

در 17 شهریور 59، برخوردهای مرزی بازهم تشدید یافتند. در این روز، جنگنده های ایران به ویژه از پایگاه چهارم وحدتی دزفولی وارد عمل شدند و درگیری در تمام نقاط مرزی آغاز شد.

در 18 شهریور 59 یک جنگنده سوخوی20 و یک هلیکوپتر هایند عراقی در منطقه قصرشیرین هدف آتش پدافند قرار گرفته و سرنگون شدند.

همزمان با اوج گیری اختلافات با عراق، روابط حکومت اسلامی با بسیاری از کشورها سرد می شد. روابط با شوروی بر سر قیمت گاز صادراتی به آن کشور و فروش اسلحه شوروی به عراق به تیرگی شدید رسید به نحوی که به مرحله بسته شدن کنسولگری ها نیز کشیده شد. (قیمت پیشنهادی حکومت اسلامی، پنج برابر سابق بود!) از طرفی با ایالات متحده نیز بر سر دیپلماتهای گروگان گرفته شده، حالت جنگی وجود داشت. همچنین در 18 شهریور، دولت بریتانیا اعلام کرد اعضای سفارت خود از تهران را فرخوانده است.

در 19 شهریو 59 ارتش عراق با استعداد 300 دستگاه تانک، به سمت منطقه مرزی قصرشیرین، خان لیلی، سومار و نفت شهر پیشروی را آغاز کرد. نیروهای ارتش و ژاندارمری ایران به شدت دفاع می کردند و نیروهای عراقی را موقتن مجبور به توقف پیشروی نمودند. اما به طور کلی حالت جنگی در قصرشیرین حکمفرما بود و مردم با هر وسیله ممکن، وسایل خانه خود را برداشته و منطقه را ترک می کردند. آب شهر قصرشیرین قطع شده بود و حتا نیروهای مسلح مدافع شهر نیز دچار کمبود آب خوردن شده بودند. سرانجام عراق رسمن به تجاوزات خود اعتراف نمود و در بغداد اعلام شد که نیروهای ارتش عراق موفق شده اند 76 کیلومترمربع از سرزمینهای غصب شده توسط ایران را آزاد کنند!

در 20 شهریور 59، ارتش عراق قسمتی از پاسگاه پرویز و منطقه گردگان را اشغال کرد. همچنین شهر قصرشیرین نیز به کلی از سکنه خالی شده بود.

در 21 شهریور 59 تلویزیون بصره برنامه های عادی خود را قطع کرد و اطلاعیه وزارت دفاع عراق را مبنی بر آماده باش کامل ارتش و ساکنین نوار مرزی قرائت نمود.

در 22 شهریور 59 سرتیپ فلاحی اعتراف کرد که نیروهای ارتش عراق، شش پاسگاه مرزی که بر آنها ادعای مالکیت داشتند، اشغال کرده اند و اضافه کرد که در درگیریهای اخیر، نه نفر از مرزبانان ایرانی کشته و دوازده تن مجروح شده اند. همچنین در این روز نیز نبرد تمام عیار مرزی با استفاده از توپخانه و هواپیما علیه ایران ادامه داشت. در ادامه عملیات 22 شهریور، ارتش عراق منطقه مرزی مهران را به شدت مورد حمله قرار داد و چهار پاسگاه مرزی نی خزر، هلاله، انجیره و شورشیرین را به تصرف خود درآورد و سپس به سمت صالح آباد و ایلام پیشروی نمود.

در 23 شهریور 59، نیروهای ارتش ایران عملیات گسترده ای را بازپسگیری مناطق اشغالی انجام دادند که متأسفانه نتیجه ای دربرنداشت. همچنین هلیکوپتر بل214 حامل بنی صدر (رئیس جمهور وقت) هدف حمله هواپیماهای عراقی قرار گرفت که البته به آن آسیبی وارد نیامد.

در 24 شهریور 59 عزت ابراهیم، معاون رئیس جمهور عراق در مصاحبه ای در رم اظهار داشت: «ارتش عراق بخشی از اراضی مورد نظر خود را از ایران پس گرفته است و تا یک هفته دیگر، باقیمانده این اراضی را خواهد گرفت. نیروهای عراقی زین القوس و سیف سعد را پس گرفته اند و در حال پیشروی به سایر مناطق هستند.» همچنین در این روز، جنگنده های عراقی یک ایستگاه رادار در حوالی صالح آباد را بمباران نموده و نابود ساختند.

در 25 شهریور 59، عراق برای نخستین بار نبرد در خلیج فارس را مطرح ساخت و عنوان نمود که یک قایق ایرانی را منهدم کرده و به دو قایق دیگر آسیب رسانده و در منطقه نهرخین نیز دو پاسگاه ایرانی را نابوده کرده است.

در 26 شهریور 59، صدام قرارداد سال 1975 الجزیره را لغو شده اعلام کرد.

در 28 شهریور 59، عراق برای اجرای تصمیمات خود در اروندرود، رسمن اقدام کرد و نخستین کشتی که متعلق به ژاپن بود، وادار ساخت با پرچم عراق از اروند عبور کند. در این روز ملک حسین، پادشاه اردن، طی یک تماس تلفنی با صدام، پشتیبانی همه جانبه اردن از جنگ با ایران را به اطلاع صدام رساند. رادیو امان (پایتخت ادن) نیز اعلام ایران باید تسلیم خواسته های عراق شود. همچنین رادیو صوت الجماهیر اعلام نمود که ارتش عراق یکصد کیلومترمربع از زمینهای منطقه انجیره را تصرف کرده است.

در 29 شهریور 59 نبرد در مناطق مرزی به شدت جریان داشت.

در 29 شهریور 59 کنسولگری شوروی در رشت تعطیل شد و این امر نشانه ای از چگونگی و اندیشه خام تلاش سیاسی حکومت اسلامی بود.

در 29 شهریور اختیارات فرماندهی کل قوا از خمینی به بنی صدر (رئیس جمهوری وقت) تفویض شد.

در 31 شهریور ارتش عراق با به کار بردن تمامی امکانات زمینی، دریایی و هوایی، حملات منظم و هماهنگ شده خود را جهت اشغال خرمشهر، اهواز، دزفول، دهلران، ایلام و قصرشیرین آغاز نمود و بدین ترتیب جنگ ویرانگر هشت ساله، طولانی ترین جنگ قرن بیستم و دومین جنگ خونین و زیانبار جهان پس از جنگ جهانی دوم بین ایران و عراق درگرفت.

نکات
* نخستین ضربت قانونی به همت و تلاش حضرت امام و دولت موقت، در اسفند 57 بر پیکر ارتش ایران وارد آمد و مدت خدمت وظیفه عمومی از دو سال به یکسال کاهش یافت! در نتیجه پنجاه درصد از کارکنان نیروهای مسلح از خدمت مرخص شدند و با توجه به اینکه در ارتش شاهنشاهی، همیشه استعداد کارکنان موجود کمتر از صد در صد بود، ترخیص این پنجاه درصد سبب شد استعداد نیروهای مسلح در اوایل سال 58 با درنظر گرفتن غائبین و فراریان، به کمتر از چهل درصد کاهش یابد. در نتیجه نگهداری وسایل و تجهیزات آسیب پذیر همچون باطری خودروها و تانکها، به دلیل عدم اجرای برنامه های نگهداری درجا آسیب فراوان ببیند. به عنوان نمونه در آغاز جنگ ویرانگر هشت ساله در شهریور 59، از شمار 318 دستگاه تانک چیفتن سازمانی لشگر 92 زرهی اهواز، تنها حدود 100 دستگاه آماده استفاده بودند و مابقی تانکها به دلیل نداشتن باطری، روغن و عدم نگهداری توپ، نقص فنی پیدا کرده بودند. اما این آشفتگی ارتش، تنها قسمت کوچکی از آشفتگی عمومی کشوری بود که به اشغال اسلام پرستان درآمده بود.

* در روز 20 تير ماه 1359 ابوالحسن بني صدر رئيس جمهوری اسلامي در يک برنامه تلویزيوني شرکت کرد و از کشف يک کودتای نظامي به منظور براندازی رژيم جمهوری اسلامي پرده برداشت. در اين تاريخ 513 روز از چيرگي اهريمنان بر ايران زمين مي گذشت و کشتار بي امان ايرانيان و ويراني ايران به شدت ادامه داشت. پادشاه فقيد ايران در يک بيمارستان نظامي در قاهره، آخرين روزهای زندگي خويش را مي گذراند. 52 تن از ديپلماتهای آمريکا همچنان در اسارت گروهي از دانشجويان اسلامپرست موسوم به پيرو خط امام بسر مي بردند. شرکت کنندگان در اين قيام با اينکه مي دانستند در صورت دستگيری کمترين مجازات آنان مرگ است، همچنان با دل و جان خطر را پذیرا شدند ولی متأسفانه آنچنان غافلگير شدند که نتوانستند تيری به دشمن شليک نمايند. اعدامها از روز يکشنبه 29 تير ماه 1359 يعني 11 روز پس از کشف اين قيام با حکم شيخ ريشهری حاکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی ارتش آغاز شد و در اين روز زنده يادان سپهبد خلبان سعید مهدیون، سرتيپ خلبان آيت محققي، سرهنگ خلبان داریوش جلالی، سرگرد خلبان فرخزاد جهانگيری، سروان خلبان محمد ملک، سروان بيژن ايران نژاد ثابت افسر فني نيروی هوایی و ... اعدام شدند. اين کشتار وحشيانه دست کم تا روز دوشنبه 31 شهريور ماه 1359 که زمان حمله ارتش عراق به ايران بود همچنان به شدت ادامه يافت. در طول اين 65 روز، 115 نفر از بهترین خلبانان، چتربازان، توپچيان و افراد نيروی ويژه ارتش ايران به احتمال شرکت در کودتا تيرباران شدند و گویی ضحاکیان با تيرباران شاهين های بلندپرواز و توپچيان ايران، صدام حسين عراقي را برای حمله به ايران دعوت مي کنند. کشف اين قيام سبب گرديد که ارتش عراق با آسودگي از کم تواني نيروی هوايي ايران به سرزمين ما بتازد و يک جنگ ويرانگر را به ايران و ايرانيان تحميل کند.



آفتابت كه فروغ رخ زرتشت در آن گل كرده است،
آسمانت كه زخمخانه حافظ، قدحي آورده است،
كوهسارت كه بر آن همت فردوسي، پر گسترده است،
بوستانت كز نسيم نفس سعدي، جان پرورده است،
همزبانان من اند


مردم خوب تو، اين دل به تو پرداختگان،
سر و جان باختگان، غير تو نشناختگان،
پيش شمشير بلا، قد برافراختگان، سينه سپر ساختگان،
مهربانان من اند


نفسم را پر پرواز از توست،
به دماوند تو سوگند، كه گر بگشايند،
بندم از بند، ببينند كه آواز از توست،
همه اجزايم با مهر تو آميخته است،
همه ذراتم با خاك تو آميخته باد،
خون پاكم، كه در آن عشق تو مي‏جوشد و بس،
تا تو آزاد بماني، به زمين ريخته باد.

پایان
31 شهریور 2570 (برابر 1390 تازی)

۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

ناوهای کلاس کوروش


چهار ناو جنگی موسوم به کیدکلس (Kidd Class) که از گونه شناورهای جنگی پرتاب کننده موشکهای هدایت شونده یا DDG هستند، پیش از انقلاب قرون وسطایی سال 57 توسط نیروی دریایی شاهنشاهی ایران به ایالات متحده سفارش داده شدند و وظیفه تامین امنیت خلیج فارس به ویژه در زمینه دفاع هوایی را بنا بود عهده دار گردند. شوربختانه پیش از دریافت این ناوها، انقلاب مذهبی به وقوع پیوست و در پی آن، حکومت اسلامی تمامی قراردادهای خرید جنگ افزارهای نظامی را کنسل نمود و بدین ترتیب این چهار کشتی جنگی به ناوگان نیروی دریایی ایالات متحده پیوستند و هر ناو، به نام یکی از فرماندهان نیروی دریایی ایالات متحده که در جریان نبرد اقیانوس آرام در جریان جنگ جهانی دوم جان باخته بودند، نامگذاری شد.

مهمترین ویژگی ناوهای موسوم به DDG بهره منده از موشکهای هدایت شونده پیشرفته ضدهوایی، ضدکشتی و ضدزیردریایی می باشد. در این عکس، پرتاب همزمان و عمودی موشکهای ضدهوایی SM-2 را مشاهده می فرمایید.

معرفی ناوها
ناو USS Kidd به شماره DDG-993 در یادبود آدمیرال آیزاک سی کید که در جریان حمله هفتم دسامبر 1941 نیروی هوایی ژاپن به بندر پرل هاربر کشته شد.

ناو USS Callaghan به شماره DDG-994 در یادبود آدمیرال دانیل کالاگهان که در در جریان نبرد دریایی ایالات متحده در جنگ جهانی دوم به تاریخ 13 نوامبر 1942 کشته شد.

ناو USS Scott به شماره DDG-995 در یادبود آدمیرال نورمن اسکات که وی هم در جریان نبرد 13 نوامبر 1942 جان باخت.

ناو USS Chandler به شماره DDG-996 در یادبود آدمیرال تئودور چندلر که جریان حمله کامیکازه (انتحاری) هواپیمای ژاپنی به ناو جنگی اش در هفتم ژانویه 1945 کشته شد.

ناو جنگی یو اس اس کید به شماره 993 که متاسفانه هیچگاه رنگ آبهای خلیج فارس و پرچم ایران را به خود ندید

این چهار ناو ویژه شرایط سخت آب و هوایی و برخی موارد خاص مورد نظر نیروی دریایی شاهنشاهی ایران ساخته شده و برای عملیات در آب و هوای گرم و مرطوب خلیج فارس بسیار مناسب بودند. در طول نزدیک به بیست سال خدمت این چهار کشتی در نیروی دریایی ایالات متحده، آنها به نامهای عامیانه ای همچون کلاس آیت الله یا آدمیرال مرده نیز شناخته می شدند!

ناو یو اس اس اسکات به شماره DDG-995

ناوهای جنگی کلاس کوروش برای انجام ماموریتهای جنگ ضدهوایی، ضدسطحی و ضدزیرسطحی و پشتیبانی از عملیاتهای آبی خاکی بسیار مناسب بودند. ناوشکن کلاس کوروش به وزن ۹۷۸۳ تن و طول ۱۷۲ متر، از چهار سیستم توربین گازی نیرویی در حدود ۸۶۰۰۰ اسب بخار بدست می آورد که سرعتی در حدود ۵۰ کیلومتر بر ساعت و بردی در حدود ۱۱۰۰۰ کیلومتر را برای این شناور پدید می آورد. این شناور به دو توپ ۱۲۷ م م و دو توپ شش لول ۲۰ م م و هشت فروند موشک ضد کشتی هارپون و موشکهای ضد هوایی استاندارد SM-2 و اژدرهای ۳۲۴ م م مجهز بود و همچنین توانایی حمل یک فروند هلیکوپتر را نیز داشت. این ناوشکن ها از سیستمهای بسیار پیشرفته راداری برای جستجوی سطح و زیرسطح و همچنین آسمان بهره می بردند.


تمامی این چهار کشتی در اواخر دهه 1990 از رده خدمت در ایالات متحده خارج شده و در سال 1997 هریک به بهای 30 میلیون دلار به فروش گذاشته شدند. بررسی خرید این ناوها توسط استرالیا و یونان به نتیجه ای نرسید اما به یکباره در سال 2001 در نمایی از فیلم پرل هاربر دیده شدند. مدتی بعد در همان سال دولت ایالات متحده، مجوز فروش آنها به قیمت کل 732 میلیون دلار به تایوان را صادر کرد و هر چهار کشتی پس از بهینه سازی، تعمیرات اساسی و نصب جنگ افزارهای پیشرفته و جدیدی همچون 148 موشک ضدهوایی SM-2 سری Block IIIA و 32 موشک ضدکشتی هارپون سری Block II به نیروی دریایی تایوان تحویل داده شدند.

یکی از چهار کشتی کلاس کید با پرچم تایوان که در این کشور به نام کلاس Kee Lung شناخته می شوند.

۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

21 شهریور: یادبود ارتشبد محمد خاتمی

در کنار اسامی انسانهای وطن پرستی که عمر و زندگی خود را برای بالابرد نام ایران صرف کرده اند، ارتشبد محمد خاتمی معروف به ژنرال خاتم در نیروی هوایی نوین پیشتاز است. وی پایه گذار ساختار نوین نیروی هوایی ایران بوده است. در دوران فرماندهی اش در نیروی هوایی که از 1337 تا زمان مرگش در 1354 خورشیدی می باشد، توسعه و ساخت پایگاههای جدید، آموزشهای مدرن پرسنل و تجهیز این نیرو به سامانه ها و هواپیماهای جنگی پیشرفته انجام گردید. نام و خاطره خدمات وی هنوز زبانزد پرسنل قدیمی نیروی هوایی ایران است.


ارتشبد محمد خاتمی در 21 شهریور 1354 به هنگام کایت سواری بر فراز دریاچه سد دز، در معرض باد شدیدی قرار گرفت؛ بالهای پرنده اش کنده شد و جان به جان‏آفرین تسلیم نمود. پس از انقلاب مذهبی سال 57، آرامگاه وی در ابن بابوی تهران توسط اسلامپرستان تخریب شد. در سالهای اخیر و با گسترش اینترنت، سایتهای وابسته به رژیم اسلامی بسیار کوشیده اند تا سقوط کایت و مرگ ژنرال خاتم را بر گردن نظام سلطنتی و ساواک بیندازند در حالی که مستندات مرگ وی در دسترس است، ضمن آنکه برای این ادعای واهی اسلامپرستان، تاکنون سند و مدرکی ارائه نشده و تنها به گسترش شایعات بی پایه و اساس پرداخته شده است.



بیوگرافی
* زاده شهر رشت در 1297 خورشیدی (محله صیقلان)
* از 1318 تا 1320 خورشیدی گذراندن دوره دو ساله رسته هوایی و دریافت درجه ستواندومی
* گدراندن آموزش خلبانی تکمیلی در انگلستان (1323 تا 1325)
* ازدواج با پریدخت خدیوی (1324)
* گزینش به عنوان خلبان مخصوص شاه فقید (1325)
* مرگ همسر در جریان سانحه هوایی (1326)
* دوره تکمیلی خلبانی هواپیماهای جت در انگلستان و آلمان غربی (1330)
* دوره عالی ستاد هوایی در ایالات متحده (1330)
* ازدواج با فاطمه پهلوی (خواهر شاه فقید) در 30 مرداد 1338
* دریافت درجه ارتشبدی (1347)
* مرگ بر اثر سقوط کایت (21 شهریور 1354)

عکس یادگاری مراسم عروسی با شادروان فاطمه پهلوی (30 مرداد 1338)


به هنگام گذراندن دوره عالی ستاد هوایی در ایالات متحده در کنار بمب افکن نورث آمریکن اف-100 (سال 1330)



آخرین لحظات زندگی پیش از سوار شدن بر کایت (21 شهریور 1354)

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

برگی از تاریخ (2)

اشغال ایران (2)
قسمت پیشین را اینجا بخوانید

ساعت پنج بامداد روز اول سپتامبر 1939، ارتش آلمان نازی که در مرزهای لهستان گسترش یافته بود، به دستور آدولف هیتلر وارد خاک آن کشور شد و نبرد خونین جنگ جهانی دوم آغاز گردید. ستاد کل ارتش آلمان، طبق نقشه های تنظیم شده، 58 لشگر از جمله 10 لشگر موتوریزه این حمله را انجام می دادند. یکهزار و پانصد جنگنده بمب افکن ارتش آلمان به کمک نیروهای زمینی آمدند و خطوط ارتباطی و تأسیسات نظامی لهستان را نابود ساختند. در آگوست 1941 و با شعله کشیدن زبانه های جنگ ویرانگر دوم، آنتونی ایدن وزیر امور خارجه بریتانیا ضمن سخنرانی در مجلس عوام، به ایران نیز اشاره نمود و چنین گفت: «وجود شمار زیادی از متخصصین آلمانی در ایران، خطر بزرگی برای استقلال آن کشور ایجاد نموده است و دولت بریتانیا با کمال پاکی و صداقت نسبت به این خطر به دولت ایران تذکر داده و امیدوار است این سخنان مورد توجه قرار گیرد.»

ورود تانکهای متجاوز انگلیسی به کرمانشاه

دولت ایران در جواب اخطارهای دریافتی از دولتهای روس و انگلیس، همواره آنان را مطمئن می ساخت که نسبت به رفتار ابتاع بیگانه مراقبت کامل داشته و کردار آنها را زیر نظر دارد. اما اطمینان خاطر دولت ایران برای دولتهای روس و انگلیس که نقشه اشغال و تضعیف ایران و حذف رضا شاه از قدرت را در سر داشتند، تأثیری نداشت و در ساعت 4 بامداد روز سوم شهریور 1320، سفرای دولتهای یاد شده به منزل نخست وزیر ایران رفته و یادداشت مشترک خود را مبنی بکارگیری نیروهای نظامی خود در مرزهای شمالی، جنوبی و غربی ایران را به وی ابلاغ نمودند. نخست وزیر نیز بلادرنگ خبر را در اختیار رضاه شاه قرار داد. اخبار دریافتی نشان می دادند که همان زمان که سفرای روس و انگلیس یادداشت خود را به نخست وزیر می دادند، در جنوب ناوگان مسلح انگلستان به ساحل خرمشهر رسیده و چندین ناو ایران را در غافلگیری کامل غرق کرده و شماری از افسران و ملوانان ایرانی را به شهادت رسانده بودند که متاسفانه فرمانده نیروی دریایی منطقه جنوب به نام دریادار بایندر نیز از آن جمله بود. در شمال نیز سربازان روس به استانهای آذربایجان و خراسان حمله کرده و شهرستانهای بیدفاع را به وسیله بمب افکن هایشان بمباران می کردند.


نیروهای متجاوز روس و انگلیس در هر نقطه که با نیروی ارتش شاهنشاهی مواجه می شدند، به کمک آتش بالا و البته به واسطه بهره مندی از هواپیماهای بمب افکن و آتش توپخانه وارد کارزار می شدند و نیروهای دفاعی ایران را عقب می راندند. روزهای سوم و چهارم شهریور 1320، سربازان روس و انگلیس در شمال و جنوب و غرب ایران بدون توجه به اعلام بیطرفی ایران در جنگ به تاخت و تاز نظامی خود ادامه می دادند و مناطق مسکونی بسیاری از شهرهای سر راه خود را بدون دلیل بمباران می کردند. عملیات جنگی متفقین تا روز هشتم شهریور (سی ام آگوست 1941) همچنان ادامه داشت. اما در این چند خط قصد دارم نکته ای را که همواره بیان می شود که چرا ارتش نوین ایران مقاومت چندانی نتوانست انجام دهد، اندکی برای خوانندگان محترم وبلاگ توضیح دهم. در حقیقت با تجاوز نظامی متفقین به ایران، اطرافیان رضا شاه از قبیل وزرا و کارمندان موثر و عالیرتبه دولت هم علاقه چندانی به انجام وظائف و تکالیف خود نداشتند و حتا شماری از آنان در برخی از موارد اگر می توانستند از اخلال در امور کشور کوتاهی نمی ورزیدند. اکنون حادثه ای را که در همان روزهای تیره ورود متفقین به ایران رخ داد برای نمونه بیان می کنیم. این حادثه حاکی از علاقه اعلاحضرت رضاشاه کبیر به بزرگی و سربلندی ایران بود و از حس وطن پرستی شدید وی سرچشمه می گرفت و همچنین بی علاقگی اطرافیان ایشان به امور کشور را به خوبی نشان می داد. این جریان عینن از کتاب «ایران نو» نوشته ال پی الول ساتن صفحات 537 و 538 بازگو می گردد:

ناو هدف قرار داده شده ایران در بندرگاه خرمشهر

افسران عالیرتبه ارتش که عضو شورایعالی جنگ بودند، صبح آن روز (سوم شهریور 1320) جلسه ای تشکیل داده و لایحه ای را امضاء کرده بودند که طبق آن خدمت نظام وظیفه در کشور برچیده شده و به تدریج سربازان و افسران مرخص شوند و برای آینده از بین مردم داوطلب نیرو و سرباز گزیده گردد. این پیشنهاد در حقیقت اعلامیه انحلال ارتش نوپای ایران بود و زحمات چند ساله رضا شاه را در برقراری نظام وظیفه در ایران به هدر می داد. رضا شاه دستور داد امضاء کنندگان آن فورن به سعدآباد احضار شوند و همینکه همگی جمع شدند، شاه در حالی که ولیعهد نیز همراهش بود به افسران نزدیک شد و پرسید علت این پیشنهاد چه بوده و برای چه آن را امضاء کرده اند. افسران از چگونگی برخورد شاه و شدت خشم او بر خود لرزیدند و نتوانستند پاسخ قانع کننده ای بدهند.


این پیشآمد درست به دنبال مرخص کردن سربازان لشگرهای پایتخت بود که با وضع تأسف آوری چند هزار سرباز را از سربازخانه های، بی پول و گرسنه خارج کرده و آواره شهر و بیابان کرده بودند. سربازان با وضع رقت انگیزی در خیابانها و کوچه های تهران سرگردان بودند. خیلی زود ولوله عجیبی در شهر افتاد. نگرانی و اضطراب بسیار شدیدی در مردم تهران ایجاد گردید و همان شب شمار فراوانی از تهران فرار کردند و سربازان گرسنه و بیچاره هم به سمت شهر و دهات خود پیاده روان گشتند. فردای آن روز که رضا شاه فقید از قضیه باخبر گردید، بسیار متأثر شد و بلادرنگ دستور جمع آوری افراد را صادر نمود. اتومبیلها و موتورسیکلتها در شهرها و جاده های خارج از تهران به راه افتادند و شمار زیادی از سربازان آواره شده را جمع کرده و به پادگانها بازگرداندند. این واقعه دلخراش، به تمام معنی حکایت از تسریع در بهم ریختن اوضاع ایران می کرد وگرنه کدام منطق حکم می کرد که چند ده هزار سرباز گرسنه و بی پول را از سربازخانه های خارج کنند و جیره و مواجب آنها را حیف و میل نمایند.

۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

یادبود درگذشت شاهنشاه آریامهر

5 امرداد
سالروز درگذشت محمدرضا شاه پهلوی

 آنانی که پادشاه را دوست می دارند، او هنوز زنده است و در یادها درخشان. اما، 5 امرداد سالروز درگذشت آریامهر، روزیست برای گرامیداشت پادشاه مهرباني که جز سربلندی ایرانی آرزويی نداشت، و جز عشق به ایران مهری در دل نمی پرورانید و جز دغدغه حفظ منافع کشورش در سر نداشت و دست آخر نیز جان خود را در راه اعتلای ایران و حذف خرافات مذهبی از دست داد.

محمدرضا شاه پهلوي، شاهنشاه میهن دوست، مهربان و بافرهنگ ایران زمین، پس از تحمل سالها عذاب بيماري سرطان و درد دوري از وطن، در ساعت 10 صبح روز 5 مرداد 1359 در بيمارستان نظامي قاهره (معادي) درگذشت. محمدرضا شاه فردي بسيار سختكوش بود و به طول معمول از ساعات نخستين صبح تا اواخر شب در دفتر كارش به امور كشور رسيدگي مي كرد. وي به زبانهاي انگليسي و فرانسه تسلط كامل داشت و ضمن دارا بودن گواهينامه هاي خلباني و چتربازي، با فن خلباني آشنايي كامل داشت.

بيش از سه دهه از «وحشت بزرگ» حاكم بر ايران مي‏گذرد و 31 سال است محمدرضا شاه پهلوي آنجا بر خاك مهربان مصر، در آرامگاه خويش در گوشه‏اي از مسجد الرفاعي قاهره خفته است.

دوره نه چندان بلند حكومت پهلوي، ايران پذيراي پيشرفتهاي بسيار شد. پيشرفتهايي كه هضم آن در آن دوره براي بسياري و اين دوره براي اندكي هنوز دشوار است. دادگستري ملي، حقوق برابر زن و مرد، مجلس سنا و انجمن هاي ايالتي و ولايتي، قانون، دانشگاه سراسري، آموزش و پرورش اجباري و مجاني، ارتش مدرن ملي، ملي شدن صنعت نفت، ملي شدن شيلات، ارتباطات جديد، حمل و نقل زميني و هوایی و دريایی، سازمانهاي امنيتي و انتظامي، بهداشت و درمان عمومي، كشاورزي مكانيزه، ورزش و تربيت بدني، وزارتخانه ها و ادارات، برنامه اتمي تحت اداره سازمان انرژي اتمي، صنايع سنگين و نيمه سنگين و سبك، صنايع جنگي، دانشگاههاي نظامي و انتظامي، دستگاه ديپلماسي، آموزش و توسعه هنر، بيمه و تامين اجتماعي، سيستم بانكداري مدرن، و ... و البته كادري از ميان مردم سرزمينمان با همه بدآموزي ها و انديشه های خرافي و قرون وسطایی هزار و چهارصد ساله بيابان نشينان عرب و اشتباهات و غرضورزان وقت جهان.


فرض کنيم که ملت ما با اين تيره روزی هايی که در اين سی و چند سال اخیر کشيده و با اين تجربياتی که حال اندوخته، به يکباره از خواب برخيزد و ببيند هر آنچه که ديده، فقط کابوس و خيالی بيش نبوده است. يعنی محمد رضا شاه پهلوی همچنان پادشاه ايران است، شادی همچنان از آسمان می‏بارد، ميخانه‏ها و کاباره‏ها و ديسکوتکها و بار ها باز است، دانشگاه و مدارس عالی همگی رايگان، دانشجويان دختر و پسر در کنار هم در کنسرتهای آمفی تئاتر و کاخ جوانان، تغذيهء رايگان و بيمه‏های اجتماعی و دلاری هفت تومان و بيمارستانهای رايگان همچنان برقرار است. مردم در مسافرت کنار دريا، دختران نازنين ايران همچنان آزاد و شاد و شيدا، پسر و دختر آزادانه دست در دست، شهر ها امن و دکانها پر و پر رونق، همه جا چراغانی ... در چنين فرضی، آيا می توانيد تصور کنيد کسی خواهان انقلاب در ايران شاهنشاهی باشند؟

زندانهاي شاه پر از زندانيان سياسي بود!
يكي از حربه هاي اسلام پرستان، ادعاي پر بودن زندانها از مخالفان بود. در حقيقت امروزه در نظام مقدس الله با بگير و ببندها، اجراي روزافزون طرحهاي به اصطلاح امنيت اجتماعي و اخلاقي كه در حقيقت روش نوين مبارزه با مردم ناراضي از حكومت مي باشد روشن شده كه نظام پهلوي، نظامي كاملن پيشرفته و منطبق با روشها و سيستمهاي نوين بوده است و از آنچه كه به اصطلاح زنداني مخالف شاه و دگرانديش سياسي نام برده مي شود، در حقيقت مشتي تروريست مسلح مجاهد و فدايي خلق و دين پرست متحجر بودند كه كعبه آمال و آرزويشان اكنون در دو شهر تهران در ايران و اشرف در عراق به تجلي رسيده است. جنايت فجيع سينما ركس آبادان كه به روشني معلوم شده توسط اسلام پرستان متحجر طراحي و اجرا شده و همچنين ترور كارشناسان نظامي ارتش شاهنشاهي به بهانه واهي و احمقانه همكاري با امپرياليسم كه بارها هم توسط متحجرين و هم مجاهدين ضد خلق به انجام رسيد، رذالت انديشه و ايدئولوژي طالباني مخالفان نظام شاهنشاهي را به خوبي نشان مي دهد.

من وقتی به ايران شاهنشاهی دوران جوانی خود می‏انديشيم و آن‏همه اقتدار و شوکت و اعتبار و احترام در جهان و آن اندازه پاکی و معصوميت و شادابی و شادی و امنيت و آسايش در درون ايران را پيش چشم مجسم می‏کنم، به راستی نمی‏توانم بپذيرم که جمهوری اسلامی، همان ميهن گرامی من «دولت شاهنشاهی ايران» است. ايرانی که در آن، من جوان ايرانی در کنار کار و تحصيل، آن اندازه امکانات ارزان و آسان برای جوانی کردن داشتم که گاهی آرزو می‏کردم که ای کاش انسان نيازمند به خواب نبود و می‏توانست تمامی شبانه‏روز از زندگی خود لذت برد. روزی که من هژده ساله پراميد و مست از بادهء غرور با دختر زيبا و خوش پوش همسايمان ـ پس از نوشيدن آبجويی خنک در گوشهء دنج يک تريا ـ دست در دست به تماشای فيلم به يادماندنی شکوه علفزار در سينما ب. ب، سينمای عشاق تهران آن روزگار رفتم، در افسوس اين بودم که چرا ميهن من پيشرفته‏تر و آزادتر از ايالات متحده آمريکا نيست. و امروز چهل سال پس از آن تاريخ در گوشه غربت و تنهايی، از خود می‏پرسم با اين بی‏آزرمی و لجبازی و مسئوليت‏گريزی که بدبختانه در اکثريت نخبگان ما وجود دارد، اصلن ممکن است که با دل بستن به اين طايفه حتا چهل سال بعد و پس از مرگ من هم، دوباره ميهنم مانند زمان هژده سالگی من گردد، تا باز هم در آن، دختران و پسران جوان پراميد و شاد و پرغرور چون من، دست در دست هم بدون ترس از داغ و درفش و بند و تازيانه به دبيرستان و دانشگاه و تئاتر و سينما و تريا و بار و کلوب و کنار دريا رفته و جوانی کنند، و يا رخداد فرخنده دگری در راه است که باعث خواهد شد اصلن حتا من و نسل من نيز دو باره آن شکوه و شوکت ايران درخشان را ببينيم. من که هنوز هم اميد از کف نداده و سرم همچنان پرسودا و دلم پر از آرزوست...

از کتاب خاطرات ویلیام سولیوان، آخرین سفیر ایالات متحده در تهران:
شاه نظرات خود را با یک انگلیسی سلیس و لحنی که بسیار صمیمانه و صادقانه بود بیان می کرد. سخنان او همچنین نشان می داد که مسائل بین المللی را با دقت پیگیری می کند... به طور کلی من او را شخصیتی سوای آنچه پیشتر مجسم کرده بودم یافتم. در رفتار وی ابدن دبدبه و کبکبه و تکبری ندیدم... با اطلاعاتی که پیشتر در واشینگتن به من داده شده بود و مطالبی که درباره شاه خوانده بودم، انتظار داشتم با مردی خودخواه و متکبر که برای سرپوش نهادن بر ضعفهای درونی خود، سخنان پرطمطراقی بر زبان می راند روبرو شوم. اما مردی که من او را ملاقات کردم، چهره کاملن متفاوتی داشت. او خیلی آرام و به نرمی سخن می گفت. رفتارش بسیار ساده و صمیمی و متواضعانه بود و اصراری در قبولاندن نظرات خود به مخاطب نداشت.



در نخستین دیداری که پس از بازگشت به تهران با شاه داشتم، می خواستم در صورتی که فرصت مناسبی پیش آید درباره وضع مزاجی او پرسشهایی بکنم... وقتی که من کاخ را ترک می کردم، شاه تا دم دفتر کارش مرا بدرقه کرد و من هنگام راه رفتن او احساس کردم کمی می لنگد. پرسیدم آیا تصادفی کرده اید؟ شاه که ابتدا سراسیمه شده بود پس از مکث کوتاهی گفت نه در موقع اسکی روی آب زانویم پیچ خورده است. در آن زمان من توضیح شاه را باور کردم، ولی بعدها که از موضوع بیماری سرطان شاه اطلاع یافتم، متوجه شدم که لنگیدن شاه و ناراحتی زانوی او در آن روز یکی از علائم بیماریش بوده که شاید می خواست از من پنهان بدارد.
  
ما ديگر قامت رسايش را نخواهيم ديد
او ديگر در ميان ما نيست
او ديگر نوروز را به ما شادباش نخواهد گفت
ما ديگر صداي مهربانش را كه آرامش‌بخش جزيرة آرامش بود نخواهيم شنيد


گزيده اي از سخنان گرانقدر محمد رضا شاه پهلوي

«يك جامعه اخلاقي است كه مجهز به قانون جديد و تمدني كه براي امروز لازم است باشد. وقتي جامعه اي داراي صفات اخلاقي راستگويي و پرهيزكاري و عدالت و مساوات بود و از طرف ديگر به علم و دانش هم مجهز شد، چنين جامعه اي خوشبخت و سعادتمند خواهد بود.»
از سخنان شاه فقيد در سلام عيد غدير – 4 مرداد 1335

«می‏دانستم که خواسته‏هایم با منافع نیرومند کسانی که حیاتشان به فقر و جهل مردم وابسته است در تضاد می‏باشد؛ ولی به رغم فشارهای خارجی و بی‏ایمانی و تخصیص نادرست منابع مالی عمومی و بی‏لیاقتی بعضی از حکومت‏هایمان، سرسختانه به تعقیب وظیفه‏ای که متعهد به آن بودم ادامه دادم. طی سی و هفت سال، هیچ چیز مرا از انجام وظیفه‏ام باز نداشت نه گلوله تپانچه و نه رگبار مسلسل.»
از کتاب پاسخ به تاریخ

«سلاحي كه ما براي دفاع از مملكت تهيه مي كنيم و تأكيدي كه هر دفعه در امر فرا گرفتن فنون نظامي به شما مي كنيم، هيچ وقت براي تجاوز و دستبرد به كسي نخواهد بود. خوشبختانه ما احتياجي به اين قبيل سياستهاي ماجراجويانه نداريم. اگر هم اين مملكت، مملكت فقيري بود، باز اخلاق ايراني و فرهنگ ايراني به او اجازه تخطي و تجاوز نمي داد. ما هيچ وقت قواي مملكت را براي انضمام سرزميني به وطن خود وارد عمل نخواهيم كرد، ولي در عين حال ميل داريم همه بدانند اين سرزمين باستاني كه سه هزار سال تاريخ مدون دارد، سرزميني نيست كه بشود با آن شوخي كرد و نسبت به آن جسارت ورزيد.»
از سخنان شاه فقيد در جشن فارغ التحصيلي دوره پنجم دانشكده فرماندهي عالي و ستاد مشترك – 3 مهر 1345

«براي رفع تضادها و بحرانهاي امروز جهان، توسل به زور و قدرت مادي تقريبن هيج مشكلي را حل نمي كند. بنابراين مي بايد در اين موارد راه حلهاي منطقي تري بر اساس درك ماهيت و علل واقعي اين تضادها و حل واقع بينانه و در عين حال عمقي و اساسي آنها اتخاذ كرد.»
از كتاب انقلاب سفيد

«مسئولان حكومت در كشورهاي مختلف جهان، امروزه نه تنها مسئول امور خاص مملكت خود هستنند، بلكه موظفند در عين حال با ديدي جهاني بدين وظائف و مسئوليتها نگاه كنند. واقعيت اين است كه هر كشور، امروزه در عين آنكه يك واحد مستقل سياسي است، جزئي از يك واحد خيلي بزرگتري است كه دنياي بشري نام دارد و در اين واحد بزرگ، هر جزء همانقدر كه براي خود مستقل است، مانند افراد يك خانواده در مقابل همه خانواده وظائف و وابستگيها و تعهداتي دارد.»
از كتاب انقلاب سفيد

«و در نهايت، وظيفهء خود مي‏دانستم كه نشان دهم، چگونه يك ملت مي‏تواند رو به سراشيبي زوال برود؛ و چگونه آنچه به لطف پروردگار و با همت و سخت‏كوشي ملتي فراهم آمده بود، نابود شد و از بين رفت؛ تا شاهدي در مقابل تاريخ باشد.»
كتاب پاسخ به تاريخ




۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

4 امرداد: سالروز درگذشت رضا شاه كبير

چهارم امرداد
يادبود درگذشت رضا شاه كبير


دوران سیاه قاجار
گفته اند كسي را كه گذشته نيست، آينده نيز نخواهد بود. ملتي كه از رويدادهاي گذشته خود بي خبر است، نه تنها در زمان حال بلكه در آينده نيز داراي آثار مجد و بزرگي نخواهد شد. ديرزماني از دوران باشكوه و پرعظمت نادر شاه افشار نگذشته بود؛ دوراني كه تمام دنيا را به طرف خود متوجه كرده و تمام كشورها در برابر قدرت و بزرگي ايران زانو زده بودند. مي دانيم كه اول قاجاريه به آخر زنديه متصل است. زنديه سلسله اي است كه مؤسس آن خود را وكلي الرعايا مي ناميد. از خود اين نام نيز به خوبي آشكار است كه اين مملكت بزرگ و پهناور در بحبوحه قدرت و شوكت و عدالت روزگار سپري مي كرد و يك عاطفه و مهر و محبت ويژه در بين ملت و دولت جريان داشت كه اين معني با تمام خصوصيات در وجود نادر شاه افشار و كريم خان زند تجسم پيدا كرده بود. اما زمانه به يكباره دگرگون شد. اين عاطفه و محبت و عدالت، به قهقرا رفت و سلسله نكبت بار قاجاريه از درون جنايات فجيع آغامحمدخان قاجار سربرآورد. مؤسس خونخوار سلسله قاجاريه، فجايع ننگين و شرم آور خود را به طوري بالا برد كه نعش كريم خان را نيز در زير قدمهاي خود دفن كرد. در قسمت غربي كاخ گلستان، حياط كوچكي است مشهور به جلو خان كريمخاني؛ كه در مقابلش نرده چوبي كشيده شده و راهرويي دارد كه وارد حياط كاخ گلستان و تخت مرمر مي شود. مؤسس سلسله قاجار، كريمخان زند را در همين راهرو دفن كرد كه هر روز خود و درباريان اش به هنگام تردد، پاي خود را بر روي قبر وكيل الرعايا گذاشته و با قبر وي كينه ورزي نمايند. از آن تاريخ تاكنون، استخوانهاي كريمخان در همينجا مدفون است و روح باعظمتش در بالاي كنگره اين عمارت دهشتبار، پرواز مي نمايد و مضطربانه بالهاي خود را به در و ديوار اين عمارت يا مخزن فجايع مي زند و طبيعت را به مظلوميت خود گواه مي طلبد و از روح حقيقت و عدالت، استمداد مي نمايد.


كارخانه هواپيماسازي شهباز كه در سال 1313 به دستور رضا شاه تأسيس شد، در سال 1317 نخستين هواييماى ساخت ايران را توليد كرد.

هر حاكميتي كه به يك جامعه تحميل مي شود، اگر متناسب با حالات روحي و عقلي و اخلاقي آن نباشد، حتمن از بين مي رود و آثار خود را نيز با خود مي برد و به جز لعنت و نفرين مردم، چيزي به يادگار نمي گذارد. اعراب باديه نشين، با يك طرز قاهرانه به ايران هجوم آوردند و حق حاكميت سياسي ملت ايران را غصب نمودند و ملت ايران سرانجام با قيام ابومسلم خراساني حاكميت اعراب را رد كردند. چنگيز خان مغول نيز به سان اعراب آمد و رفت. ايران در هر دوره و عصري مورد حمله و هجوم و تاخت و تاز بيگانگان گرديد. افغان در اصفهان، روس در آذربايجان و گيلان، ترك در آذربايجان يكي پس از ديگري مي خواستند حاكميت سياسي ملت ايران را در دست بگيرند ولي ديري نمي پاييد كه با واكنش ملت ايران به بيرون پرتاب مي شدند. به همين ترتيب روزگار قاجاريه نيز در سال 1161 خورشيدي در رسيد و خود را در رديف همين دستجات ظالم با زور و گردنكشي به ملت اخلاقي ايران تحميل نمود. در دوران قاجار و اندك مدتي پس از جهانگشايي هاي نادر شاه، وقتي كه بلوچستان، افغانستان، ارمنستان، قفقاز و گرجستان از دست ايران رفت، لرزه بر اندام ايرانيان افتاد و تأثيرات شديدي بر افكار و روحيات ملت ايران برجاي گذاشت. با يك چنين پيشآمدهاي ناگوار در مدت 150 سال زمامداري قاجار، ملت متأثر اما عصباني شد ولي حكام قاجار همچنان گلوي ملت ايران را فشرده و چشمها را از كاسه و حدقه بيرون مي انداختند و براي كسي، حق چون و چرايي قائل نبودند. قطعات زرخيز مملكت یکی یکی از دست رفتند، رجال كارآمد از ميان برداشته شدند، بي تكليفي سراسر مملكت را فرا گرفت، هيچكس خود را مالك مال و جان و عرض و ناموس نمي دانست. تشكيلات مملكتي برهم ريخته، قواي عمومي برهم خورده، حاكم و محكوم نامعلوم، هركسي كه رابطه و آشنايي با مأمورين دولتي داشت، به احدي پاسخگو نبود و هركاري مي خواست انجام مي داد، از فراش تا وزير هركس براي خود فرمان فرما شده بود.

ساخت راه آهن سراسري در شرايط بسيار سخت اقتصادي و ابزاري سالهاي دهه 1300، يكي از اقدامات عمراني بي مانند در تاريخ ايران مي باشد.

صفحات تيره و تار پشت سر هم اين 150 سال را كه ورق مي زنيم و چشم خود را متوجه حوادث خطرناك اين دوران دور و دراز مي نماييم، يك قرن و نيم فاجعه، بدبختي، فنا، زوال، ذلت، فقر، مسكنت و از همه بالاتر، رواج فحشا و فسادهاي اخلاقي را مشاهده مي نماييم. در پايان آن، عقايد پاك و اخلاق تابناك تاريخي ملت ايران، ملتي كه در عالم بشريت به پاكدلي و راستگويي و شهامت اخلاقي معروف شده بود، در اين دوره فضائل اخلاقي را از دست داد و مصداق گفتار معروف «الناس علي دين ملوكهم» درس شهوت و بداخلاقي و مسخرگي آموخت و مي آموزد. در اين قرن بيست و يكم كه بشر با متافيزيك سر و كله مي زند و گنجينه اسرار نهفته طبيعت را مي گشايد، ايراني به ته چاه تيره بختي جمكران افتاده و دست و پا مي زند و به هر كجا كه دست مي بازد، نوك سنان و ناوك پيكان به چشمش مي خلد.

هنگامى كه در دوران احمد شاه قاجار، رضا خان به مقام وزارت جنگ رسيد آمار نفرات ارتش ايران از بيست و دو هزار و هشتصد نفر تجاوز نمى كرد، ولى در نخستين روز شهريور 1320، تعداد افسران و درجه داران و افراد ارتش ايران بالغ بر يكصد و هفتاد و سه هزار و هشتصد و شصت و سه نفر بود. ارتشى كه در مدت صد سال، پس از جنگهاى ايران و روسيه، ده برابر كوچک شده و از نظر كيفیت، كوچکترين ارزشى نداشت، در مدت پانزده سال از هشت برابر هم تجاوز كرد. در طول اين پانزده سال، 219 358 نفر تحت عنوان افسر و سرباز وظيفه، خدمت زير پرچم را طى كردند.

ما در طول تاریخ، پادشاهانی داشتیم که به تصدیق همه پژوهشگران و مورخین نام و آوازه شان سرآمد همه پادشاهان و فرمانروایان همه اعصار بوده است. بهترین نمونه و شاخص ترین این پادشاهان، کوروش بزرگ است. پادشاهی که نام او و خدماتش به بشریت نه تنها در بلندای نام پادشاهان همه دنیا قرار دارد، بلکه زینت بخش مهمترین کتاب دینی، یعنی تورات قرار گرفته است. کتابی که ام الکتاب ادیان توحیدی، یعنی یهودیت و مسحیت و اسلام محسوب می شود. به ویژه اینکه نخستین پایه گذار حقوق بشر در جهان نیز این پادشاه بزرگ بوده که امروزه همگان بر آن مهر تأئید زده اند. پادشاه نامدار دیگری که شهرت او در پیشرفت تمدن بشری زبانزد جهانیان است، داریوش بزرگ است. پادشاهی که برای نخستین بار نظم و ترتیب کشورداری را پایه ریزی و دهها کشور جهان را زیر چتر امپراطوری خود به شیوه مدیریتی اداره می کرد که هم اکنون نیز بسیاری از روشهای کشورداری او در جهان جاری و پایدار است. اگر از شورای عالی مهستان اشکانیان که در آن پادشاهان را با نظر خواهی و مشورت بزرگان به شرط شایستگی انتخاب می کردند که نمونه بارز دمکراسی عصر خود بود، بگذریم و به دوران پرشکوه خسروان ساسانی برسیم، می بینیم که پادشاهان این سلسله چه اثرات بزرگی در ایجاد فرهنگ و تمدن جهان بر عهده داشتند. در علم و دانش و صنعت و هنر و غیره چه آثار گرانبهایی از خود به جا گذاشتند. اما پس از حمله وحشیانه اعراب به ایران، به قول فردوسی اوضاع دگرگونه شد و مردم و مملکت ما با همه تلاشهای سر سختانه و بی وقفه ای که انجام دادند، دیگر به جلال و عظمت پیشین خود برنگشتند. در این دوران بس طولانی که تاکنون نیز ادامه دارد، ده ها و صدها پادشاه و حاکم دلسوز ایرانی پا به میدان نهادند و هر یک در حد توان خود برای بازگرداندن عظمت گذشته ایران تلاش کردند که نام و یادشان برای همه ایرانیان گرامی است. اما هر یک از آن بزرگ مردان چون ستارگانی زود گذری بودند که درخشیدند و از میان رفتند. مردم سرزمین ما که قرنهای متمادی جهاندار بودند و جهانداری می کردند، به دست اقوام و قبایلی گرفتار شدند که شرح مصیبتهای این دوران غم انگیر و دردناک تاریخ مملکت ما را بایستی با خون دل نوشت و اندوه جانکاه آن را از اشکی که از چشم تاریخ بر سرنوشت کشور ما جاری شده است پرسید.

رضا شاه بزرگ، پدر ملت ایران
با چنین سرگذشتی و پس از قرنها حکومت بیگانگان و بیگانه تباران بر سرزمین ما، نزدیک به یک قرن پیش مردی از تبار ایرانی در سر زمین ما قد علم کرد و آخرین حاکمان ترک تبار را از اریکه قدرت به زیر کشید و بار دیگر یک سلسله پادشاهی ایرانی تبار را بر سرزمین ما مستقر کرد. این مرد بزرگ رضا شاه بود که سه نشان از سه پادشاه نامدار پیشین ایرانی که نام و یادشان همیشه برای ایرانیان غرور آفرین است با خود داشت. رضا شاه مانند نادر شاه در اوج از هم گسیختگی مملکت و نابسامانی اوضاع فلاکتبار پایان سلسله قاجار، قدم به میدان گذاشت. او همۀ گردنکشانی که هریک بخشی از ایران را زیر سلطه خود داشتند، از میان برداشت و استقلال و امنیت و تمامیت ارضی کشور را تحت نام «کشور ایران» تثبیت کرد. این نکته را هم به خاطر بسپاریم که رضا شاه و نادر شاه تنها دو پادشاهی بودند که به خاطر خدمات ارزنده و گرانسنگ خود به ملت ایران به خواست و رأی مردم این سرزمین به سلطنت رسیدند. رضا شاه همانند نوح سامانی، فرهنگ اصیل ایرانی را جایگزین فرهنگ خرافی و تحمیلی بیگانگان نمود و تاریخ پرافتخار ایران را از زیر خاکستر زمان بیرون کشید و به فرزندان این سرزمین نشان داد که چه گذشته پرافتخاری داشته اند. این پادشاه تمامی همت خود را برای اعتلای فرهنگ ایران به کار گرفت، کاری که در طول هزار و چهار صد سال گذشته فقط در دوران کوتاه امیران ایرانی سلسله سامانیان انجام گرفته بود. رضا شاه همچون داریوش بزرگ دست به سازندگی و آبادانی ایران زد و کشور فقیر و عقب مانده ایران را به سرعتی غیر قابل وصف به یک کشور مدرن با تشکیلاتی منظم و مرتب تبدیل کرد. او بود که پس از هزار و چهار صد سال برای مردم ایران بار دیگر هویت ایرانی داد تا به ایرانی بودن خود افتخار کنند. درباره خدمات رضا شاه بزرگ بسیاری مطلب نوشته و می نویسند که نیازی به بازگو کردن آنها نیست. آنچه من در این نوشته کوتاه به دوران این پادشاه بزرگ ایران می پردازم، پاسخ به چند نکته ای است که در بررسی و تحلیل دوران او به وی ایراد می گیرند. کسانی که با کمال بی انصافی درباره پادشاه بزرگی که بزرگترین خدمت را به کشور ما کرده است داوری می کنند.

رضا شاه و دیکتاتوری او
نخستین و بزرگترین ایرادی که به رضا شاه می گیرند این است که او یک دیکتاتور بود. بعد هم این ایراد را بر او وارد می سازند که املاک مردم را از آنها می گرفت. ما به کوتاهی به این دو مطلب می پردازیم تا چشم و گوش فرزندان مملکتمان باز شود. مبادا که به خاطر اتهاماتی که بدخواهان و دشمنان دیرینه ما آن را ساز کرده و به زبانها انداخته اند، نسبت به بزرگان کشورشان بی التفاتی نشان دهند و قدر و قیمت آنان را نادیده بگیرند و خدماتشان را پاس ندارند. رضا شاه ثمرۀ بارز انقلاب مشروطه ایران بود که به همت ایرانیان آزادیخواه به ثمر رسیده بود. پیش از حرکت قهرمانانه رضا خان و افسران قزاق او از قزوین به تهران، هیچ یک از خواسته های مشروطه خواهان به نتیجه نرسیده بود. چرا که حکومت قانون در سرزمینی که بیش از نود و نه در صد آن بی سواد بودند و اکثریت مردم نیز در فقر مادی و معنوی شدیدی به سر می بردند، نه تنها عملی نبود، بلکه غیرممکن نیز بود. مملکتی که سرتاسر آن یا در اختیار شازده های عیاش قاجار بود و یا گرفتار چنبرۀ مشتی ملای فاسد که خارج از حیطه حکومت مرکز بر مردم حکم می راندند. رضا شاه در چنان جوی پا به رکاب کرد و با همه توانایی خود و حمایت و پشتیبانی کسانی که مانند او درد وطن داشتند، به ساماندهی کشور همت گماشت. او بود که با اقتدار تمام یاغیان کوچک و بزرگ اعم از شازه های قاجار و ملایانی که هر یک برای خود دبدبه و کبکبه داشتند، از میان برداشت و پس از سالیان دراز یک حکومت مرکزی مقتدر به وجود آورد.

گروهي از نخستين دانشجويان خلباني زن و مرد در فرودگاه قلعه مرغي تهران (1311)

ایرانی که رضا شاه در سوم اسفند 1299 خورشیدی سکاندار آن شد، ایرانی ویران بود که به همه چیز شباهت داشت به جز یک کشور به معنای واقعی آن. در آن شرایط وانفسا جز با اقتدار و تمرکز حاکمیت چاره ای برای اداره مملکت نبود. آنچه در دوران رضا شاه چه در مقام وزارت و سردار سپه ای او و چه در دوران نخست وزیری وی و چه دوران کوتاه پادشاهی اش انجام گرفت، همگی حاصل اقتدار او و حکومت مرکزی وی و به ویژه ایراندوستی و زحمات شبانه روزی این پادشاه برای ساماندهی اوضاع آشفته کشور بود. آنانی که بر او ایراد می گیرند که رضا شاه دیکتاتور بود و جلوی آزادی های فردی و اجتماعی و سیاسی مردم را گرفته بود. نمی گویند که در آن دوران در کدام یک از کشورهای دنیا آزادی به معنی امروزه وجود داشت؟ تازه، آزادی برای چه کسانی؟ آزادی برای شازده های قاجار؟ آزادی برای ملایانی که تحت عنوان حاکمان شرع بر جان و مال و شرف مردم ایران حکم می راندند؟ آزادی برای کسانی که هر یک سر در آخور یکی از سفارتخانه های خارجی مانند انگلیس و روسیه و غیره داشتند؟

نيروي هوايي ايران كه در سال 1303 و به دستور رضاه شاه تشكيل شد، تا بهمن سال 1357، با در اختيار گرفتن جديدترين هواپيماها، سيستمها و آموزشها، همچنان به رشد خود ادامه مي داد.

رضا شاه بر خلاف باور کسانی که او را به علت محدود یا مسدود کردن آزادیها سرزنش می کنند در زمان به قدرت رسیدنش از جانب همه بزرگان آن روزگار مملکت که دلسوزانه در پی سامان دادن به اوضاع اسفبار مملکت بودند پشتیبانی می شد. کسانی که رضا شاه را برکشیدند همه وطن پرست و آرزومند ایرانی آباد و مستقل و با اعتبار بودند. در ضمن فراموش نکنیم که در همان سالها بسیاری از سیاستمداران کشور ما در خدمت دو قدرت حاکم بر سرنوشت ایران (روس و انگلیس) بودند. در این میان، رضا شاه تنها شخصیتی بود که توانست آرزوی وطن پرستان را برآورده کند. بزرگان دلسوز مملکت در آن ایام رضا خان را برای برقراری نظام جمهوری تشویق و بدان پای می فشردند؛ اما جامعه روحانیت شیعه که هنوز حرف آخر را در مملکت می زدند (هنوز هم مي زنند)، با آگاهی از اوضاع جمهوری آتاتورک در ترکیه، چون آینده جامعه خود را در خطر می دیدند. به جای رئیس جمهور شدن رضا خان به پادشاهی او نظر دادند و او را از ایجاد نظام جمهوری به استقرار نظام پادشاهی سوق دادند. مهمتر از همه اینکه کسانی که بزرگترین عیب رضا شاه را دیکتاتور او قلمداد می کنند، اوضاع زمانه رضا شاه را درنظر نمی گیرند. تصور آنها این است که رضا شاه تنها دیکتاتور زمان خود بود. در حالی که در زمان سلطنت رضا شاه که غیر از آزادی های سیاسی، مردم ایران همه آزادی های دیگر را داشتند، سرتاسر جهان را دیکتاتورها می گرداندند. در روسیه استالین پدر بزرگ کمونیست های جهان بزرگترین حکومت دیکتاتوری را در روسیه برقرار کرده بود. آلمان را هیتلر می چرخانید. در ایتالیا موسلینی فرمانروایی می کرد. ترکیه را آتاتورک مانند رضا شاه با اقتدار تمام اداره می کرد. همینطور چین و ژاپن و مصر و عربستان و عراق و سوریه و بسیاری از کشورها را رهبران مقتدری اداره می کردند که رضا شاه در میان آنها اگر بهترین آنان نبود، یکی از ملایمترین دیکتاتوری ها را داشت. در آن دوران هنوز تخم لق حکومت دمکراسی به سر زبانها نیفتاده بود و جز چند کشور که در آستانه دمکراسی بودند. حقوق بشر و غیره نیز در آن دوران هنوز پا به عرصۀ جهانی نگذاشته بود. آزادی بیان و عقیده و مطبوعات و غیره نیز در هیچ کجا دنیا مطرح نبود. دریغ است که خدمات پادشاهی مانند رضا شاه را به خاطر شیوه حکومت دمکراسی که سالیان دراز پس از او در بخشی از جهان رواج پیدا کرد، سرزنش کرد، آن هم در اداره امور کشور ویرانه و عقب مانده ای مانند ایران که در اختیار او قرار گرفته بود. رضا شاه پادشاه مقتدری بود که به حق او را بایستی پدر بزرگ ایران امروز نامید. پدری که با همۀ مهر و علاقه اش به سرزمین خود، آنچه در توان داشت به کار برد و آنچه نصیبش شد، با کمال بی انصافی، بی التفاتی بعضی از به اصطلاح روشنفکران ایران به خدمات او بود.

رضا شاه و زمین مردم
ایراد دیگری که به رضا شاه می گیرند، این است که او زمین های مردم را می گرفت. پیش از پرداختن به این موضوع لازم است به این نکته توجه کنیم که در دوران پیش از رضا شاه سرتاسر مملکت ملک مطلق پادشاهان قاجار بود. آنها هر زمان اراده می کردند، هر بخش از خاک ایران را به هر کسی که می خواستند می بخشیدند. در دوران قاجار مالکین اصلی املاک یا شازده های قاجار بودند یا ملایان. مردم ایران نیز همگی رعیت این دو قشر از جامعه بودند. پس از حرکت سوم اسفند 1299 که رضا شاه به عنوان عامل اصلی آن محسوب و اقتدارش روز به روز بر همگان روشن می شد. بسیاری از شازده های قاجار برای نزدیکی و جلب حمایت او، داوطلبانه ملکی از املاکی خود را به او پیشکش می کردند. رسمی که در قدرت گرفتن هر شخصیتی در ایران به صورت معمول انجام می شد. در آن زمان هنوز رضا شاه، رضا شاه نشده بود و معلوم هم نبود که او پادشاه ایران خواهد شد. رضا شاه خوزستان را که ملک مطلق شیخ خزعل بود از دست او بیرون آورد، ولی هیچ یک از املاک شیخ را تصاحب نکرد و به خود اختصاص نداد. همچنانکه املاک بسیاری از گردنکشان دیگر را در نقاط دیگر ایران از دستشان بیرون آورد، بی آنکه بخواهد خود مالک آنها بشود. رضا شاه اگر هم زمینی را از کسانی گرفت، این کسان، اشخاصی بودند مانند فرمانفرمایان که که درصد عمده ای از دهات و زمین های کشاورزی ایران را در اختیار داشت. خود او یکی از نخستین مالکانی بود که برای حفظ املاک بی حد و حصر خود، ملکی از املاکش را پیشکش رضا خان کرد و در پی او نیز دیگران از او تاسی جستند و رضا خان را هم به جمع مالکین افزودند، البته زمانی که هنوز پادشاه نشده بود. اینکه می گویند رضا شاه املاک مردم را می گرفت، با حقیقت تطبیق نمی کند؛ زیرا در آن زمان، هیچ یک از مردم ایران صاحب زمین نبودند، مگر شازده های قاجار یا آخوندهایی که سایه شوم آنها در همه ایران پراکنده بود. با این توضیحات کوتاه در مورد دو ایرادی که به رضا شاه می گیرند، لازم است که فرزندان ایران و کسانی که پس از این درباره این پادشاه بزرگ به پژوهش می پردازند، این نکات را مورد توجه قرار دهند. سخن مغرضانه کسانی که رضا شاه را به دیکتاتوری و زمین خواری متهم می کنند به همین سادگی نپذیرند.

بازديد رضا شاه از برنامه مرمت تخت جمشيد

پس از جنگ جهانی اول، در دو کشور مسلمان خاورمیانه دو اتفاق به وقوع پیوست که نشاندهنده بیداری مردم این دو کشور بود. یکی از این اتفاقات سقوط امپراطوری عثمانی و تشکیل کشور جمهوری ترکیه به رهبری مصطفی کمال آتاتورک بود و دیگری انقلاب مشروطیت ایران و در پی آن سقوط سلسله قاجار و به سلطنت رسیدن رضا شاه پهلوی. این دو کشور تحت مدیریت و همت این دو شخصیت بزرگ کوشیدند کشورشان را به کاروان تمدن نویني که به راه افتاده بود برسانند. آتاتورک وارث یک امپراطوری بزرگی بود که عظمت و شوکت آن موفقیت آتاتورک را هم هموار و هم تضمین می کرد. بر عکس رضا شاه وارث مملکتی بود که بیش از دو قرن در فقر و فلاکت و خرافات و خفت به سر می برد. پیشینیان او، میراثی جز یک مملکت ویرانه و عقب مانده از خود به جا نگذاشته بودند. کاری که رضا شاه برای ایران انجام داد به مراتب از کاری که آتاتورک برای ترکیه انجام داده بود پر اهمیت تر بود. با این حال، مردم ترکیه آتاتورک را در حد پرستش دوست می دارند و ارج می گذارند و او را پدر ترکیه می نامند. ولی بعضی از مردم ایران، به ویژه کسانی که خود را روشنفکر می دانند و با تاریخ سرزمین خود و دیگران نیز آگاه هستند، حتا با مقایسه با کارهای آتاتورک با رضا شاه، قدر و منزلت و خدمات پادشاه مملکت خود را نمی دانند و ارج نمی گذارند. پادشاهی که از یک کشور فقیر و عقب افتاده کشوری مدرن با شیوه های جدید مملکتداری به وجود آورده بود.


آیا این درست است که کسانی با کمال بی انصافی خدمات بزرگ این پادشاه را آن هم به اتهاماتی واهی، اینطور نادیده بگیرند و بی ارزش جلوه دهند؟ آیا وقت آن نرسیده است که ما نیز به خود آییم و برای خادمین راستین مملکتمان، نگاهی واقعبینانه بیاندازیم و به خدمات بزرگان کشورمان با دیده احترام بنگریم؟ حرمتشان را پاس داریم و برایشان احترامی که شایسته آن هستند قائل شویم؟ ما چه بخواهیم و چه نخواهیم رضا شاه پدر ملت ایران است. این قضاوت تاریخ است و داوری همه فرزندان راستین ایران. آنهایی که در باره رضا شاه به داوری می نشینند، بایستی پیشاپیش تاریخ کشورمان را بخوانند. ببینند مملکتی که رضا شاه با به قدرت رسیدن خود تحویل گرفت، چه وضعی داشت و کشوری که هنگام ترک ایران به ما سپرد در چه وضعی بود. این تنها و بهترین سند و مدرک کارکرد رضا شاه است. بی جهت نیست که ملت ایران به حق این پادشاه را «رضا شاه کبیر» نام نهاده است.

پیوندها:
facebook