اشغال ایران (2)
قسمت پیشین را اینجا بخوانید
ساعت پنج بامداد روز اول سپتامبر 1939، ارتش آلمان نازی که در مرزهای لهستان گسترش یافته بود، به دستور آدولف هیتلر وارد خاک آن کشور شد و نبرد خونین جنگ جهانی دوم آغاز گردید. ستاد کل ارتش آلمان، طبق نقشه های تنظیم شده، 58 لشگر از جمله 10 لشگر موتوریزه این حمله را انجام می دادند. یکهزار و پانصد جنگنده بمب افکن ارتش آلمان به کمک نیروهای زمینی آمدند و خطوط ارتباطی و تأسیسات نظامی لهستان را نابود ساختند. در آگوست 1941 و با شعله کشیدن زبانه های جنگ ویرانگر دوم، آنتونی ایدن وزیر امور خارجه بریتانیا ضمن سخنرانی در مجلس عوام، به ایران نیز اشاره نمود و چنین گفت: «وجود شمار زیادی از متخصصین آلمانی در ایران، خطر بزرگی برای استقلال آن کشور ایجاد نموده است و دولت بریتانیا با کمال پاکی و صداقت نسبت به این خطر به دولت ایران تذکر داده و امیدوار است این سخنان مورد توجه قرار گیرد.»
ورود تانکهای متجاوز انگلیسی به کرمانشاه
دولت ایران در جواب اخطارهای دریافتی از دولتهای روس و انگلیس، همواره آنان را مطمئن می ساخت که نسبت به رفتار ابتاع بیگانه مراقبت کامل داشته و کردار آنها را زیر نظر دارد. اما اطمینان خاطر دولت ایران برای دولتهای روس و انگلیس که نقشه اشغال و تضعیف ایران و حذف رضا شاه از قدرت را در سر داشتند، تأثیری نداشت و در ساعت 4 بامداد روز سوم شهریور 1320، سفرای دولتهای یاد شده به منزل نخست وزیر ایران رفته و یادداشت مشترک خود را مبنی بکارگیری نیروهای نظامی خود در مرزهای شمالی، جنوبی و غربی ایران را به وی ابلاغ نمودند. نخست وزیر نیز بلادرنگ خبر را در اختیار رضاه شاه قرار داد. اخبار دریافتی نشان می دادند که همان زمان که سفرای روس و انگلیس یادداشت خود را به نخست وزیر می دادند، در جنوب ناوگان مسلح انگلستان به ساحل خرمشهر رسیده و چندین ناو ایران را در غافلگیری کامل غرق کرده و شماری از افسران و ملوانان ایرانی را به شهادت رسانده بودند که متاسفانه فرمانده نیروی دریایی منطقه جنوب به نام دریادار بایندر نیز از آن جمله بود. در شمال نیز سربازان روس به استانهای آذربایجان و خراسان حمله کرده و شهرستانهای بیدفاع را به وسیله بمب افکن هایشان بمباران می کردند.
نیروهای متجاوز روس و انگلیس در هر نقطه که با نیروی ارتش شاهنشاهی مواجه می شدند، به کمک آتش بالا و البته به واسطه بهره مندی از هواپیماهای بمب افکن و آتش توپخانه وارد کارزار می شدند و نیروهای دفاعی ایران را عقب می راندند. روزهای سوم و چهارم شهریور 1320، سربازان روس و انگلیس در شمال و جنوب و غرب ایران بدون توجه به اعلام بیطرفی ایران در جنگ به تاخت و تاز نظامی خود ادامه می دادند و مناطق مسکونی بسیاری از شهرهای سر راه خود را بدون دلیل بمباران می کردند. عملیات جنگی متفقین تا روز هشتم شهریور (سی ام آگوست 1941) همچنان ادامه داشت. اما در این چند خط قصد دارم نکته ای را که همواره بیان می شود که چرا ارتش نوین ایران مقاومت چندانی نتوانست انجام دهد، اندکی برای خوانندگان محترم وبلاگ توضیح دهم. در حقیقت با تجاوز نظامی متفقین به ایران، اطرافیان رضا شاه از قبیل وزرا و کارمندان موثر و عالیرتبه دولت هم علاقه چندانی به انجام وظائف و تکالیف خود نداشتند و حتا شماری از آنان در برخی از موارد اگر می توانستند از اخلال در امور کشور کوتاهی نمی ورزیدند. اکنون حادثه ای را که در همان روزهای تیره ورود متفقین به ایران رخ داد برای نمونه بیان می کنیم. این حادثه حاکی از علاقه اعلاحضرت رضاشاه کبیر به بزرگی و سربلندی ایران بود و از حس وطن پرستی شدید وی سرچشمه می گرفت و همچنین بی علاقگی اطرافیان ایشان به امور کشور را به خوبی نشان می داد. این جریان عینن از کتاب «ایران نو» نوشته ال پی الول ساتن صفحات 537 و 538 بازگو می گردد:
ناو هدف قرار داده شده ایران در بندرگاه خرمشهر
افسران عالیرتبه ارتش که عضو شورایعالی جنگ بودند، صبح آن روز (سوم شهریور 1320) جلسه ای تشکیل داده و لایحه ای را امضاء کرده بودند که طبق آن خدمت نظام وظیفه در کشور برچیده شده و به تدریج سربازان و افسران مرخص شوند و برای آینده از بین مردم داوطلب نیرو و سرباز گزیده گردد. این پیشنهاد در حقیقت اعلامیه انحلال ارتش نوپای ایران بود و زحمات چند ساله رضا شاه را در برقراری نظام وظیفه در ایران به هدر می داد. رضا شاه دستور داد امضاء کنندگان آن فورن به سعدآباد احضار شوند و همینکه همگی جمع شدند، شاه در حالی که ولیعهد نیز همراهش بود به افسران نزدیک شد و پرسید علت این پیشنهاد چه بوده و برای چه آن را امضاء کرده اند. افسران از چگونگی برخورد شاه و شدت خشم او بر خود لرزیدند و نتوانستند پاسخ قانع کننده ای بدهند.
این پیشآمد درست به دنبال مرخص کردن سربازان لشگرهای پایتخت بود که با وضع تأسف آوری چند هزار سرباز را از سربازخانه های، بی پول و گرسنه خارج کرده و آواره شهر و بیابان کرده بودند. سربازان با وضع رقت انگیزی در خیابانها و کوچه های تهران سرگردان بودند. خیلی زود ولوله عجیبی در شهر افتاد. نگرانی و اضطراب بسیار شدیدی در مردم تهران ایجاد گردید و همان شب شمار فراوانی از تهران فرار کردند و سربازان گرسنه و بیچاره هم به سمت شهر و دهات خود پیاده روان گشتند. فردای آن روز که رضا شاه فقید از قضیه باخبر گردید، بسیار متأثر شد و بلادرنگ دستور جمع آوری افراد را صادر نمود. اتومبیلها و موتورسیکلتها در شهرها و جاده های خارج از تهران به راه افتادند و شمار زیادی از سربازان آواره شده را جمع کرده و به پادگانها بازگرداندند. این واقعه دلخراش، به تمام معنی حکایت از تسریع در بهم ریختن اوضاع ایران می کرد وگرنه کدام منطق حکم می کرد که چند ده هزار سرباز گرسنه و بی پول را از سربازخانه های خارج کنند و جیره و مواجب آنها را حیف و میل نمایند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر