بانوان را حق شهروندي داد و بر كرسي قضاوت نشاند
شادباش بر مردم ايران دار
شادباش بر خاندان پادشاهاني ايراني تبار
چهارم آبان مصادف است با سالروز ولادت شاهنشاه فقيد و وطن پرست ايران، محمدرضا پهلوي. وي بزرگترين فرزند پسر رضا شاه كبير و از دومين همسر وي به نام تاج الملوك بود كه به تاريخ چهار آبان 1298 خورشيدي در شهر تهران به دنيا آمد...
.
محمدرضا پهلوي تنها 12 سال داشت كه روز 13 شهريور 1310 خورشيدي براي ادامة تحصيلي به كشور سوئيس رفت و مشغول تحصيل گرديد. پس از پايان تحصيلات و آشنايي كامل با زبانهاي فرانسه و انگليسي، روز چهارشنبه 9 ارديبهشت 1315 عازم ايران شد. به تاريخ 11 مهر 1315، محمدرضا پهلوي وارد دانشكده افسري گرديد و همپاي ساير دانشجويان، دورهء افسري خود را سپري نمود و روز 31 شهريور 1317 با درجهء ستوان دومي، دورهء دانشكده افسري را به پايان رساند.
.
.
پس از دستيابي به درجهء افسري در ارتش، از سوي رضا شاه كبير، در سمت بازرس ارتش به كار گماشته شد. محمدرضای جوان به علوم و ادوات نظامي، ادبيات، تاريخ و علوم طبيعي بسيار علاقمند بود و از آنجا كه به زبانهاي فرانسه و انگليسي تسلط كامل داشت، به مطالعهء تاريخ و ادبيات ايراني و خارجي ذوق و علاقهء بسيار نشان مي داد؛ به همين دليل، كتابخانهء بسيار بزرگي در اختيار وي قرار داده شده بود. شاه فقيد از كودكي به ورزش علاقهء بسياري داشت و اهميت زيادي براي آن قائل بود.
در سال 1317 و در زمان وليعهدي با فوزيه، خواهر ملك فاروق، آخرين پادشاه مصر ازدواج كرد كه حاصل اين پيوند، دختري به نام شهناز بود؛ اما به علت اختلافات فرهنگي و زباني و همچنين برخي تنگ نظري هاي اطرافيان، اين ازدواج دوام چنداني نيافت و به تاريخ 24 مهر 1327، شاه فقيد با صدايي لرزان و گريان از طريق راديو، جدايي خود از فوزيه را اعلام نمود.
به دستور رضا شاه، فرزندان پسر وي همگي به مدرسه نظام رفتند و در مراسم رسمي با لباس نظامي شركت مي كردند.
به تاريخ 20 شهريور 1320، نيروهاي سه كشور استعمارگر روس، انگليس و آمريكا، به مرزهاي آبي و خاكي ايران تاختند و پس از رسيدن به پايتخت، رضاشاه را مجبور به كناره گيري از قدرت نمودند. در ۲۶ شهريور ۱۳۲۰، جلسهء فوقالعادهء مجلس شورای ملی جهت اجرای سوگند شاه جديد تشکيل يافت. شاه جوانبخت طي مراسمي بسيار ساده در مجلس شوراي ملي سوگند ياد كرد و به طور رسمي پادشاه ايران شد. شاه فقيد طي فرمان 30 شهريور 1320، عفو عمومي اعلام كرد و تمامي زندانيان سياسي و غيرسياسي را آزاد نمود؛ سپس نخستين دورهء سلطنت با نخست وزيري مرحوم محمدعلي فروغي در 30 شهريور 1320 آغاز گرديد.
.
ديدار شاه فقيد با استالين (ديكتاتور شوروي)
به تاريخ 11 دي 1320، دولت ايران به درخواست شاه فقيد، الحاق خود را به اعلاميه ملل متحد كه ميان 26 كشور در واشينگتن بر ضد آلمان نازي و متحدين آن كشور امضاء شده بود، اعلام نمود و رسمن عضو يكي از كشورهاي ملل متفق گرديد. در ۱۶ آذر ۱۳۲۲ سران سه کشور انگلستان، آمريکا و و روسيه (چرچيل، روزولت و استالين) برای تشکيل جلسه اي كه کنفرانس تهران نام گرفت به ايران آمدند و در هفتم آذر 1322 جلسهء معروف خود را در تهران تشكيل دادند. هرچند كه آنها رفتار محترمانه اي با شاه نداشتند اما شاه فقيد با يكايك زمامداران كشورهاي سه گانهء فوق جداگانه ديدار و گفتگو كرد و خواستار شناسايي و احترام آنها به تمامين ارضي ايران گرديد.
ديدار شاه فقيد با وينستون چرچيل (نخست وزير بريتانيا)
در شرايط نابهسامان اقتصادي و اجتماعي آن زمان ايران و جهان، محمدرضا، شاه جوان ايران، سعي كرد رفتاري ملايم و متفاوت با پدر خويش نشان دهد. محمدرضاشاه، مطبوعات را آزاد گذاشت و فضاي سياسي را باز نمود؛ و اين دوراني بي نظير از نظر آزادي هاي سياسي و اجتماعي براي ايرانيان بود. اوضاع ناآرام جهاني، بر ايران نيز تأثير فراواني گزارده بود و طي سالهاي 1320 و بعد از آن، شاه فقيد براي بهبود وضعيت زندگي مردم، نخست وزيرهاي متعددي را مأمور تشكيل كابينه نمود. در اين ميان زنده ياد احمد قوام، معروف به قوام السلطنه، ويژگيهاي ديگري داشت. او در سياست مردي بسيار مجرب بود و دوران سياسي رضا شاه را نيز تجربه كرده بود. در آن دوران، سه بار بر كرسي نخست وزيري تكيه زد. كارداني و لياقت وي در سياست و كشورداري، زبانزد مطبوعات و مردم آن زمان بود.
محمدرضا شاه، از همان آغاز به نظام پوسيدهء مشروطه و الزامات آن اعتقادی نداشت ضمن اينكه به هيچ وجه چهرهاي از يك ديكتاتور نداشت، اما باز هم به پشتوانه جايگاه و نفوذ ريشهدار نهاد سلطنت، میتوانست نقش مهمی در عرصهء سياسی ايفا کند. از نظر شاه فقيد، قوانين قديمي مشروطه، عاملي براي عقبماندگي فرهنگي، اقتصادي و سياسي ايران به شمار ميرفتند. زماني كه در سال 1324 جنگ جهاني دوم به پايان رسيد، شاه فقيد گرفتار مشكل ديگري شد. نيروهاي ارتش سرخ شوروي كه آذربايجان را اشغال كرده بودند، به وسيلهء مزدوري به نام سيدجعفر پيشه وري و با حمايت كامل ارتش روسيه، براي آذربايجان اعلام استقلال كردند و رسمن تشكيل كشوري به نام جمهوري خودمحتار آذربايجان را اعلام نمودند.
سید جعفر پیشه وری (مزدور شوروي)
از طرفي ديگر كردستان نيز به تحريك روسها، اعلام استقلال داده بود. روسها با اينكه در دو كنفرانس تهران و پوتسدام (كنفرانسي در خاك آلمان شرقي) موضوع تخليه ايران را تعهد كرده بودند، اما پس از پايان جنگ جهاني دوم، به هيچ يك از تعهدات خود دربارهء ايران پايبندي نشان ندادند و پس از خروج نيروهاي آمريكا و انگليس، ارتش خود را همچنان به بهانه هايي واهي، در خاك ايران باقي گذاشتند. نيروهاي مزدور پيشه وري كه از طرف روسها حمايت مي شدند، به تاريخ 21 آذر 1324 تبريز را به اشغال خود درآوردند اما تنها يك سال بعد، با درايت و رايزني شاه فقيد، دولت ايران توانست اين بخش از سرزمين خود را بازپس بگيرد. اشغال آذربايجان، شاه فقيد را بسيار نگران نمود و تمام فكر وي را براي يكپارچه سازي ايران مشغول كرد. در اين روزها، شاه با درايت خود و كمكهای علي قوام، در سال 1325، موفق شد اين روزگار سخت را پشت سر بگذارد و ايران را از تجزيه نجات دهد. فرو نشستن واقعهء آذربايجان، به افزايش محبوبيت شاه كمك فراواني نمود.
ثريا اسفندياري
پادشاه ايران حدود 30 سال داشت و پس از جدايي از فوزيه، به تنهايي زندگي مي كرد. خواهران شاه، شاهدخت شمس و اشرف، براي يافتن ملكه اي كه جاي فوزيه را پر كند به جستجو افتادند. سرانجام شمس، دختري بسيار زيبا، و با اصل و نسب را شناسايي كرد كه داراي مادري آلماني بود، در سوئيس درس خوانده بود و در لندن زندگي مي كرد. او ثريا اسفندياري بختياري نام داشت. ثريا قبل از ازدواج به بيماري سختي گرفتار آمد. پزشكان، بيماري وي را حصبه تشخيص دادند. اين بيماري همچنان تا روز عروسي وي يعني 23 بهمن 1329 گريبان وي را گرفته بود. ثريا 7 سال را در كنار شاه فقيد زندگي كرد اما مشكل نازايي داشت و همين مسئله در نهايت باعث جدايي آن دو گرديد.
شهبانو فرح ديبا
محمدرضا شاه حدود 40 سال داشت اما با مرگ عليرضا برادر بالياقت وي در جريان سانحة هوايي، هنوز جانشيني براي خود نميديد. سرانجام شاه در 28 آذر 1338 با فرح ديبا پيمان ازدواج بست. فرح ديبا را شهناز پهلوي، به هنگامي كه براي رسيدگي به مقرري زمان تحصيل خود در فرانسه به حضور اردشير زاهدي رفته بود ديد و وي را با شاه آشنا نمود. مراسم ازدواج شاه فقيد با شهبانو فرح ديبا، بدون هياهو و ساده برگزار شد. به تاريخ 30 آذر 1338، شاه فقيد در برابر حدود 400 ميهمان در كاخ گلستان، رخت دامادي پوشيد. فرح ديبا، تحصيلات خود را تا پايان دبيرستان در مدارس خصوصي تهران پشت سر گذاشته بود و بعد از آن براي ادامهء تحصيل راهي فرانسه گشته و در مدرسهء تخصصي معماري تحصيل كرده بود. وي به زبان فرانسه تسلط كامل داشت و هنگام ازدواج 21 ساله بود. شهبانو فرح ذوق و علاقة فراواني به هنر داشت و در طراحي و معماري هاي نوين دوران پيش از انقلاب ارتجاعي سال 57، از خود خلاقيت و استعدادهاي شگرفي نشان داده بود.
شاه فقيد و شهبانو فرح، در طول زندگي مشترك، صاحب 4 فرزند شدند: 2 دختر و 2 پسر. رضا (1339)، فرحناز (1344)، عليرضا (1346) و ليلا (1349)؛ كه ليلا پهلوي به تاريخ 20 خرداد 1380 و در سن 30 سالگي در لندن به علت سكته قلبي از دنيا مي رود.
سوء قصدها
شاه فقيد در طول 37 سال سلطنت، سه بار توسط تروريستها مورد سوء قصد قرار مي گيرد؛ دو سوء قصد با هدايت و كنترل مستقيم شوروي (روسها) و يكي نيز توسط مزدوران استعمار پير انگليس. اولين سوء قصد به دست شخصي به نام «ناصر فخر آرايي» به هنگام حضور شاه در مراسم جشن سالروز تأسيس دانشگاه تهران و اعطاي دانشنامه و جايزه به دانش آموختگان برتر صورت مي گيرد. در جريان اين حادثه، شاه هدف پنج گلوله قرار مي گيرد و گلوله ششم در طپانچه ضارب گير مي كند. گلوله ها به صورت و گردن شاه اصابت مي كنند اما هيچكدام به نقطهء حساسي برخورد نمي نمايند. فخرآرايي کارت خبرنگاری روزنامه «پرچم اسلام» را در جيب داشت، اما تحقيقات نشان داد که به تحريک حزب توده دست به اين اقدام زده است. هرچند اين سوء قصد توسط عوامل حزب توده صورت گرفت و طراح آن نورالدين كيانوري، آخرين سركردهء حزب توده در ايران بود ولي مداركي دال بر دخالت سپهبد رزم آرا، رئيس ستاد ارتش بدست آمد. «فريدون كشاورز» يكي از سران گروهك مزدور حزب توده در كتاب «من متهم مي كنم حزب توده را» اين طور مي نويسد: «رزم آرا طرحي را در حال اجرا داشت. اگر اين سوء قصد منجر به كشته شدن شاه مي شد، رزم آرا با انجام يك كودتاي سريع كه ترتيب آن را پيشتر داده بود، قدرت را در دست مي گرفت. طبق معمول رزم آرا نيز در مراسم دانشگاه تهران بايد شركت مي نمود اما حضور نداشت و در محلي ديگر در حال انتظار نتيجهء سوء قصد بود كه بلافاصله دست به كار شود.»
مداركي كه از جيب ميرفخرايي بدست آمد نشان مي داد كه وي عضو حزب توده بوده است. پس از اينكه روشن شد حزب توده در اين سوء قصد دست داشته است، فعاليت حزب غيرقانوني اعلام شد و از آن پس حزب توده تا بهمن 1357، با كمكهاي مالی و اطلاعاتي شوروي به فعاليت زيرزميني روي آورد. شاه فقيد در مورد اين واقعه در كتاب خود چنين مي نويسد:
«... در آن روز لباس نظامي بر تن داشتم و هنگامي كه از اتومبيل پياده شده و در شرف ورود به دانشكده حقوق، محل برگزاري جشن بودم، ناگهان صداي شليك گلوله به گوش رسيد و تيرهايي به جانب من شليك شد. با اينكه به ظاهر عجيب جلوه مي كند، ولي سه گلوله به كلاه نظامي من اصابت كرد و آسيبي به سر من وارد نيامد ولي گلوله چهارم از سمت راست گونه وارد شد و از لب بالايي و زير بيني من خارج گرديد. شخصي كه نسبت به من سوء قصد كرده به عنوان عكاس به آن محل راه يافته بود، او دو متر بيشتر با من فاصله نداشت لوله طپانچه را به سينه من قراول رفته بود، من و او هر دو رو به رو قرار گرفته بوديم، كسي نزديك ما نبود كه بين ما حائل باشد. از اين رو مي دانستم هيچ مانعي براي اينكه تيرش به هدف برسد در پيش نداشت. عكس العملي كه در آن لحظهء فراموش نشدني از خود نشان دادم، هنوز در خاطرم هست، فكر كردم خودم را روي او بيندازم، ولي فورن متوجه شدم اگر به طرف او جستن كنم، نشانه گيري او را آسان خواهم كرد، اگر فرار كنم از پشت سر هدف قرار خواهم گرفت، ناچار فورن شروع به يك سلسله حركات مارپيچي كردم تا مطابق يك تاكتيك نظامي، هدف يري طرف را گمراه كنم. ضارب مجددن گلولة ديگري شليك نمود كه شانة مرا زخمي كرد، آخرين گلوله در طپانچهء او گير كرد و خارج نشد و من احساس كردم كه ديگر خطر متوجه من نيست و زنده ام. ضارب با غضب بسيار اسلحه را بر زمين زد و خواست فرار كند ولي از طرف افسران و اطرافيان من محاصره شد، متأسفانه به قتل رسيد و محرك اصلي او معلوم نشد. بعدن معلوم شد كه وي با بعضي از متعصبين ديني رابطه داشت، در عين حال، نشانه هايي از ارتباط او با حزب توده بدست آمد. جالب توجه اينكه معشوقة او، دختر باغبان سفارت انگلستان در تهران بود. خون از زخم هاي من مثل فواره مي جست ولي به خاطر دارم كه در همان حال ميل داشتم به مراسم آن روز بپردازم و ملتزمين من مانع شدند و مرا به بيمارستان بردند و در آنجا به بستن زخمهايم پرداختند. اين حادثه نيز ايمان مرا به مبدأ هستي و حمايت ذات بيچون احديت قوي تر ساخت و پيوند مرا با خداي بزرگ مستحكم نمود.»
سوء قصد دوم صبح روز 21 فروردين 1327، زماني كه شاه قصد ورود به كاخ مرمر (دفتر كارش) را داشت، توسط سرباز وظيفه اي به نام «رضا شمس آبادي» كه از قبل براي اين منظور خود را آماده كرده بود؛ هدف گلوله قرار گرفت اما در جريان اين حادثه، شاه توانست با چابكي خود را به داخل كاخ برساند آنهم در حالي كه شمس آبادي با بستن رگبار در تعقيب او تا جلوي در ورودي و كنار حوض رسيده بود، ليكن دو محافظ شاه به نامهاي «استوار لشكري» و «استوار بابائيان» كه تنها به اسلحه كمري مسلح بودند، بيرون كاخ كنار حوض زير درخت آلبالو در حال انتظار ورود شاه به دفترش بودند، در حين تيراندازي متقابل از طرف شمس آبادي، اين دو نگهبان مورد اصابت گلولة سرباز فوق قرار گرفته و به شهادت مي رسند. پيشخدمتي كه داخل سرسرا در كنار دفتر شاه ايستاده بود دستگيره را گرفته و در را براي شاه گشود اما گلوله اي نيز به دست وي اصابت كرد شاه خود را به سرعت داخل اتاق انداخت؛ اما اسلحهء شمس آبادي به دليل برخورد گلولة يكي از نگهبانان به گلنگدن سلاحش، از كار افتاده بود. بلافاصله ساير نگهبانان سر رسيدند و سرباز ياد شده را از پاي درآوردند. در اين حادثه باغباني نيز كه مشغول وجين چمن رو به روي كاخ بود؛ مورد اصابت گلوله قرار گرفت و زخمي شد. پس از بررسي عوامل اين ترور، مشخص گرديد كه سوء قصد را عده اي از دانش آموختگان انگلستان ترتيب داده بودند اما در نهايت با تحقيقات بيشتر آشكار شد كه طرح ترور شاه را دكتر ثابتيان، ريخته بود. (دكتر ثابتيان، سالها در راديو بي بي سي به نامه هاي مربوط به سوالات پزشكي بيماران ايراني پاسخ مي داد) سرانجام پرويز نيكخواه به تاريخ 5 ارديبهشت 1327 دست پنهان استعمار پير انگليس و سازمان اطلاعاتي MI6 را در ترور شاه را افشا نمود و اسامي اعضاي شبكة ترور را بدين شرح به اطلاع رساند:
1- مهندس «احمد منصوري تهراني مقدم» استاد دانشگاه صنعتي، فارغ التحصيل رشتة نساجي از دانشگاه منچستر و عضو اينتليجنت سرويس.
2- «منصور پور كاشاني» استاد دانشگاه صنعتي، فارغ التحصيل رشتة نساجي از دانشگاه منچستر و عضو اينتليجنت سرويس.
3- «محسن رسولي» مهندس برق در شركت شبرنگ، فارغ التحصيل رشتة نساجي از دانشگاه ويلز در انگلستان و عضو اينتليجنت سرويس.
4- «فيروز شيروانلو» كارمند مؤسسة فرانكلين، فارغ التحصيل دانشگاه منچستر انگلستان و عضو اينتليجنت سرويس.
5- «پرويز نيكخواه»، رئيس آزمايشگاه دانشكدة صنعتي، فارغ التحصيل رشتة فيزيك از دانشگاه منجستر و عضو اينتليجنت سرويس.
6- دكتر «منوچهر ثابتيان» ايراني تبعة انگليس و عضو اينتليجنت سرويس.
7- «محسن رضواني» ايراني مقيم فرانسه و عضو اينتليجنت سرويس.
پس از واقعهء 28 مرداد 1332 كه منجر به قدرت گيري وطن پرستان حامي شاه در ايران شد، نفوذ ايالات متحده در ايران رو به افزايش گذاشت ولي روسيه و انگلستان روز به روز نفوذ و اعتبار خود را در ايران از دست مي دادند. شاه هنوز فراموش نكرده بود كه چگونه در جريان جنگ جهاني دوم و پس از بركناري اجباري پدرش توسط قدرتهاي زورگو، براي مذاكره با استالين، مجبور شده بود در سفارت شوروي در تهران حاضر شود و شاه چنين توهين هايي را توهين به ملت ايران مي دانست. ولاديمير كوزيچكين (مامور ارشد سازمان كا گ ب در تهران)، طرح سومين سوء قصد به شاه فقيد را در كتاب خودش به طور كامل شرح مي دهد:
«فادكين به تنهايي طرح اين عمليات را مهيا كرد. سپس در سال 1961 تحت پوشش ديپلمات از مسكو وارد سفارت شوروي در تهران شد. وي با اختيار كاملي كه داشت، مي توانست از هركس كه مي خواهد استفاده كند تا وسايل كار (ترور) را آماده ساخته و اقدام نمايد. اما در همان زمان واقعة بسيار مهمي ديگري در وي رخ داد. خروشچف رهبر وقت اتحاد شوروي، با جان اف كندي رئيس جمهور فقيد ايالات متحده در وين ملاقات ميكند. طي گفتگويي پيرامون مسائل منطقه اي به ويژه دربارة اوضاع ايران، خروشچف با وقاحت تمام و به طور اهانت آميز از شاه ايران ياد كرد و به طور تلويحي پرده از انقلاب از پيش طراحي شده سال 57 برداشت و گفت: ايران سيب گنديده اي است كه به زودي جلوي پاي شوروي خواهد افتاد، به زودي در آن كشور شورشهايي برپا ميشود. خورشچف خوب مي دانست كه از چه چيزي حرف مي زند، چون طرح ترور و آشوب و انقلاب را فادكين آماده كرده بود و سپس مورد موافقت خروشچف قرار گرفته بود. فادكين مي خواست با استفاده از امكانات موجود توسط يك مقيم غيرقانوني، در مسيري كه شاه اغلب از آنجا عبور مي كرد اتومبيلي مملو از مواد منفجره را پارك كند و اين بمب را به هنگام عبور شاه با اسكورت موتورسوارش با كنترل از راه دور راديويي منفجر نمايد. طرح به ظاهر سادة فادكين، زماني در حدود يك سال برد تا مقدمات آن آماده گردد. يك اتومبيل فولكس واگن بيتل (قورباغه اي) توسط شخص سومي خريداري شد، سپس با بررسی دقيق، روزي را كه شاه براي افتتاح دورة مجلس شوراي ملي مي رفت با هماهنگي سفارت شوروي برگزيدند. عمليات براي يكي از روزهاي ماه فوريه 1962 تعيين گرديد. در آن روز، اتومبيل فولكس واگن را كه تا سقف آن با مواد منفجره پر شده بود، با چاشني آمادة عمل در مسير عبور شاه تا مجلس پارك كردند. شخص مأموري كه از طرف سفارت شوروي انتخاب شده بود، با جعبة كنترل از راه دور در جايي قرار گرفته بود كه اتومبيل حامل مواد منفجره را به خوبي مي ديد. هنگامي كه شاه و اسكورت وي از راه دور پيدا شدند و به نزديكي اتومبيل ياد شده رسيدند، شخص مأمور، كليد مربوط به انفجار را بر روي دستگاه راديوكنترل فشار داد اما انفجاري رخ نداد و شاه به سلامت از مسير تعيين شده عبور نمود. فادكين پس از شكست طرح قتل شاه، به سرعت و با هماهنگي سفارت شوروي، با اولين پرواز هواپيمايي اتحاد شوروي (آئروفلوت)، تهران را به مقصد مسكو ترك ميكند. سيستم راديوكنترل و منفجر كنندهء نصب شده در داخل اتومبيل به مسكو فرستاده شده تا كارشناسان KGB آن را بررسي نمايند. نتيجهء بررسي اين بود كه مأمور مربوطه، كليد انفجار را به طور قطع فشار داده بود ولي مي بايست مدت سه ثانيه آن را همچنان فشرده نگه دارد در حالي كه وي با يك بار فشردن، دكمه را رها كرده بود. اگر آن مواد منفجرة بسيار پرقدرت منفجر مي شدند، نه تنها شاه و همراهانش را به كشتن مي داد، بلكه تمام ناحيه را تا شعاع پانصد متري درهم مي كوبيد و به خرابه اي مبدل مي ساخت... » (صص 266، 270، 280، 281، 286 كا.گ.ب در ايران، نوشتة ولاديمير كوزيچكين، ترجمة اسماعيل زند و دكتر حسين ابوترابيان)
روياهاي بر باد رفته
در دوره کوتاه حكومت پهلوي، ايران پذيراي پيشرفتهاي بسياري شد. پيشرفتهايي كه هضم آن در آن دوره براي بسياري و اين دوره براي اندكي هنوز دشوار است. دادگستري ملي، حقوق برابر زن و مرد، مجلس سنا و انجمن هاي ايالتي و ولايتي، قانون، دانشگاه سراسري، آموزش و پرورش اجباري و مجاني، ارتش مدرن ملي، ملي شدن صنعت نفت، ملي شدن شيلات، ارتباطات جديد، توسعهء و پيشرفت حمل و نقل زميني و هوائي و دريائي مطابق با تجهيزات و روشهاي روز دنيا، سازمانهاي امنيتي و انتظامي، بهداشت و درمان عمومي، كشاورزي مكانيزه، ورزش و تربيت بدني، وزارتخانه ها وادارات، برنامه اتمي تحت اداره سازمان انرژي اتمي، صنايع سنگين و نيمه سنگين و سبك، صنايع جنگي، دانشگاههاي نظامي و انتظامي، دستگاه ديپلماسي كارآزموده، آموزش و توسعه هنر ، بيمه و تامين اجتماعي، سيستم بانكداري، و ... و البته كادري از ميان مردم سرزمينمان با همه بد آموزي هاي هزار و چهارصد ساله و اشتباهات و غرض ورزان وقت جهان؛ آری این کابوس 1400 ساله گویا پایانی ندارد.
قدرتهاي جهاني چشم ديدن ايران نيرومند همتراز خود را ندارند، ايراني كه تا ديروز درون آن براي خود خط قلمرو ترسيم مي كردند. فرقه هاي نو و كهنه با انبانهاي پر از ادعا به كار مي افتند. مثلث شوم زر و زور و تزوير را اينبار ماسونيسم و ماركسيسم و فاشیسم مذهبی سكانداري مي كند. تبليغ و غرض، برخوردها و گفتگوهايي را كه به طور معمول و گاه بسيار شديدتر در هر كشور با هر حكومتي وجود دارد، به مايه ها و پايه هاي ويرانگري بدل مي كنند. انقلاب ارتجاعي دواي همهء دردهاست. اين انقلاب دو سود سرشار براي استعمارگران نوين دارد: اول اينكه مانع پديد آمدن قدرت پايداري به نام ايران مي شود و دوم اينكه آشفتگي و آشوبي كه پس از آن برقرار خواهد شد، منابع گوناگون معدني و گياهي و انساني آن را به سوي ايشان روانه خواهد كرد. تضعيف و اضمحلال ايران مرحله به مرحله پيش مي رود. براندازي نظام شاهنشاهي ايران، تغيير پرچم ملي، حذف نمادهاي ملي چند هزار ساله همچون شير و خورشيد، بستن درب دانشگاهها و بيرون راندن استادان و وارد كردن مسائل و مطالب خرافی دروس حوزوي به درسها و محيط دانشگاهها، اعدام ارتشيان و مرخص كردن سربازان و انهدام تاسيسات و ادوات نظامي، لغو قراردادهاي سرمايه گذاري و خريد سهام و سلاحهاي مدرن، تعطيلي طرحهاي عمراني، حمله نظامي به ايران براي تجزيه تعدادي از مناطق، برقراري استبداد ديني و ارعاب، فريبكاري و جناح سازي صوري، تاريخ سازي و فرهنگ سوزي، نزول شديد واحد ملي پول، فشار و فقر شديد اقتصادي، فساد اداري و اجتماعي و ... و در ادامه هرج و مرج ناشي از انقلاب. هنوز هم برخي كسان قصد مقايسه دو دوره پيش و پس از روز واقعه را دارند و اين قياسي است كه تنها در لفظ مي گنجد و در واقع مايه شرم و حسرت است.
گزيده اي از سخنان شاهنشاه فقيد و وطن پرست ايران:
* در سرتاسر مدت سلطنتم، همواره تنها به یک هدف فکر میکردم که نه فقط هرگز آن را پنهان ننمودهام بلکه بر عکس علنن دربارهاش سخن گفتهام و آن هدف این بود که ایران را به ملتی متجدد مبدل سازم و نخست رفاه مادی ملتمان را به صورتی فراهم آورم که روی کره خاکی شایسته داشتن آن میباشند و در همان حال، آرمانهای اخلاقی و روحی آنان را تقویت و حفاظت کنم.
* ما شیوه اختناق افکار و سلب آزادیهای فردی و اجتماعی را برای پیشرفت ظاهری خود برنگزیدهایم؛ به عکس آنچه ما به عنوان اصول کار خویش برای آینده در نظر گرفتهایم اصلاحات وسیع اجتماعی، سازندگی اقتصادی، توام با اقتصاد دموکراتیک، پیشرفتهای فرهنگی، همکاری بینالمللی، احترام به معتقدات معنوی و به آزادیهای فردی و اجتماعی است.
* در سال 1943 با وجود جنگ جهانی که در جریان بود و با وجود مشکلات دردناکی که بر من هجوم آورده بود تاکید کردم با توجه به موجبات واقعی و ریشههای بدبختیهای عمیقمان باید به این پنج هدف برسیم: نان برای همه، مسکن برای همه، پوشاک برای همه، بهداشت برای همه و آموزش و پرورش رايگان برای همه.
* دیر یا زود دنیا بدین حقیقت پی خواهد برد که سوزاندن نفت و گاز طبیعی برای تولید روزمرهء انرژی، گناهی نابخشودنی است. آن موقع نفت قیمت واقعی خود را در بازار پیدا خواهد کرد.
* ما به مقتضای روش کلی خود که پیش بینی حوادث و گام برداشتن در پیشآپیش آنهاست، اجرای برنامهء وسیعی را در جهت استفاده از نیروی هسته ای آغاز کرده ایم، زیرا این زمینه ای شناخته شده برای آماده کردن کشورمان در بهره گیری است.
* و در نهايت، وظيفهء خود ميدانستم كه نشان دهم، چگونه يك ملت ميتواند رو به سراشيبي زوال برود؛ و چگونه آنچه به لطف پروردگار و با همت و سختكوشي ملتي فراهم آمده بود، نابود شد و از بين رفت؛ تا شاهدي در مقابل تاريخ باشد.
* ما شیوه اختناق افکار و سلب آزادیهای فردی و اجتماعی را برای پیشرفت ظاهری خود برنگزیدهایم؛ به عکس آنچه ما به عنوان اصول کار خویش برای آینده در نظر گرفتهایم اصلاحات وسیع اجتماعی، سازندگی اقتصادی، توام با اقتصاد دموکراتیک، پیشرفتهای فرهنگی، همکاری بینالمللی، احترام به معتقدات معنوی و به آزادیهای فردی و اجتماعی است.
* در سال 1943 با وجود جنگ جهانی که در جریان بود و با وجود مشکلات دردناکی که بر من هجوم آورده بود تاکید کردم با توجه به موجبات واقعی و ریشههای بدبختیهای عمیقمان باید به این پنج هدف برسیم: نان برای همه، مسکن برای همه، پوشاک برای همه، بهداشت برای همه و آموزش و پرورش رايگان برای همه.
* دیر یا زود دنیا بدین حقیقت پی خواهد برد که سوزاندن نفت و گاز طبیعی برای تولید روزمرهء انرژی، گناهی نابخشودنی است. آن موقع نفت قیمت واقعی خود را در بازار پیدا خواهد کرد.
* ما به مقتضای روش کلی خود که پیش بینی حوادث و گام برداشتن در پیشآپیش آنهاست، اجرای برنامهء وسیعی را در جهت استفاده از نیروی هسته ای آغاز کرده ایم، زیرا این زمینه ای شناخته شده برای آماده کردن کشورمان در بهره گیری است.
* و در نهايت، وظيفهء خود ميدانستم كه نشان دهم، چگونه يك ملت ميتواند رو به سراشيبي زوال برود؛ و چگونه آنچه به لطف پروردگار و با همت و سختكوشي ملتي فراهم آمده بود، نابود شد و از بين رفت؛ تا شاهدي در مقابل تاريخ باشد.
جستارها:
به سوی تمدن بزرگ (محمدرضا پهلوي)
ماموريت در ايران (ويليام سوليوان 1980)
روياهاي بر باد رفته (محمدرضا پهلوي 1358)
پاسخ به تاريخ (محمدرضا پهلوي 1358)
تمدن بزرگ (محمدرضا پهلوي 1356)
انقلاب سفيد (محمدرضا پهلوي)
كا.گ.ب در ايران، (ولاديمير كوزيچكين)
دویست و پنجاه و هفت پادشاه (محمدمهدی امینی)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر