و
کمونیسم (ارتجاع سرخ) در تأسيس حكومت ديني ايران
معرفي شماري از كانونهاي فتنه عليه حكومت ملي 2500 ساله ايران
اصفهان: مسجد سيد يكي از مهمترين پايگاههاي چپگرايان و افراطيون مذهبي بود كه مسئوليت آن را آيت الله طاهري (امام جمعهء معزول اصفهان) برعهده داشت. مسجد مصلا نيز محل برپايي مراسمات گوناگون اين جريانات سياسي بود. در مسجد امام علي كه از سال 1352 از جمله مراكز تجمع مذهبيون بود، سخنرانيهاي تخريبي و عوامفريبانهاي بر عليه حكومت در زمينههاي مختلف به وسيلهء اساتيد برجستهء استعمار سياه نظير مرتضي مطهري و سيدمحمد بهشتي انجام ميپذيرفت.
از سال 1349 جهت تدوين تئوري ايجاد بلوا و انقلاب، گروهي از مذهبيون با هدايت برخي روحانيون ضدملي، در مركزي به نام «مكتب اميرالمومنين» فعاليت ميكردند. در اين مركز تحقيقات وسيعي براي ارائهء ايدئولوژي يك حكومت ديني با زدودن باورهاي ملي چند هزار سالهء ايرانيان در حال انجام بود. از جمله اساتيد برجستهء ضدايراني و عربپرست اين مركز ميتوان به حضرات بهشتي، موسوي اردبيلي، مطهري، مهدوي كني، باهنر (معدوم)، و هاشمي رفسنجاني اشاره كرد كه در كنار اقدامات تخريبي بر عليه دولت ملي، به كار تحقيقات و ايجاد يك حكومت ديني و ايدوئولوژيك - كه ماحصل زحمات آنها را امروز در ايران شاهد هستيم! - درگير بودند.
دماوند: در این شهر اردويي سياسي- ايدوئولوژيك براي مغزشويي جوانان دانشجو تشكيل شد. دانشجوياني كه شاه فقيد يراي آنها برنامههاي وسيعي تداريك ديده بود و چشم اميد وي براي بهسازي وضعيت اقتصادي و اجتماعي ايران به شمار ميرفتند. در اين اردو با راهنماييهاي روشنگرانه! و مغزشويانه، تشكلهايي عليه حكومت مركزي شكل گرفت. از جمله اساتيد تازيدوست اين مركز ميتوان به مطهري، مهدوي كني و موسوي تبريزي اشاره كرد.
رشت: مدرسهء «دين و دانش» در سال 1347 – 1348 به وسيلهء آخوندي به نام احسانبخش جهت سازماندهي و مغزشويي جوانان عليه حكومت مركزي تاسيس شد. اين مدرسه به مركزي براي مبارزه با حكومت تبديل شد و مبارزه با حكومت، به عنوان جزئي جداييناپذير از اصول اعتقادات ديني جوانان به آنان تزريق ميشد. در سال 57 تا 57، كانون فتنه و آشوب «دين و دانش» به مركزي براي سازماندهي راهپيماييها و اقدامات ضدحكومت بدل گرديد. مدرسهء عربي «دين و دانش» بيشترين سهم را در براندازي حكومت ملي چند هزار سالهء ايران در خطهء گيلان برعهده داشت. آخوند احسانبخش در نهايت به سال 1357 به ساواك احضار شد، اما در آن زمان كار از كار گذشته بود و شيرازهء كشور به واسطهء دروغپراكني روحانيون در حال از هم پاشيدن بود.
سراب: آیت الله ملكوتي (امام جمعهء معزول تبریز) اقدام به سازماندهي جوانان كرد و با تأسيس كتابخانهاي به نام «المهدي» به تربيت، توزيع كتابهاي عربي و مغزشويي جوانان پرداخت. در پروندهء ملكوتي در ساواك، به جز ترويج انديشههاي ضدملي و عربي، توزيع اسلحه جهت براندازي نيز درج شده است.
شيراز: مسجد جامع، به مركزي براي تخريب حكومت تبديل شده بود و به وسيلهء آیت الله معدوم دستغيب اداره ميشد. در اين مركز نيز به مغزشويي جوانان و ترويج فرهنگ عربي اقدام ميشد.
شميرانات: مسجد رستم آباد كه از سال 1350، تحت مسئوليت آخوندی به نام شاه آبادي قرار داشت، تبديل به مركزي جهت مغزشويي جوانان و براندازي حكومت مركزي شده بود. اين مسجد از سال 1356 اقدام به توزيع بسيار گستردهء نوارها و شبنامههاي آيت الله خميني در بين مردم و جوانان ميكرد.
قم: مدرسهء حقاني كه بزرگترين و فعالترين مركز تربيت آخوندهاي عربدوست و ضدايراني بود، در طول سالهاي 56 تا 57 به كانوني براي پخش شايعه و آشوب بر عليه حكومت بدل گشته بود. مدرسهء خرافهپراكني فيضيه كه كانوني براي نشر دروغ و خرافات ديني در بين مردم ايران بود، در سال 1354 به دستور حكومت مركزي، تعطيل گشته بود و خلاء فعالیت اين مركز آموزش فرهنگ اعراب را مدرسه حقاني پر نموده بود. از اساتيد عربدوست اين مركز ميتوان به آخوندهاي معدوم بهشتي و قدوسي اشاره كرد.
كاشان: مدرسه علميه و دفتر تبليغات اسلامي كه به همت و غيرت آخوند يثربي به وجود آمده بود، علاوه بر مغزشويي، اقدام به نشر دروغ بر عليه حكومت در بين مردم و جوانان ميكرد. اين مدرسه عربي در سالهاي 56 تا 57 به عنوان مركزي جهت سازماندهي راهپيماييها و اعتصابات بر عليه حكومت مركزي فعاليت ميكرد.
مشهد: مسجد «صديقيها» و «امام حسن» از پايگاههاي اعراب و مذهب پرستان در اين شهر محسوب ميشدند كه مستقيمن همانند ساير مراكز، از نجف (العراق) خط و ربط ميگرفتند. هدايت اين مسجد در سالهاي 56 و 57 بر عهده علي خامنهاي (رهبر فعلي مسلمين جهان)، هاشمي نژاد (آخوند معدوم) و واعظ طبسي (سلطان خراسان) بود.
يزد: مركز روضهخواني «محمديه» مركز سازماندهي فعاليتها و دروغ پراكني بر عليه حكومت وقت بود. اين مركز به وسيلهء آخوند معدوم صدوقي اداره ميشد. اين شخص با همكاري آخوند ديگري به نام آيت الله خاتمي در اردكان، در امر بسيج و تشكل مردم جهت مبارزه و براندازي حكومت چند هزار ساله پارسيان، فعاليت داشتند.
بابل: گروهك مبارز چپگراي ذكريا، كه از سال 1352 به مغزشويي و آموزش فرهنگ عربي به جوانان اشتغال داشت، در سالهاي 56 تا 57 با موجي كه روحانيون اسلامگرا به راه انداخته بودند، يكصدا شدند.
بروجرد: گروهك تروريستي متعلق به آخوند محمدحسن شريف قنوتي، رهبري مبارزه و دروغ پراكني بر عليه حكومت مركزي را برعهده داشت. اين گروهك، راهپيماييها را به راه ميانداخت و شعارها را از پيش آماده ميكرد. قنوتي كه از سال 1342 مبارزه با حكومت ملي پارسيان را عهدهدار شده بود، پس از فاجعهء 22 بهمن سال 57، لشگر الله اكبر را تشكيل داد.
نفوذ به ارتش شاهنشاهی
به جز فعاليت گروهكهاي چپگرا نظير گروهكهاي تروريستي فدائيان خلق و مجاهدين خلق، افراد وابسته به شوروي نيز در داخل ارتش نفوذ كرده بودند. از اين افراد غالبن با عنوان حزب توده ياد ميشد. هدف تمامي اين افراد، براندازي حكومت سلطنتي، و ايجاد يك حكومت سوسياليستي – كمونيستي همانند شوروي بود. از سران اين جريان ميتوان به سرلشگر معدوم احمد مقربي اشاره كرد.
در سالهاي 52 تا 53، اين گروهها موفق شدند ارتباط تعدادي از همافران فريب خوردهء نيروي هوايي را با علي خامنهاي (رهبر فعلي مسلمين جهان و نايب امام زمان) در مشهد برقرار سازند. رابط اين كار، همافري بود به نام «نوروزي» كه در قالب آموزش زبان انگليسي با گروههاي برانداز ارتباط برقرار كرده بود. برخي از همافران فريب خورده، با دستوراتي از مشهد برايشان ميرسيد، ضمن تماس با سيدعلي اندرزگو (تروريست معدوم) اقدام به تشكيل كلاسهاي ايدئولوژيك و تبليغ اصول نظام حكومت ديني در پايگاههاي نيروي هوايي كردند. اين گروه خرابكار در كيش مستقر بود و به همين جهت، اولين عمليات مخرب تخريبي خود را از كيش آغاز كردند. گروه كيش كه طرح ترور شاه فقيد و سران عاليرتبهء كشور را در سر داشتند، ضمن تماس با كارگران فقير و بيسواد جزيره، جلساتي را نيز جهت همراه كردن آنها با خود برگزار كردند. سرانجام با انتقال افراد اين گروه به شهرهاي مختلف، از جمله تهران، بابلسر و مشهد، دامنهء فعاليت خرابكاري خود را وسعت بخشيدند و در محلهاي جديد، هريك از اين افراد، اقدام به جذب اعضاي فريبخورده و مزدور و تشكيل گروههاي مستقل در درون پايگاههاي هوايي ميپرداختند.
گروه مشهد با سه واسطه به سيدعلي اندرزگو مرتبط ميشد. اين گروه براي مقابله با كودتاي احتمالي ارتش، مقدار زيادي نارنجك از انبارهاي ارتش به سرقت برده و به خانههاي تيمي و سازماني خود منتقل كرده بودند. طرح ترور فرمانده وقت اطلاعات نيروي هوايي مشهد، در دستور كار اين گروهك تروريست و ضدملي قرار داشت. از ديگر فعاليتهاي گروهك مشهد، ساخت سلاحي براي مقابله با تانكهاي ارتش بود كه دستور ساخت آن را از جاسوسان شوروي دريافت كرده بودند. اين گروهك با همكاري افراد عضو سرويس اطلاعاتي شوروي، اين سلاح را طرحريزي كرده و ساختند. از ديگر عمليات خرابكارانهء گروه مشهد، تصرف ايستگاه شنود كبكان بود كه يكي از سريترين و مهمترين ايستگاههاي كسب اطلاعات و ارتباطات ماهوارهاي از تحركات نظامي شوروي در مرزهاي ايران محسوب ميشد. دستور و روش اجراي اين عمليات نيز مستقيمن توسط KGB در اختيار گروه مشهد قرار گرفته بود.
گروه بابلسر در پي گردهمايي همافران فريب خورده شكل گرفت و تحت پوشش ظاهري كلاسهاي مذهبي و تفسير قرآن، به فعاليت و جذب نيروي مزدور جهت پيشبرد اهداف سرويسهاي اطلاعاتي شوروي اقدام ميكردند.
گروه نفوذی در بین همافران پایگاه هوایی شاهرخی همدان، همافری بود به نام «شاه حسینی» که اقدام به جذب و آموزش و سازماندهی همافران بر علیه حکومت می کرد. از مسئولین اصلی و رابط گروهک همدان با نجف، آخوندی به نام «علی اکبر رضوانی» بود. از جمله اقدامات این گروهک، برنامهریزی برای اعتصاب غذای همافران، منفجر کردن اتومبیل متخصصین آمریکایی شاغل در پایگاه و از کار انداختن هواپیماهاي جنگي پايگاه بود. در روز 21 بهمن 1357، به دستور آیت الله معدوم «مدنی»، گروهک مزبور مخفیانه اقدام به تخلیه اسلحهخانه و خلع سلاح پایگاه کردند تا فاجعهء مذهبی 22 بهمن 57 کامل شود. بدین سان بود که کنترل پایگاه همدان از دست نیروهای وفادار خارج گشت.
در پایگاه یکم شکاری مهرآباد، جلساتی پیرامون برپایی حکومت دینی برپا می شد. این جلسات نیز با هدایت از شهر نجف و به وسیلهء اشخاصی چون آخوند «شاه آبادی» اداره میشدند. تدارک دیدار همافران فریب خورده در 19 بهمن 1357 با آیت الله خمینی و از کار انداختن و تخریب هواپیماها و سلاحهای مرتبط در این پایگاه در شب 22 بهمن 1357 از جمله اقدامات این گروهک بود. برنامهریزی اعتصابات و اخلال در سیستم کامپیوتری مرکز ارتباطات نیروی هوایی، دیگر فعالیتهای این گروه خرابکار را تشکیل میدادند.
رضائیه (اورمیه): از سال 1352، گروه سیاسی – نظامی بسیار فعالی به وسیلهء دو تن از مذهبیون رادیکال به نامهای مهدی و حمید باکری در رضائیه به وجود آمد. وظیفهء این گروه، تامین سلاح برای مخالفین و سازماندهی اقدامات مسلحانه بر علیه حکومت مرکزی بود.
گروهک تروریستی ابوذر که با اعدام شش تن از افرادش در سال 1352 تقریبن متلاشی شده بود، در سال 1353 فعالیت خود را مجددن از سر گرفت. این گروه مارکسیست – اسلامی از سال 1356 به روش جدیدی از مبارزه روی آورد و با نام «گروه انقلابی ابوذر» به مبارزهء علنی پرداخت. سازماندهی تظاهرات، ایجاد کمیتهها و بسیج چماقداران از جمله فعالیتهای گروهک ابوذر در سالهای 56 – 57 بود.
گروهک تروریستی صف، پس از شورش اسلام پرستان 19 دی 1356 در قم، به وسیلهء دو تن از روحانیون بانفوذ یعنی بهشتی و مهدی عراقی سازماندهی شد و به وسیلهء چند نفر از جوانان متعصب و تهيمغز همچون محمد بروجردی، جواد مالکی و علی اکبر اژهای تشکیل گردید. محمد بروجردی، مسئولیت عملیات نظامی و بمبگذاری علیه حکومت را برعهده داشت. انفجار رستوران خوانسالار، انفجار اتوبوس کارگران و متخصصین آمریکایی شاغل در لویزان، خلع سلاح قرارگاه پلیس، عملیات تروریستی 15 خرداد 1357، حمله به هلیکوپتر شینوک، ترور یکی از اعضای ساواک در جادهء ساوه از افتخارات این گروهک تروریستی محسوب می شود. همچنین ترتیبات امنیتی حضور آیت الله خمینی در تهران برعهدهء این گروهک بوده است.
گروهک تروریستی فلاح در بین سالهای 50 تا 51 به وسیلهء محمد منتظر قائم و چند مزدور دیگر در یزد پایهگذاری شد. این گروهک در بین سالهای 55 تا 56 به وسیلهء فعالیتهای مسلحانه، اقدام به ترور متخصصین آمریکایی و پرسنل ارتش مینمودند. سردستهء اصلی این گروه نیز آخوندی به نام «صدوقی» بود. گروهک تروریستی فلاح در شهرهایی چون تهران و اصفهان، اقدام به ترویج باورهای منحرف و خرافي خویش در بین جوانان میکردند. انجام عملیاتهای انتحاری به وسیلهء جوانان مغزشستشو داده شده، انتشار کذبنامهها علیه حکومت و دروغپراكني در شبنامهها با موضوعات در خطر افتادن اسلام از اقدامات و افتخارات این گروهک تروریستی محسوب میشود. یکی از پایگاههای مهم این گروهک در جنگلهای اطراف اصفهان قرار داشت که به «حصن کوچک خان» معروف بود. مسئولیت این پایگاه بر عهدهء محسن رضایی (فرمانده معزول سپاه پاسداران) قرار داشت. در این پایگاه تروریستی، انواع آموزشهای نظامی و سیاسی به جوانان فریب خورده، تزریق میگردید. تروریست معروف، «محسن حاجی جعفری» از جمله مزدورانی بود که در این پایگاه آموزش نظامی دید و سپس در عملیات تروریستی گروهک دیگری به نام «منصورون» شرکت نمود.
در بهمن 1357، گروهک تروریستی منصورون از طریق «مهدی عراقی» با گروهک مارکسیستی «فلق» که در خارج از کشور بودند، تماس گرفت و در نهایت توانستند با گروهک تروریستی صف نیز مرتبط شوند. بدین ترتیب، ادغام فرماندهی گروهکها و دستهجات تروریستی مسلح مخالف حکومت به سمتی پیش رفت که در بهمن 1357، آمادهء هرگونه عملیات نظامی بر علیه حکومت مرکزی شده بودند.
افتخار ابدي سازمان آزاديبخش و اسلامي موحدين
سازمان تروریستی «موحدین» به وسیلهء چند تن از متعصبین مذهبی در اهواز تشکیل شد. «حسین علم الهدی» و «کیاوش» (عامل فاجعه سينما ركس آبادان) از جمله موسسین این سازمان نظامی به شمار میرفتند. این سازمان تروریستی، در راستای اقدامات نظامی و براندازی حکومت مرکزی، اقدام به چند رشته عملیات مسلحانه زد. حمله به کنسولگری عراق در خرمشهر، ترور «پل گریم» کارشناس نظامی آمریکایی، انفجار شهربانی اهواز و از همهء اینها فجیعتر، آتش سوزی سینما رکس در آبادان از جمله افتخارات این سازمان جهنمی به شمار میرود.
گروهک تروریستی «ندای اسلام» در سال 1356 به وسیلهء گروهی از زندانیان آزاد شدهء هیئتهای منحرف و وابستهء موتلفه از جمله عباسعلی ناطق نوری، اسدالله لاجوردی و مهدی عراقی تشکیل شد و ارتباط اصلی ایدوئولوژیک خود را از بهشتی و مطهری دریافت میکردند. این سازمان به دستور بهشتی از فاز تبلیغاتی و دروغپراکنی علیه حکومت، وارد فاز نظامی گردید و به طور مخفی، خانههای تیمی تشکیل داد. پس از ورود آیت الله خمینی، این گروه یکی از اعضای کمیتهء امنیتی و حفاظتی وی را تشکیل دادند.
سعيد سلطانپور، شاعر دگرانديشي كه در سال 61 در شب عروسيش دستگير و توسط پاسداران اسلام ناب انقلابي محمدي تيرباران شد
از مهر 1357، خط ارتباط اين مراكز از نجف (العراق) به فرانسه تغيير يافت. اعلاميهها و دروغپراكنيها، توسط اين بنگاههاي شايعهپراكني در سرتاسر ايران توزيع ميشدند. اعلاميههاي صادره به وسيلهء آیت الله خميني، از طريق تلفن و به وسيلهء آیت الله صدوقي ضبط شده و به اطلاع ديگر روحانيون مستقر در مراكز استانها رسانيده ميشد تا سريعن تكثير شده و در جامعه پخش گردند. 26 دی ماه 1357، محمدرضا پهلوی، شاه فقید ایران، با چشمانی گریان، کشورش را برای سفری بیبازگشت ترک نمود. شبکهء تازی پرستان فعال گشته بود و ایران، پس از 1400 سال، مجددن زیر يورش و سلطهء تازیان قرار گرفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر