نادر جهانباني، منوچهر خسروداد، مهدي رحيمي، آيت محققي، اميرحسين ربيعي
و تمامي زنان و مردانی كه دلاورانه در مقابل دشمنان ايران ايستادند.
اميرعباس هويدا در سال 1299 خورشيدي در تهران به دنيا آمد. پدرش حبيب الله آل رضا ملقب به عينالملك و مادرش افسرالملوك سرداري، دختر محمدحسين خان سردار بود كه نسبش به امراي قرهباغ در روسيه ميرسيد. حبيب الله خان عينالملك به عنوان يك روزنامهنگار موفق، از وزارت ماليه به وزارت خارجه منتقل ميگردد و به عنوان «ژنرال كنسول ايران» به شام (سوريه) فرستاده ميشود. عينالملك تا سال 1304 خورشيدي در دمشق بود. در اين سال به تهران فراخوانده شد. اين زمان مقارن با اوجگيري اغتشاشات وهابيون در حجاز (عربستان) بود. عينالملك هشت ماه را در تهران سپري ميكند تا اينكه دوباره به محل كار قبلي خود در دمشق فرستاده ميشود. در اين زمان اميرعباس كوچك شش سال داشت و برادرش فريدون، شيرخواره بود.
مادر امیرعباس، افسرالموک سرداری نتیجه عزت الدوله (خواهر ناصرالدین شاه قاجار) بود.
زماني كه وهابيون به شهرهاي مكه و مدينه هجوم آوردند، رضا شاه تصميم به دخالت در اين موضوع گرفت و به عينالملك كه ديگر به يك ديپلمات ورزيده تبديل شده بود ماموريت داد تا با مقامات عربستان مذاكره نمايد. عينالملك از 1307 تا 1312 سركنسول ايران در حجاز بود و از 1312 به بعد به عنوان وزير مختار ايران در حجاز منصوب شد. از آنجا كه عربستان در آن زمان شباهتي به يك كشور نداشت و در آن قبايل مختلف، مشغول سربريدن مخالفانشان بودند، اميرعباس به همراه مادر و برادرش در بيروت ساكن شد. عينالملك در سال 1314 به دليل افتادن از شتر دچار عوارض شديد جسمي ميگردد و از دنيا ميرود.
عين الملك پدر امير عباس وزير مختار ايران در عربستان نفر وسط با لباس سفيد به همراه امير عباس ايستاده سمت چپ، خانم عين الملك مادر اميرعباس، فريدون هويدا نوجوان كلاه به سر (مهر ۱۳۱۰)
اميرعباس، تحصيلات ابتدايي خود را در سال 1305 در شهر دمشق آغاز كرد و تا 1308 در اين شهر به مدرسه رفت. سپس به بيروت رفت و تحصيلاتش در اين شهر ادامه داد. مدرسة اميرعباس در دمشق، از سوي فرانسويها ايجاد شده بود و تنها فرزندان ديپلماتهاي ساكن دمشق و معدودي از كودكان اعراب اجازه داشتند در آن تحصيل كنند. تدريس در اين مدرسه تنها به زبان فرانسه انجام ميگرفت. ضمن اينكه زبانهاي انگليسي، ايتاليايي و لاتين هم تدريس ميشدند. برهمين اساس، اميرعباس خواندن و نوشتن به زبان فرانسه را به خوبي آموخت و انگليسي، ايتاليايي و آلماني را نيز به صورت مقدماتي فرا گرفت.
در آن روزها، وضعيت دمشق بسيار آشفته بود و هر روز برخوردهاي شديد و خونين بين اعراب و فرانسويها اتفاق ميافتاد. اميرعباس در خاطرات خود به اين آشفتگيها اشاره ميكند: «وقتي به خاطرات زمان كودكي خود كه در سال اول ابتدايي بودم مراجعه ميكنم، به ياد ميآورم چه روزهاي سختي را در آن ايام گذرانديم. براي اينكه هيچ يك از كاركنان ژنرال قنسولگري ايران، جرأت خروج از محوطة ژنرال قنسولگري را نميكردند. چون جنگ خياباني به شدت ادامه داشت و صداي گلولههاي توپ به گوش ميرسيد. ايرانيهاي مقيم دمشق به اتفاق عائله خود به ژنرال قنسولگري ايران پناهنده شده بودند. وضع شهر دمشق ساعت به ساعت رو به وخامت ميرفت.»
اميرعباس هويدا پس از پايان دورة دبيرستان در دمشق، با هدف گذراندن تحصيلات دانشگاهي به انگلستان رفت اما در ژوئيه 1938 تحصيل خود را ناتمام رها نمود و به فرانسه، جايي كه زبان آن را به خوبي ميدانست و به فرهنگ و تمدنش علاقه داشت رفت. اميرعباس در مدت زماني كه در انگلستان بود، زبان انگليسي را به خوبي فرا گرفت. در زمستان 1317 روابط سياسي ايران و فرانسه به دليل اهانت يكي از روزنامههاي چاپ پاريس به رضا شاه قطع شده بود و اميرعباس تصميم گرفت تحصيلات دانشگاهياش را در بلژيك آغاز كند. وي در سال 1938 در رشتة حقوق سياسي دانشگاه بروكسل ثبت نام نمود و سرانجام با دريافت دانشنامه كارشناسي از اين دانشگاه، تحصيل خود را با موفقيت به پايان رساند. اواخر دورة اقامت هويدا در بلژيك با حوادث شهريور 1320 و اشغال ايران توسط متفقين همزمان شده بود.
هويدا در دوران خدمت در دانشكده افسري در ديدار با شاه فقيد
اميرعباس در سال 1321 به تهران آمد و داوطلب استخدام در وزارت خارجه ايران شد. در اين زمان محمدساعد مراغهاي وزير خارجه بود و اميرعباس در ياداداشت كوتاهي به ساعد مراغهاي، تقاضاي كار و استخدام خود را مطرح ساخت. يازده روز پس از اين تقاضا، انوشيروان سپهبدي (شوهر خالة هويدا)، كه سال بعد يعني 1322 به مقام وزارت خارج ايران رسيد، در چهارم بهمن 1321، تلگرافي را به وزارت خارجه ارسال كرد و خواستار به كارگيري اميرعباس در اين وزارتخانه گرديد. هويدا در شهريور 1322 به استخدام رسمي وزارت امور خارجه درميآيد. اما كار وي در اين وزارتخانه ديري نميپايد و در اول مهر 1322 براي انجام خدمت سربازي عازم دانشكده افسري ميشود. هويدا در سال 1323 به وزارت خارجه باز ميگردد و از بهمن 1323 به ادارة سوم سياسي انتقال مييابد.
كار در سفارتخانههاي ايران
هنگامي كه مادر اميرعباس تصميم ميگيرد به محل اقامت خود در بيروت بازگردد، اميرعباس از سوي وزارت خارجه به عنوان «پيك سياسي» در يازدهم اسفند 1323 به بيروت فرستاده ميشود. اميرعباس به دليل دانش و آشنايي با فرهنگ و زبانهاي گوناگون، مدارج ترقي را به سرعت ميپيمايد. وي در اول مرداد 1324 به عنوان وابسته سفارت ايران در پاريس به فرانسه فرستاده ميشود. هويدا در اين دوران، مسئوليت امور دفتري سفارت ايران را برعهده داشت و وظيفهاش بسيار سنگين بود و روزانه بين 12 تا 16 ساعت كار ميكرد. هويدا نه تنها يك تنه امور كنسولي و ديپلماتيك سفارت را به انجام ميرساند، بلكه وظيفة سنگين رسيدگي به امور اداري و سياسي و روابط ايران و آلمان شكست خورده در جنگ جهاني دوم را برعهده داشت. بخش عمدهاي از اين روابط، مربوط به مسائل اقتصادي و قراردادهايي بود كه در دوران هيتلر و رضا شاه كبير بسته شده بودند و بايد تكليف آنها روشن ميشد. افزون بر اينها، يهوديان بسياري بودند كه در زمان هيتلر، از طريق سفارت ايران گذرنامههاي ايراني دريافت كرده اما موفق به خروج از فرانسه نشده بودند و در اردوگاههاي آلمان نازي زندگي دشواري داشتند كه پيگيري كار آزادسازي و جابهجايي آنان از وظائف هويدا در اين دوران به حساب ميآمد.
ميهماندار هواپيما، لباس هويدا را مرتب ميكند.
يكي ديگر از وظائف هويدا در اين روزها، ايجاد رابطة دوستانه با جامعة روشنفكري فرانسه بود. در اين زمان مسئلة حضور روسها در آذربايجان و تبريز و موضوع خودمختاري آذربايجان از موضوعات قابل توجه در عرصة سياست جهاني ايران به شمار ميآمد. محمدرضا شاه با توجه به مشكلات ايران پس از جنگ جهاني دوم، سعي ميكرد تا در اين عرصه به وسيلة تبليغات، افكار عمومي جهان را به سمت اشغال آذربايجان و ايجاد فشار بر شوروي متمركز نمايد. هويدا ماموريت داشت تا روزنامهنگاران نامدار اروپا را براي ديدار از ايران تشويق نمايد. از اين روي سفارت ايران در پاريس به محل رفت و آمد روشنفكران و نويسندگان و روزنامهنگاران فرانسوي تبديل شده بود. اميرعباس هويدا در اول فروردين 1328 به سمت يكي از اعضاي سركنسولگري ايران در اشتوتگارت آلمان غربي منصوب شد. ساختمانهاي اشتوتگارت در آن زمان به دليل بمبارانهاي شديد متفقين به ميزان زيادي آسيب ديده يا نابود شده بودند و پيدا كردن ساختماني سالم و مناسب جهت برپايي كنسولگري، از وظائف دشوار اميرعباس هويدا در آن شهر بود.
كار در كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل
در سال 1330 و زمان دولت محمد مصدق، هويدا به دعوت كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل به اين كميساريا در ژنو مامور گشت. در پروندة پرسنلي هويدا، موارد متعددي از تشويقنامههاي كميسارياي عالي پناهندگان موجود است و حتا در يك مورد به تاريخ 17 دسامبر 1953، كميسر عالي پناهندگان از دولت ايران ميخواهد تا مدت ماموريت هويدا را تمديد كند.
دوستي با حسنعلي منصور و كار در شركت نفت
هويدا كه از زمان كار در سفارت ايران با مرحوم حسنعلي منصور دوستي داشت با انتخاب رجبعلي منصور به سمت سفير ايران در تركيه، فرصت را براي بازگشت به وزارت خارجه مناسب ديد و طي نامهاي خواستار بازگشت به كادر ديپلماتيك گرديد و بدين ترتيب به همكاري با كميسارياي عالي پناهندگان در سوئيس پايان داد و به ايران بازگشت. پس از بازگشت به توصية رجبعلي منصور به عنوان دبير اول سفارت ايران در تركيه برگزيده شد. اين دوران كوتاه بود و پس از تغيير كادر مديريتي سفارت، هويدا به تهران بازگشت و در شركت نفت به عنوان مامور مشغول به كار گرديد. هويدا در شركت نفت نيز كارداني و لياقت از خود نشان داد و به سرپرستي امور اداري شركت ملي نفت ايران منصوب شد.
حسنعلي منصور و اميرعباس هويدا
تأسيس مجلة كاوش
در سال 1339، هويدا به كار روزنامهنگاري پرداخت و در كنار صادق چوبك مجلهاي با نام كاوش با سردبيري اميرعباس در شهريور 1339 بر روي پيشخوان روزنامهفروشيها جاي گرفت. هويدا در نخستين شمارة كاوش چنين نوشته شده بود: «بايد از اين مجله منبري ساخته شود كه نسل جوان مملكت ما كه بايد در آينده با كليدهاي دانش و بينش، قفلهاي بسته را بگشايد و مشكلات خود را حل كند، خواستههاي خود را به مردم عرضه نمايد.» كاوش مجلهاي بسيار گرانسنگ بود كه از روشنفكراني همچون مسعود فرزاد، محمد قاضي، فرخ غفاري، جلال مقدم، سعيد نفيسي و ابراهيم پور داوود بهره ميگرفت. هويدا بعدها در زمان نخستوزيرياش مجلة ديگري به نام تلاش را به چاپ رساند كه بر همان پايه و اساس كاوش بود و سردبيري آن را مجيد رهنما برعهده داشت.
مرحوم منوچهر آزمون، درون هواپيماي بوئينگ 727، سخنراني هويدا را بررسی ميكند.
هويدا به هنگام اشتغال در شركت نفت، فعاليتهاي سياسي را در قالب كانون مترقي با همراهي تني چند از دوستانش به رهبري حسنعلي منصور سازمان داد. تمامي اعضاي اين گروه از جوانان پرشوري بودند كه هدفشان تنها آبادي و رفاه ايران و ايرانيان بود. وظيفة اين گروه، مطالعة مسائل اجتماعي و اقتصادي ايران و يافتن راهحلهايي براي اين مشكلات بود. آنان هفتهاي يك بار در خانة حسنعلي منصور گرد ميآمدند و به گفتگو دربارة مسائل كشور ميپرداختند. همزمان با تشكيل اين جلسات، هويدا در مجلة كاوش سلسله نوشتارهايي را در اين زمينه به چاپ ميرساند و بر ضرورت نسل تربيت نسل جوان و آماده ساختن آنان براي حل مشكلات كشور تأكيد ميكرد.
نخست وزيري حسنعلي منصور
چند روز پيش از عيد نوروز 1343، مرحوم حسنعلي منصور به مقام نخست وزيري رسيد. بدين ترتيب در 17 اسفند 1342، اميرعباس هويدا به عنوان وزير دارايي به همراه ديگر اعضاي كابينه به اعلاحضرت معرفي شدند. دوران نخست وزير مرحوم حسنعلي منصور ديري نپاييد. در ساعت 10 صبح پنجشنبه يكم بهمن 1343، حسنعلي منصور كه براي شركت در جلسة علني و دفاع از لايحة قرارداد شركت ملي نفت ايران با چند شركت بزرگ قصد ورود به مجلس شوراي ملي را داشت، هدف گلولههاي تروريست معدوم، محمد بخارايي قرار گرفت و به شدت مجروح شد. محمد بخارايي جواني بود به شدت مذهبي، تهيمغز و بدون دانش و تحصيلات. وي تنها هفده سال داشت كه تحت تأثير آموزههاي مخرب عقيدتي و تروريستي گروهك فداييان اسلام دست به چنين اقدامي زد. افزون بر بخارايي، دو تروريست آدمكش ديگر به نامهاي مرتضي نيك نژاد و رضا صفار هرندي نيز در چند قدمي قرار داشتند تا اگر بخارايي در آدمكشي ناكام ماند، آنها وارد عمل شوند. ترور مرحوم منصور جهت اعتراض به تبعيد خميني به تركيه صورت پذيرفت.
هويدا و جواد منصور (برادر حسنعلي منصور)
او در كابينه هويدا ابتدا وزير مشاور و سپس وزير اطلاعات (تا 1350) بود.
حسنعلي منصور توسط گارد به بيمارستان پارس برده شد. ساعت 5 بعد از ظهر همان روز جلسة هيات دولت در حضور اعلاحضرت تشكيل گرديد و هويدا به صورت موقت مامور ادارة دولت شد. حسنعلي منصور در ساعت يازده و پانزده دقيقه شب ششم بهمن 1343 درگذشت. چند ساعت بعد يعني حوالي دو و نيم بامداد هفتم بهمن 1343 جلسة فوري هيات دولت به رياست هويدا تشكيل شد و در ساعت سه و نيم بامداد، اطلاعيه درگذشت حسنعلي منصور از راديو پخش شد. اميرعباس هويدا از روز هفتم بهمن 1343 به مقام نخست وزيري رسيد و نخستين كابينهاش را به مجلس معرفي كرد. مجلس در روز يكشنبه يازدهم بهمن 1343 به اعضاي كابينه راي اعتماد داد.
دوران دولت هويدا، بر خلاف دروغهاي شاخدار مؤسسه فاشيستي كيهان شريعتمداري، دوران شكوفايي و ثبات اقتصادي ايران است. به يكي از دروغهای مؤسسة كيهان و باند حسين شريعتمداري در جلد 14 كتاب نيمة پنهان صفحة 93 توجه فرماييد:
« ... يكي از عناصر بهايي يعني ارتشبد عظيمي به عنوان وزير جنگ وارد كابينه هويدا شد. وي طي مدت وزارت خود عامل قراردادهاي خريد تسليحات بيشماري گرديد كه هم جيب فروشندگان را پر كرد و هم در جريان اوجگيري انقلاب اسلامي، هزاران تن به وسيلة آنها به خاك و خون افتادند و ميلياردها تومان سرماية اين مردم به جاي اينكه صرف آباداني اين آب و خاك شوند، به جيب كارتلها و تراستهاي امريكايي و سرمايهداران صهيونيست ريخته شد.»
جالب است بدانيد كه در زمان ارتشبد عظيمي، يعني از سال 1349 به بعد، در هوا: هواپيماهاي C-130، RF-4E، F-4E و F-14A و ... در زمين تانكهاي چيفتن، موشكهاي ضدهوايي رپير و ... و در دريا: هواكرافت، هليكوپترهاي سيكينگ، موشكهاي ضدهوايي استاندارد و ... خريداري شدند. تمامي اين اقلام، چندي بعد در برابر حملة صدام به كار آمدند و هماكنون نيز بسياري از آنها در خدمت ارتش ايران قرار دارند و در مراسمهاي گوناگون ارتش اسلامي به نمايش گذاشته ميشوند. شما بگوييد با سي130، اف14 تامكت يا موشك ضدهوايي رپير، چگونه ميتوان هزاران تن!! را به خاك و خون انداخت. هزاران تني كه در همين هزاران تن بودن آنها نيز مدركي وجود ندارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر