این روزها به دلیل نزدیک شدن ِجشنهای سالار و بیهمتایی، چون آتش ِسور ِسوری، نوروز ِنو کننده ی طبیعت وُ وجدان ِانسانی، تولد پیامآور خرد آشو زرتشت، جشن طبیعت ِسبز ِسیزده بدر و فروردینگان، بوزینگان ِضد این شادیها که در درازی هزار و چهارصد و اندی سال سعی کرده بودند هر بیحرمتی، بر این جشنها روا بدارند و این روزهای ِشاد وُ زنده کننده دیده و دل را به عزا و ناله و شیون و زاری فرو بکاهند، را وا داشت که کهنگی وُ مردگی وُ تیرگی ِفرهنگ اسلامیشان را با زندگی وُ تازگی وُ روشنایی ِفرهنگ ایرانی بیامیزند تا شاید از این فرو رفتگی فرهنگ اسلام، در گنداب ِعصر جاهلیت ِقبیله ی قریش را اندکی سرک به بیرون بکشانند و تازگی و طراوت وُ شادمانی را تنفس کنند. اما این بوزینگان غافل از این هستند که تیرگی را با روشنایی آشتی نباشد و گنداب وُ مرداب وُ لجنزار ِ فرهنگ اسلامی آن هم از نوع شیعه ی اثناعشری را با رودخانه ی روان و جویبار ِزلال و باغ ِ شاداب ِانار ِفرهنگ ایرانی هیچ خویشاوندی نیست؛ و چه بیهوده تلاش میکنند ایرانیان منزجر از اسلام و فرهنگ جهل پرور و ضدشادی و ضدزندگی ِاسلامی را با ریختن اشکی تمساح گونه برای جشنهای ایرانی، آنها را در باتلاق سینهزنی فرهنگ ِاسلامی فرو ببرند و نامش را " اقتدار فرهنگی " بگذارند.
کجای جشن چهارشنبه سوری با فرهنگ بیابانگردی اسلامی قابل جمع است، که این بوزینگان میپندارند؟ جشن چهارشنبه سوری جشن آتش است. یعنی جشن پاسداشت نور و روشنایی و زیبایی که فرهنگ تیرگی ِاسلام را با چنین مقولههای زیبا شناسی و زندگیآفرینی میانهای نیست. نوروز را در کجا با فرهنگ ِقربان و تیغ کشی بر گلوی ِزندگی انسانی قرابت است؟
یکی زنده میکند و زندگی میبخشد و زیبایی را در همه سو در چشمانشان سفره ی عشق و بوی نفس ِنسیم ِنیلوفر ِنشسته بر آب ِتالاب ِکهن دیار ِیاران، ایران پهن میکند آن یکی میکُشد وُ زندگی را با شمشیر جهالت گردن میزند و بر هر چه زیبایی است چنگال ِوحشیگری فرو میبرد و نکبت و زشتی را چون شب ِتیره و تار، چادر بر سرش میکشد و مثل حشرات ِاز نور گریزان در بیغولهها، تاریکی را نشخوار میکند. کجای ِشادمانی وُ رقص وُ پایکوبی ِجشنهای ایرانی را با گریه و سینه زنی و قمه کشی و ناله پروری ِفرهنگ اسلامی، کوچکترین تناسب و یا همسانی است که این بوزینگان میپندارند و میخواهند نکبت و زاری و پریشانی ِجنون گونهشان را با آنها بیامیزند و عنتروار در کربلای جهالت وُ بندگی ِ"حسین پارتی" با زوزههای مداحان ِشب پرست و ضد شادی، دستها را در هوا بچرخانند و بر سرشان بکوبند و گریه وُ زاری کنند؛ و راستی چه شد که این روزها به یاد این جشن های شادیبخش و جلادهنده ی دیده و دل افتادید و میخواهید با درآمیزی این شادمانیهای بیهمتای انسانی و طبیعی با فرهنگ مرگ پرور و ضد شادی و پایکوبی اسلامی، به جهانیان نشان دهید که اسلام شما با فرهنگ است؟ و یا میخواهید زبان پارسی را پاس بدارید که در درازی هزار و چهارصد و اندی سال پدران عقیدتیتان و سی و یکسال شما کوچکترین حرمتی برای این زبان قائل نشدید که هیچ حتا سعی کردهاند و کردهاید در جای جای این زبان حروف و جملات ِزبان ِبیانگردان و شتربانان تازیان را بیالایید و از طلوع سحر تا غروب آفتاب چُس نالههای موجود در کتاب تازیان را بر بام ِ خانهها با صدای آزار دهنده ی گوشها، چون اصوات خر اذان بگویید. خیر ای نا ایرانیان ایرانینما، هرگز فرهنگ ایرانی را با فرهنگ بیابانگردی همسازی نبوده و نیست و وقتی که اسلامتان با زور شمشیر ِپدران عقیدتی شما بر ایران غالب شد در کنار ایرانی کُشی ِبیشمار، فرهنگ ایرانی را هم با تمامی توان ِجنون آمیزشان سعی کردند، بکُشند اما ندانستند که فرهنگ ایران سرلوحهاش با نام آتش و نور مزین و سرشته شده است و این آتش و نور در درازی این تاریخ رنجبار ایران و ایرانی، همواره در دل هر ایرانی شعلهور بوده و هست و امروز هم این آتش ِفرهنگ ایران است که گام به گام فرهنگ فاسد اسلامی را میسوزاند و جان و جهان همه ی شما را به آتش میکشد.
فرهنگ ایرانی متعلق به همه ی ایرانیانی است که ایران را برترین ارزش میدانند نه نا ایرانیانی چون شما که اسلام را بالای ایران مینشانید. فرهنگ ایران با فرهنگ اسلام و جمکران و امام زمان و امامزاده و حسینیه و تکیه و آخوند بازی بیگانه است. میگویید نه؟ میگویم افاضات همکیشان و همریشان خودتان را یکبار دیگر بخوانید: به نقل از نوشته ی این قلم تحت عنوان "عشق به زمین و زن در اسفندگان عشق افشان باد" "از طرف دیگر از یاد نبریم که تازش ِتازیان به ایران و پس از آن حمله و هجوم اقوام وحشی و بیابانگرد ِترک و تاتار که با شهرنشینی میانهای نداشتند، بر فرهنگ وتمدن ِشهرنشینی تاختند و بیشمار آثار فرهنگی و تمدنی را یا نابود کردند و یا در حریق آتش سوزانند و به جای آن فرهنگ ِبیابانگردی و ناله و مصیبت و جِر دادن خود را رواج دادند.
کافی است در این باره، افاضات ِابله و جنون مرد ِتاریخ، محمد غزالی را از نظر بگذارنیم تا مشخص گردد این راهزنان و نابودکنندگان ِفرهنگ ِ ایران، با چه جدّیتی، خواهان محو جشنهای ایرانیان بودند." :
"منکرات بازارها در نیمه سده پنجم هجری این است که چنگ و چغانه فروشند، اسباب بازی فروشند برای کودکان در عید، شمشیر و سپهر فروشند برای نوروز و بوق ِسفالین برای سده..." سپس ادامه میدهد: "اما اسباب بازی حرام است. و آنچه برای سده و نوروز فروشند، مخالف شرع است و از این جهت نشاید. آراستن بازار به سبب ِنوروز و تکلفهای ِنو ساختن برای نوروز نشاید. بلکه نوروز و سده باید که مندرس شوند و کسی نام آنها نبرد. حتا گروهی از سلف گفتند که روزه باید داشت و شب ِسده چراغ نباید گرفت تا اصلن آتش نبینند و نشاید که نام این روزها برند به هیچ وجه؛ بلکه آنها را با روزهای دیگر برابر باید داشت و شب ِسده هم همچنین، چنانکه از آن، نام و نشان نماند"و یا در کتاب کیمیای ضلالت نعره میکشد که: " ایرانیان جشن نوروز و سده را نگیرند! چراغانی نکنند! لباس نو نپوشند! بر عکس عزاداری کنند تا مجوس از بین برود!"
امروز هم ادامه دهنده و رهرو ِراستین ِآن شیخ ِ ابله، خرافه پرست و جنون نگر، آخوندی مرتجع بنام خزعلی اظهار لحیه میکند: "روزی به آیت الله جنتی که از رفقای خوب من است گفتم که چرا مردم جوانه زدن درختان را در بهار جشن میگیرند ولی روزی را که پیامبر اکرم دستان علی را به عنوان جانشین خود به آسمان بلند میکند، همچون نوروز جشن نمیگیرند..." و افاضات خود را چنین ادامه میدهد: "علی اگر پرسید جوانه درخت، عید اول بود و من عید دوم چه خواهیم گفت... به واقع آیا صحیح است که جوانه زدن درختان را جشن بگیریم ولی روز عید غدیر را به عنوان عیدی بزرگ قلمداد نکنیم... شماها باید زمینه را برای اعلام کردن غدیر به عنوان عید بزرگ شیعیان فراهم آورید. اگر در نوروز به فرزندان خود 100 تومان عیدی می دهید در غدیر 500 تومان بدهید. اگر در نوروز برای خانواده خود و همسرتان لباس هشت هزار تومانی میخرید برای عید غدیر لباس پانزده هزار تومانی تهیه کنید. در این صورت بچهها و خانوادهها شجاع میشوند و تبدیل به امثال رجایی و باهنر خواهند شد و درعین عظمت همچون رجایی سوار اتوبوس خواهند شد".
کافی است در این باره، افاضات ِابله و جنون مرد ِتاریخ، محمد غزالی را از نظر بگذارنیم تا مشخص گردد این راهزنان و نابودکنندگان ِفرهنگ ِ ایران، با چه جدّیتی، خواهان محو جشنهای ایرانیان بودند." :
"منکرات بازارها در نیمه سده پنجم هجری این است که چنگ و چغانه فروشند، اسباب بازی فروشند برای کودکان در عید، شمشیر و سپهر فروشند برای نوروز و بوق ِسفالین برای سده..." سپس ادامه میدهد: "اما اسباب بازی حرام است. و آنچه برای سده و نوروز فروشند، مخالف شرع است و از این جهت نشاید. آراستن بازار به سبب ِنوروز و تکلفهای ِنو ساختن برای نوروز نشاید. بلکه نوروز و سده باید که مندرس شوند و کسی نام آنها نبرد. حتا گروهی از سلف گفتند که روزه باید داشت و شب ِسده چراغ نباید گرفت تا اصلن آتش نبینند و نشاید که نام این روزها برند به هیچ وجه؛ بلکه آنها را با روزهای دیگر برابر باید داشت و شب ِسده هم همچنین، چنانکه از آن، نام و نشان نماند"و یا در کتاب کیمیای ضلالت نعره میکشد که: " ایرانیان جشن نوروز و سده را نگیرند! چراغانی نکنند! لباس نو نپوشند! بر عکس عزاداری کنند تا مجوس از بین برود!"
امروز هم ادامه دهنده و رهرو ِراستین ِآن شیخ ِ ابله، خرافه پرست و جنون نگر، آخوندی مرتجع بنام خزعلی اظهار لحیه میکند: "روزی به آیت الله جنتی که از رفقای خوب من است گفتم که چرا مردم جوانه زدن درختان را در بهار جشن میگیرند ولی روزی را که پیامبر اکرم دستان علی را به عنوان جانشین خود به آسمان بلند میکند، همچون نوروز جشن نمیگیرند..." و افاضات خود را چنین ادامه میدهد: "علی اگر پرسید جوانه درخت، عید اول بود و من عید دوم چه خواهیم گفت... به واقع آیا صحیح است که جوانه زدن درختان را جشن بگیریم ولی روز عید غدیر را به عنوان عیدی بزرگ قلمداد نکنیم... شماها باید زمینه را برای اعلام کردن غدیر به عنوان عید بزرگ شیعیان فراهم آورید. اگر در نوروز به فرزندان خود 100 تومان عیدی می دهید در غدیر 500 تومان بدهید. اگر در نوروز برای خانواده خود و همسرتان لباس هشت هزار تومانی میخرید برای عید غدیر لباس پانزده هزار تومانی تهیه کنید. در این صورت بچهها و خانوادهها شجاع میشوند و تبدیل به امثال رجایی و باهنر خواهند شد و درعین عظمت همچون رجایی سوار اتوبوس خواهند شد".
بنابراین بهتر است شما چون همریشان ِپیش از خودتان در همان اقتدار فرهنگی جمکرانی فرو بروید و چون امام زمانتان برای همیشه از خاک ِپاک ایرانزمین غیب و نابود و در همان چاههای تاریک ِتاریخ محو گردید؛ زیرا ملت ایران را این سودا در سر است که دوباره فرهنگ شادخواری و شادخوانی و شادگویی و شاد رقصی ِ ایرانی را سفره ی شادمانی پهن کنند و غم و اندوه و گریه و زاری را در چاههای جمکران فرو ببرند و یا به همانجا پرتاب کنند که از آنجا آمده بودند.
دکتراحمد پناهنده
پنچ شنبه 13 اسفندماه 2568
دکتراحمد پناهنده
پنچ شنبه 13 اسفندماه 2568
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر