اگر تا دیروز فهم کردن حرکتی که به رهانیدن ِزن، از بند روبند بنده ساز، بغرنج و بسا مشکل بود، امروز اما زنان ما بیش از هر زمان و هر جهانی، آن حرکت غرورآفرین مرد قرن بیستم ایران را آه میکشند و روزهای آفتابی مادران و گذشتهشان را حسرت مطبوع در این زمانهی جور و ستم، بر خود و در جان خود فرو میدمند. مردان هم اگر ذرهای انصاف و صداقت، درونشان را قلقلکی به هوشیاری بیدار کند، به آن روزان شاداب روشن دیروز، درود میفرستند و امروز رنجبار و دل آزار را ملامت میکنند. اگر چنان باشد و چنین شود که هم زنان و هم مردان، آن دوران را آه بکشند، حتا اگر این آه در درونشان باشد به پاس قدر نشناختن آنچه که داشتند و بیدریغ در سبد آخوندها ریختند تا آنان را به بند بنده ساز گرفتار کنند و سپس آیندهی فرزندانشان را تیره و تار و سیاه رقم بزنند، یک عذرخواهی به تاریخ و نسل بعد از شورش شوم شرارت بار سال 57 بدهکار هستند.
اگر این شهامت ِپذیرش ِآن وارونه خواهیها که ما را این چنین خوار و زمینگیر کرده است، در ما نجوشد که لبی به سخن تر کنیم و یا خود پیشقدم شویم که آن را برای نسل ِحال و آینده گزارش کنیم، تاریخ و نسل حال و آینده بر ما نخواهد بخشید. جامعه در تمامیت خود تغییری بنیادین را میطلبید تا از فرو رفتن هر چه بیشتر در قعر بیخبری و نابودی از بودن ِخود، بجهد. کهنگی و ماندگی و مندرس ماندن در جهل و جنون ِبی مایگی که نگاهی سر به درون ِژرفای ِفنای ِبودن داشت، جوانهی نو و و سبزینهی جوانی را میطلبید تا درونگاه عقب ماندگی را بترکاند و برگچه های ِسبز ِنوآوری را در چشمان، بهار ِرها شدن بیاغازد؛ و این چنین بود که آن مرد بزرگ که رضا شاه در تاریخ تثبیت شد از خود آغاز کرد و ابتدا نیشتر ِتیز ِبرای جراحی را به دمل چرکین ِجهل و جنون فرو خفته در جان و جهان خود و خانوادهاش فرو برد و تازه شد و سپس جامعه را تازه کرد تا تازهتر و تازهتر و تازهتر شوند.
اجازه بدهید در این جشن ِرهایی ِخورشید ِزیبایی و برای درک کردن و شناخت هر چه پر مایهتر از رویداد ِخجستهای که 17 دی را در تاریخ ایران تثبیت کرد، ابتدا شرح این ماجرا را به علی اصغر حکمت، کفیل وزارت ِمعارف ِکابینهی محمد علی فروغی «ذکاء الملک» محول میکنیم و سپس نوشتار را بیاغازیم:
« یک روز در تیر ماه 1314 جلسهی هیئت وزرا در سعدآباد با حضور اعلاحضرت تشکیل شد. هفتهای یک روز اعلاحضرت شخصن در هیئت دولت میآمدند که در سعدآباد تشکیل میشد و در مذاکرات ِجلسه شرکت می فرمودند و اوامری می دادند. در آ ن روز اعلاحضرت رو به من کردند و فرمودند من سابقن به وزرا و کفیل وزارت ِمعارف سابق دستور داده بودم این عادت منحوسی که در ایران مرسوم است که زنها روی خودشان را میپوشانند و پیچه و نقاب میزنند برچیده شود و زنها هم مثل سایر نقاط دنیا آزاد باشند و در اجتماع شرکت کنند ولی اینها هیچکدام انجام ندادند حالا از تو میخواهیم ببینیم تو چه کار میتوانی بکنی؟ عرض کردم امر اعلاحضرت را که درست امر وجدانی خودم هم هست انجام میدهم. آمدم وزارت معارف و یک برنامهای نوشتم. برنامه را به عرض رساندم و تصویب فرمودند. برنامه عبارت از این بود که حالا شروع کنیم در مدارس دخترها حاضر شوند و در حضور مهمانان مرد نطق کنند و تکلم کنند و جشن برپا کنند و بعد در شهرها هریک از وزرا و مامورین عالیرتبه دولت میروند در مجالسی که تشکیل میشود خانمها هم شرکت داشته باشند و در عین حال یک محلی تاسیس کنیم به اسم کانون بانوان که در آنجا خانمهای تحصیل کرده جمع بشوند و آن کانون کارش این باشد که از رجال و دانشمندان و اشخاص معروف تهران دعوت کنند که در آنجا برای حضار از زن و مرد خطابهای راجع به مقام زن در جامعه و به خصوص جامعه اسلام ایراد کنند....
ماده بعد این بود که اجازه داده شود در مدارس ابتدایی تا سال چهارم مدارس به صورت مختلط باشد و دبستانها از بچههای ذکور و اناث (پسر و دختر) که در سن 12 - 13 هستند تشکیل شود و معلمشان هم زن باشد، زیرا که ما از حیث معلم دبستان در مضیقه هستیم و بالاخره وقتی این کارها انجام شد و افکار حاضر شد یک روزی در حضور اعلاحضرت همایونی و علیاحضرت ملکه و والاحضرتهای شاهدخت، جلسهای تشکیل شود و اعلام آزادی نسوان (زنان) به اطلاع اهل عالم برسد...
در اوایل دی ماه 1314 که من در خوزستان بودم، تلگرافی؛ از طرف آقای جم، نخست وزیر، وقت احضار شدم. وقتی به تهران آمدم و حضور اعلاحضرت رفتم گفتند: سابقن به شما گفته بودیم یک روزی جلسه بکنید و خانمها هم حاضر باشند و این عادت منحوس حجاب از میان برداشته شود. آن وقت من هنوز مصمم نبودم ولی حالا به واسطه حوادثی که در خراسان پیش آمده و بعضی اشرار در مسجد گوهرشاد تجمع کرده بودند و متفرق شدند و خیانتکاران مجازات شدند زمینه حاضر است باید به فوریت این جلسه را حاضر کنید. بعد در جلسه وزرا فرمودند که وزیر معارف پیشنهاد می کند که یک روز من و خانوادهام در یک مجلس عمومی مشترک زن و مرد حاضر شوم. شما که اقدام نمیکنید. این عبارت خودشان است که فرمودند شما که اقدام نمیکنید بالاخره من پیرمرد حاضر شدم که اقدام کنم. به همین مناسبت به من فرمودند کی این کار می شود؟ آن روزها این عمارت دانشسرای مقدماتی در خیابان روزولت تمام شده بود و تازه از دست بنا بیرون آمده بود و ما میخواستیم افتتاح کنیم. قرار گذاشته بودیم که در روز افتتاح جشن توزیع دیپلمها و جوائز هم ضمنن به عمل بیاید. من بغتتن به نظرم رسید که خوب است امسال اعلاحضرت در همان جلسه حاضر شوند و این دیپلمها را بدهند. معلمان و مفتشات و بانوان خدمتگزار هم حاضر شوند و وزرا هم با زنها و خانواده هایشان حاضر باشند. یک جلسه رسمی انجام بدهیم. فرمودند کی اینکار را خواهید کرد؟ من فورن عرض کردم هفدهم دی روز پنجشنبه. فرمودند بسیار خوب...
روز هفدهم ِدی ماه 1314 هوا خوب، آفتاب ِدرخشان و نسیم معتدلی میوزید. ایشان تشریف آوردند و سر ِراهشان دخترهای پیشاهنگ ایستاده بودند و سلام دادند و اعلاحضرت همایونی جلوی ِعمارت ِدانشسرا پیاده شده و به وزرا اظهار مرحمت فرمودند و من راهنمایی کردم به تالار بزرگی که در طبقه دوم بود. آنجا تشریف آوردند توی سالن دیگر که خانمها ایستاده بودند. علیاحضرت ملکه و والاحضرتها و شاهدخت شمس و شاهدخت اشرف با لباسهای بسیار زیبا و نجیبانه و محترمانه ایستاده بودند. صف بانوان و معلمات و مفتشات هم با لباس متحدالشکل در یک کنار ایستاده بودند. اعلاحضرت رو به آنها کردند. خانم هاجر تربیت در آنجا خطابهای حاضر کرده بود که از طرف بانوان ایراد کرد.»
سپس اعلاحضرت رضا شاه بزرگ فرمودند:
«بی نهایت مسرورم که میبینم خانمها در نتیجه دانایی و معرفت به وضعیت خود آشنا شده و پی به حقوق و مزایای خود بردهاند. همانطور که خانم تربیت اشاره نمودند، زنهای این کشور به واسطه خارج بودن از اجتماع نمیتوانستند استعداد و لیاقت ذاتی خود را بروز دهند بلکه باید بگویم که نمیتوانستند حق خود را نسبت به کشور و میهن عزیز خود ادا نمایند و بلاخره خدمات و فداکاری خود را آنطور که شایسته است انجام دهند و حالا میروند علاوه بر امتیاز برجستۀ مادری که دارا میباشند از مزایای دیگر اجتماع نیز بهرهمند گردند. ما نباید از نظر دور بداریم که نصف جمعیت ما به حساب نمیآمد، یعنی نصف قوای عامله مملکت بیکار بود. هیچوقت احصائیه (سرشماری) از زنها برداشته نمیشد مثل اینکه زنها یک افراد دیگری بودند و جزو جمعیت ایران به شماره نمیآمدند. خیلی جای تاسف است که فقط یک مورد ممکن بود احصائیه زنها برداشته شود و آن موقعی بود که وضعیت ارزاق در مضیقه میافتاد و در آن موقع سرشماری میکردند و میخواستند تامین آذوقه نمایند. من میل به تظاهر ندارم و نمیخواهم از اقداماتی که شده است اظهار خوشوقتی کنم و نمیخواهم فرقی بین امروز با روزهای دیگر بگذارم ولی شما خانمها باید این روز را یک روز بزرگ بدانید و از فرصتهایی که دارید برای ترقی کشور استفاده کنید. من معتقدم که برای سعادت و ترقی این مملکت باید همه از صمیم قلب کار کنیم. همین طور باید در راه معارف کار کرد. گرچه معارف در نتیجه کوشش اعمال دولت پیشرفت دارد ولی هیچ نباید غفلت نمایند که مملکت محتاج به فعالیت و کار است و باید روز بروز پیشرفت و بهتر برای سعادت و نیک بختی مردم قدم برداشته شود. شما خواهران و دختران من، حالا که وارد اجتماع شده اید و قدم برای سعادت خود و وطن خود بیرون گذاردهاید. بدانید وظیفۀ شماست که باید در راه وطن خود کار کنید.»
سالروز دریده شدن پرده جهالت حجاب بر بانوان ایران زمین
اراده چنین بود که کشور ایران، از عقب ماندگی تاریخی در همهی عرصههای اجتماعی و سیاسی، به سمت پیشرفت و ترقی، جهشی پروازوار انجام دهد. ماندن و درجا زدن دیگر زمانش سپری شده بود و مردم ایران را دیگر سزاوار نبود در گذشته زندگی کنند. تاریک اندیشان را میبایستی به حال خود رها میکردند تا در جهالت و درزهای عنکبوت گرفته اجتماعی، سیاهچال ِدرماندگی خود را با نعره شوم، جغدوار در خرابهها عربده بکشند.
نسیم طراوتآفرین زندگی نو، چهرهها را از غبار فقر و عقب ماندگی میشست و تن و جان و دل خرافات زده را از خمودگی و افسردگی، شاداب میکرد و زندگانی سبز را چون بهاری از پس زمستان تیرگی و جهل ارمغان میداد. بنای کهنه و فرسودهی کشور در حال فرو ریختن بود و عرصههای اجتماعی چون نگینی الماسوش، چشمان هر بیننده و چهره هر جنبندهای را نوازش میداد. امنیت بار دیگر به کشور برگشته بود. مکتبخانههای قرون وسطایی ملاها، متروک شده بود و جای آن را مدارس نوین با تدریس علوم پیشرفته در هر شهر و دیار، زینتگستر کرده بود و بر خرافات و جهل هجوم میبردند.
در کنار صدها پروژهی پیشرفتآفرین از جمله تأسیس بانکهای ملی، کشاورزی، رهنی و همچنین راه آهن سراسری، تأسیس دانشگاه تهران بود که افق جدیدی را در برابر چشمان منتظر همگان، به سوی آیندهی تابناک و روشن، گشوده بود؛ چنین حرکت ظرفیتآفرینی، ندای دریدن جهل و پاره کردن حجاب کهنهپرستی را در جایجای جامعه جار میزد و روزهای نوین فردای آفتابی را در هرکوی و برزنی فریاد میکرد.
بیگمان منطقی و طبیعی است، کشوری که اراده کرده است، زنجیرهای بنده ساز و برده وار را پاره کند و از عقب ماندگی تاریخی - جهت شوق رسیدن به شمع روشنگر پیشرفت - با پرواز پروانهوار، چرخشی مستانه بزند، بر زنجیرها است که پاره شوند و تاریکی هاست که دریده شوند.
کشوری که اراده کرده است، راه آهن، دانشگاه، مدرسه، ارتش منظم، بیمارستان، کارخانجات صنعتی، راههای شوسه و در کاکل همه اینها امنیت داشته باشد - به اعتبار چنین نوآوری و جهشی - در شرایطی قرار می گیرد که دیگر با چادر و چاقچور، لباس گل و گشاد، کلاه نمدی، عبا، بند دنبان و گیوهی عهد خرافات و جهلزدۀ قاجاریه، همخوانی نداشته باشد. به عبارت دیگر قدم گذاشتن در جاده شوسه، لازمهاش این است که بر کوره راهها و راههای «مالرو» پشت کنید و دنیای نوین ِآینده را در جادههای مدرن با سرعت زمان، پیمودنی گشاینده طی کنید؛ و در این مسیر پیشرفت آفرین، نگاه جامعه را به سمت مدرنیته از غبار اعصار پاک کنید. زیرا وقتی که دانشگاه تهران تأسیس شد، بر مکتب خانههای خرافهپرور بود که فروریزند و خرافات از تن جامعه به تدریج رخت بر بندد و یا وقتیکه صنعت کارخانهای، راه آهن، بیمارستان و مدرسه مدرن، تأسیس و گشایش یافت، بر چادرها، روبندها و چاقچورهای در بند کننده و اسارت بار و کنیزساز ِزنان بود که از هم دریده شوند و جلوه های زیبایی و رعنایی و شیدایی را در سرسرای میهن، چون عروسان ِطبیعت سبز، جویبار جاری نماید و فضای ِمطهر زندگانی نوین را گلباران کند؛ پای زنان ستم کشیده ی قرون اعصار عرب پرستان، از دخمههای حرمسراها به جای جای جامعه باز شود و همپای مردان در کارهای سازندگی ِکشورشان به فعالیتهای اجتماعی در همه عرصهها بپردازند؛ به دانشگاه راه یابند و در مصدر کارهای بزرگ فرهنگی، ادبی و علمی قرار بگیرند.
آری ۱۷ دی 1314 ، سرآغاز ِهجوم به جهل و جنون و خرافات ِنشت کردهی قرنهای ِمتمادی در درزهای عنکبوت گرفته جامعه بود، که زنان کشور را در گونی سیاه جهالت پیچیده بودند و هیچ ارزش و حرمتی که آنها را در ردیف انسان قرار دهد، برای آنها قائل نبودند. هرچند در ابتدای این عمل ِتاریخی و راهگشا، زور و اجبار به کار رفته است، اما باید بدانیم که خرافات و روبند و چادر و چاقچور ِ نهادینه شده در دل و جان جامعه، طی قرون متمادی به واسطۀ رواج فرهنگ تازیان، به زور بر زنان، این سالارانهمسران، خواهرانشیران و آزاده دختران ِایران تحمیل شد، بدون آنکه مردم و به ویژه زنان از آن استقبال کنند.
به گواهی تاریخ تا قبل از حملهی وحشیانه تازیان به ایران، زنان کشورمان بر تخت طاووس تکیه میزدند و رهبری کل امپراتوری برزگ ایران باستان را برعهده میگرفتند. بنابراین برای شروع ِاین حرکت تاریخساز، لازم بود که در مقابل ابلهان تاریخ، زور به کار گرفته شود؛ کما اینکه برای فرستادن جوانان به خدمت اجباری نظام وظیفه در مقابل آخوندهای مرتجع، زور به کار گرفته شد؛ و یا باز کردن مدارس نوین و تحصیل دختران در مدارس و سپس در دانشگاه با مقاومت واپسگرایان تازی پرست روبهرو شد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر