ماجرای پرتاب اتوبوس به دره
در سال 1375 تعدادی از فعالان سیاسی سالهای نخست پس از انقلاب که پس از تحمل مجازات زندان آزاد شده و به زندگی روزانه خود مشغول بودند به قتل رسیدند. عباس نوایی، فخرالسادات برقعی، دکتر تفتی و همسر و دو فرزندش، کاظمی، استاد دانشگاه و از متفکرین اهل تسنن، جواد صفار، جلال مبینزاده، زهرا افتخاری، مرتضی علیان نجف آبادی، امیر غفوری، سید محمود میلانی (شوهر خواهر امیر غفوری) و دکتر احمد تفضلی، از جمله دیگر قربانیانی هستند که یا در محل سکونت و شغل خود به قتل رسیدهاند، یا در خیابان توسط چند ناشناس ربوده شده و سپس جسدشان در گوشهای یافت شده است. در تاریخ 17 مرداد 75 راننده اتوبوس حامل 21 نفر از نویسندگان که برای شرکت در نشستی ادبی عازم ارمنستان بودند، کوشید اتوبوس را به قعر درهای در جاده آستارا به اردبیل پرتاب کرده، و خود صحنه را ترک کند که هوشیاری بعضی از سرنشینان و بیدقتی راننده مانع اجرای نقشه شد. راننده این اتوبوس بانام خسرو براتی که در جریان قتلهای پروانه و داریوش فروهر، محمد مختاری و محمد جعفرپوینده نیز نقش داشت، پس از بازداشت در سال 77 به نقش خود در ماجرای اتوبوس نویسندگان اعتراف کرد، اما هرگز جزئیات ماجرای اتوبوس نویسندگان توسط مقامات رسمی منتشر نشد، و هیچکس نیز برای طراحی چنین پروژه شومی تحت پیگرد قضایی قرار نگرفت.
دکتر احمد تفضلی
دکتر احمد تفضلی استاد برجسته ایران شناسی دانشگاه تهران و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود. در روز ۲۴ دی ماه ۱۳۷۵ هنگامی که با اتومبیل خود از دانشگاه تهران به سوی خانهاش در حرکت بود، حدود ساعت ۲ بعد از ظهر در شمیران توسط آدمكشان گمنام دستگیر شد و حدود ساعت ۹ شب ماموران گشت پاسگاه انتظامی باغ فیض، جسد او را در کنار اتومبیلش پیدا کردند. جمجمعه اش شکسته و استخوانهای دست و پايش از جا درآورده شده بود.
دکتر تفتي و خانواده
دکتر تفتي به همراه همسر و دو فرزندش در سال 72 در خانه شان واقع در خيابان پاسداران به طرز فجيعي کشته شدند.
جلال مبين زاده
جلال مبين زاده در مهر ماه 75 به وسيله سرنشينان اتومبيلي از محل کار خود ربوده شد و دیگر خبری از وی بدست نیامد.
زهرا افتخاري
زهرا افتخاري در آذرماه 75 پس از خروج از محل کار خود، به گواهی کسبه محل، به وسيله سرنشينان اتومبيلي با زور ربوده شد و از آن پس تاکنون از او خبري بدست نيامده است. يکي از همکارانش براي آخرين بار او را در همان روز در هواپيمايي که به مقصد تهران پرواز داشته به همراه چند نفر لباس شخصي ديده است.
فرزين مقصودلو و شبنم حسيني
خانم فرزين مقصودلو (48 ساله) و خواهرزاده اش شبنم حسينی (21 ساله) در تاريخ 1 / 8 / 1375 با وارد آمدن 10 تا 17 ضربه کارد به هريک به طرز بسيار فجيعی به قتل رسيدند، به طوری که شاهرگ گردن شبنم حسينی بريده شده بود. خانم فرزين مقصودلو از خانوادهای مرفه بود که پيش از انقلاب به فعاليتهای خيرخواهانه شهرت داشت. در اوايل انقلاب بخشی از اموال آنها به حکم نهادهای انقلاب مصادره شد. وی پس از مدتی اقامت در خارج از کشور در تاريخ 28 / 2 / 1375 وارد ايران شد، اما در تاريخ 14 / 3 / 1375 زمان خروج از کشور به او اطلاع دادند ممنوع الخروج شده است و بايد به يک ساختمان امنيتی در شمال تهران مراجعه نمايد. حداقل سه نهاد دولتی اداره اطلاعات گرگان، دادسرای انقلاب اسلامی گرگان و اداره گذرنامه گرگان در تلاقی و همفکری و همکاری با هم، جهت بالا كشيدن اموال غيرمنقول فرزين، وي را ممنوع الخروج كرده و سپس به قتل رساندند.
جواد صفار
در سال 1360 و هنگامي كه تنها 16 سال داشت به دليل فعاليت سياسي دستگير شد و پس از سه سال از زندان آزاد گشت. پس از آزادی از زندان به ادامه تحصيل مشغول شد و گرد فعاليت سياسي نرفت. پس از اخذ دپيلم در رشته رياضی، در کنکور سراسری شرکت کرده و با رتبه دو رقمی قبول شد که به علت رد شدن از تحقيقات، نتوانست به دانشگاه برود. در نتيجه در يک داروخانه مشغول به کار شد. دو سال در آن داروخانه کار کرد و فعاليت ديگری نداشت. پس از دو سال به خارج از کشور عزيمت کرد و مدت 9 سال در ايران نبود تا بالاخره به کشور بازگشت. در شهريور 75 ، يک روز صبح به قصد رفتن به مغازه برادرش از منزل خارج شد و در بين راه توسط آدمكشان گمنام ربوده گرديد. روز قبل از ناپديد شدن، توسط ادارة اطلاعات احضار شده اما به محل نرفته بود. در آبان 75 ، تماس بسيار كوتاه تلفني با مادرش مي گيرد و ديگر از او خبري نمي شود.
دکتر غفار حسینی
دکتر غفار حسینی استاد فرهيختة دانشگاه و از فعالین کانون نویسندگان، در بیستم آبان 75 در منزل مسکونی خود توسط آدمكشان گمنام به قتل رسید. غفار حسینی در قبل از جریان اتوبوس نویسندگان در جلسه جمع مشورتی کانون نویسندگان به دیگر اعضا هشدار داده بودکه «همه تان را میاندازند ته دره». فرج سرکوهی بعدها در نامهای به پیام امروز نوشت: «خبر را آقای هاشمی (مهرداد عالیخانی)، در یک جلسه بازجویی به من داد و گفت: غفار را هم حذف کردیم. شبی را به یاد آوردم که غفار در جلسۀ مشورتی کانون نویسندگان گزارش داد که او را در یکی از هتلهای تهران، تحت فشار قرار دادهاند و تهدید به مرگ کردهاند.»
مرتضي عليان نجف آبادي
مرتضي عليان، از مبارزین سياسي بود كه با دريافت حكم ابد از سال 64 تا 72 را در زندان به سر برده، اما به دليل رفتار و اخلاق مناسب، آزاد شده بود. مرتضي پس از آزادي به كشاورزي و باغداري مشغول شد و كاري به سياست و مبارزه نداشت؛ وی در مشهد و به تاريخ 25 دي ماه 1375 به وسيلة يك دستگاه اتومبيل تويوتاي سفيد رنگ به شمارة شهرباني 79722 مشهد از منزل به قصد محل كارش به خارج شد و در بين راه توسط آدمكشان گمنام ربوده و به قتل رسيد. همانند مرحوم پيروز دواني، جسد وي هيچگاه در اختيار خانواده و مادر داغديدهاش قرار نگرفت.
امير غفوری - سيد محمود ميدانی
امير غفوري و سيدمحمود ميداني (همسر منصوره غفوري، خواهر امير) اهل مشهد، به دليل فعاليتهاي سياسي در دهه 60 دستگير ميشوند و در سال 70 آزاد ميگردند. پس از آزادي به كار و كسب ميپردازند و از فعاليت سياست دوري ميكنند. امير غفوري در سمت مدير بخش نرمافزار يك شركت كامپيوتري و سيدمحمد ميداني به شغل پيمانكاري ساختمان مشغول بودند. امير غفوري روز دوم بهمن 75 به قصد سركشي به واحد كامپيوتر شركت البسكو از محل كارش خارج اما پس از سوار شدن به آسانسور، ديگر هيچگاه به تاكسي سرويسي كه در جلوی درب ساختمان منتظرش بوده نميرسد. سيدمحمود ميداني پس از ربوده شدن امير غفوري، متوجه ميشود كه اتومبيلي تمام رفت و آمدهاي وي را زير نظر دارد. سرانجام روز 19 فروردين 76 نيز سيدمحمود ميداني به دست آدمكشان حرفهای ربوده ميشود. مراجعات و پيگيريهاي خانم منصوره غفاري (خواهر امير) به هيچ نتيجهاي نميرسد و تنها پس از فاش شدن ماجراي قتلهاي زنجيرهاي در سال 77، به ايشان گفته ميشود كه اين دو نفر به دست «تيم آدمكشان حرفهاي گمنام» ربوده و به قتل رسيدهاند.
ابراهیم زال زاده
ابراهیم زاهدي زال زاده، پدر پرند زاهدي (بازيگر سينما) مدیر موسسه نشر ابتکار نیز در 5 اسفند سال 75 توسط تيم آدمكشان حرفهاي ربوده شد و در اوایل فروردین 76 جسد او در بیابانهای یافت آباد در حالی پیدا شد که با وضعیتی مشابه آنچه بعدها بر داریوش و پروانه فروهر رفت: با 15 ضربه کارد، دشنه آجین شده بود. (پشت او را با 15 ضربه کارد، پاره پاره کرده بودند.)
منوچهر صانعی - فيروزه كلانتري
منوچهر صانعی و همسرش فیروزه کلانتری نیز در روز 28 / 11 / 75 توسط آدمكشان گمنام ربوده و سپس جنازه آنها کشف شد. صانعي که از آجودانهاي شاه فقید بود که با گرفتن تامين از مقامات رسمي به تهران برگشته و با موسسه تحقیقات تاریخ معاصر ایران (واقع در خیابان فرشته تهران) همکاری میکرد و پیش از مرگ، وزارت اطلاعات در چند نوبت او را احضار و از او تحقیق کرده بود. جسد این دو نفر در 3 اسفند 75 در حالی که با 13 ضربه چاقو کشته شده بودند، کشف شد. همسر سعيد امامي که در جريان افشاي قتلهاي پاييز 77 مدتي در بازداشت بسر برد، از همکاران منوچهر صانعي در موسسه تحقيقات تاريخي وابسته به بنياد مستضغان بود.
عباس نوايي
عباس نوايي در يکي از روزهاي ماه رمضان سال 76 ناپديد شد. او در اواسط سال 66 از زندان آزاد شده بود و ديگر فعاليتي نداشت، اما تحت نظر بود و ميبايست هر ماه خود را معرفي مي کرد.
حسین سرشار
خواننده اپرا و بازيگر فيلمهاي معروفي چون رنو تهران29 و اجاره نشين ها. وی پیش از انقلاب اسلامی از هنرستان عالی موسیقی در رشته آواز دیپلم گرفت و برای ادامۀ تحصيل راهی ايتاليا شد و در آنجا دوره نهایی کنسرواتوار سانتاچی چیلیای رم را با درجۀ نخست به پایان رسانید. در کنکور جهاني اپرای «لافنی چه» در ونیز شرکت نمود و یکی از هفت برندۀ جایزه آواز آن مسابقه شد. در نهایت از طرف همان اپرا بهعنوان سولیست در کنسرتی با ارکستر میلان شرکت نمود. مرحوم سرشار در اواخر عمر وضع مالی بدی داشت و دچار افسردگی روحی شده بود. وی که با مرحوم سعیدي سیرجانی رفاقتی دیرین داشت، به دستور علی فلاحیان وزیر وقت وزارت اطلاعات دستگیر شد و به یک مرکز درمانی روانپزشکی در آبادان که زیر نظر وزارت اطلاعات قرار داشت اعزام گردید. در این مرکز به او شوکهای بسيار قوی الکتریکی دادند و زمانی که تصمیم به قتل او گرفتند صحنه سازی کردند که او از آسایشگاه فرار کند. سپس مامورینی که در بیرون آسایشگاه مستقر شده بودند با یک تصادف ساختگی اقدام به قتل وی کردند؛ اما چون وی چهرة شناخته شدهای بود، با انتشار گزارشی دروغین، وی را دارای اختلال حواس نامیدند و اعلام کردند چند روزی است ناپدید شده و چند سال بعد اعلام شد که بر اثر سانحه تصادف درگذشته است.
معصومه مصدق (نوه دکتر محمد مصدق)
تیم آدمكشان حرفهاي گمنام، پنجشنبه 3 ارديبهشت 1377 با ورود از ديوار پشتی منزل «معصومه مصدق» نوه دکتر مصدق، در نياوران، وی را با طناب خفه کردند. به گزارش پزشکی قانونی، آثار ضربات شدید بر روی صورت و تن و شکستگی بينی ديده ميشد. معصومه مصدق 49 ساله که مقيم آمريکا بود، قصد داشت پس از فروش منزل و وسايل خانه به آمريکا بازگردد و به همسر خود ملحق شود. صبح روز جمعه 4 اردیبهشت 77 وقتی چند مشتری برای خريد لوازم به منزل خانم مصدق رفتند از درون منزل جوابی نگرفتند. سرايدار منزل بعد از بررسی اطراف خانه متوجه شيشه شکسته يک پنجره در پشت منزل و پنجره باز آن شد. وی جريان را به مأموران انتظامی اطلاع داد. آن شب معصومه مصدق در منزل بزرگ و ويلايی خود (منزل شماره 7 ، کوچه خزايی واقع در نياوران تهران) تنها بود و سرايدار منزل به نام بختياری به همراه خانواده خود از منزل ایشان مراقبت میکردند. تبهكاران قصد دزدی نداشتهاند و فقط میخواستند به نوعی انتقام جويی يا تصفيه حساب کنند.
حمید پور حاجی زاده - كارون پور حاجي زاده
حمید پور حاجی زاده شاعر و نویسنده کرمانی متخلص به «سحر» در نیمه شب 31 شهریور 1377 همراه با کودک 9 ساله اش کارون در سری قتلهای زنجیرهای مجموعن با 43 ضربه چاقو (کارون16 ضربه و سحر با 27 ضربه) به گونهای بسیار دلخراش به قتل رسیدند. جرم وي، سرودن اشعار ملي بوده است.
پیروز دوانی
دستگیریهای کوتاه مدت و تهدیدات تلفنی مبنی بر اینکه اگر دست از فعالیت برنداری اين بار احضارت نمیكنيم بلكه خفه ات میكنيم، زنگ خطرهایی جدی برای پیروز بود؛ ولی پیروز به طور مستمر و آگاهانه فعالیتهایش را برای کسب آزادی و برقراری دموکراسی در ايران ادامه داد. سرانجام در تاریخ 3 شهریور 77 از منزل خود به قصد رفتن به خانه خواهرش خارج و توسط آدمكشان گمنام دستگیر و به یکی از خانههای تیمی اطلاعات منتقل گردید. بر اساس اعترافات صریح متهمان قتلهای زنجیرهای، او در همان روزها به قتل رسیده و جنازهاش در کنار خطوط راهآهن سوزانده و دفن شده بود. پیروز دوانی از جمله کسانی بود که نامه «فرج سرکوهی» در فاصله دو زندان را در داخل کشور تکثیر و پخش کرده بود.
دکتر مجید شریف
دکتر مجید شریف، روشنفکر مذهبی، نویسنده و مترجم، یکی از آخرین قربانیانی است که پیش از افشای قتلهای زنجیرهای قبل از به قتل رسیدن داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده در اواخر آبان 77 به طرز بسیار فجیعی به قتل رسید. او در صبح روز 28 آبان 77 با لباس گرمکن برای ورزش از خانه خارج شد و هرگز بازنگشت. نزدیکان مجید شریف، چهارشنبه چهار آذر 77 جسد او را در پزشکی قانونی شناسایی کردند. با وجود اعتراف متهمان قتلهای زنجیرهای هرگز پرونده مرگ او به نتیجه نرسید و حتا هنگام بررسی چهار قتل پاییز 77 به پروندۀ قتل مجید شریف که متهمان نام و جزئیات حذف او را نیز تشریح کرده بودند، در دادگاه رسیدگی نشد.
فاطمه قائم مقامي
در آذر 77، سرمهماندار بوئينگ 747 در داخل اتومبيل پرايد خود در خيابان پاسداران پس از گفتگو با مردي به وسيلة اسلحه صداخفه كن دار به قتل مي رسد. بنا به تحقیقات عمادالدین باقی، وي به دستور مستقیم فلاحیان کشته شده است. پروژة ديگر آدمكشان گمنام، خط ترانزيت مواد مخدر بود. صادرات مواد مخدر درآمد بسيار کلانی دارد. رئيس مدعی بود که دولت بودجه کافی در اختيار آن نهاد قرار نمی دهد. لذا گريز و گزيری از ورود به فعاليتهای اقتصادی نامرئی و پنهان و کسب درآمد از طريق مفت خريدن کارخانههای دولتی (پروژة مضحك خصوصیسازی) و باج خواهی از طبقه تازه به دوران رسيده اقتصاد بازار و ... وجود ندارد. اما رئيس همچنان مدعی بود که با کسری بودجه برای پيشبرد اهداف مواجه است. لذا فکر بکری به ذهن او خطور میکند: صادرات مواد مخدر به اروپا و کسب درآمد از اين راه. در ضمن با معتاد کردن جوانان غربی میتوان ضربه مهلکی بر غرب و استكبار جهاني وارد کرد. در کشور، گروههای مافيايی زيادي با تشکيل شبکههای گسترده در حال ترانزيت مواد مخدرند. مواد مخدر توقيف شدة اين گروههای مافيايی منبع درآمد جديد نهاد امنيتي بود. اما مواد مخدر را از چه راهی میتوان صادر کرد؟ کشورهای اروپايی به شدت ورود و خروج کالاها را کنترل میکنند. باز هم فکر بکری به ذهن رئيس خطور میکند. معمولن در فرودگاهها پرسنل هواپيما را بازرسی نمیکنند؛ لذا می توان از طريق برخی مهمانداران مواد مخدر به اروپا صادر کرد. صدور مواد مخدر آغاز میشود. البته بعدها روشن میشود که دلارهای حاصل از صادرات مواد مخدر، به کشور باز نگشته و همة آنها به حسابهای شخصی در خارج از کشور واريز شدهاند. به همين دليل برخی از افراد درگير در پروژه صادرات مواد مخدر، به دليل در خطر انداختن منافع و به دليل دانستن وقايعی که میتوانست برای شاه کليد بسيار خطرناک باشد به قتل ميرسند.
سيامك سنجري
سیامک سنجری، در 13 آبان 75 ، در سن 28 سالگی و در آستانه جشن ازدواجش، کشته شد. وجودش به دليل اطلاعاتي كه در اختيار داشت مضر تشخيص داده شده بود. سيامك سنجري پس از دستگيري توسط آدمكشان گمنام به خانهاي تيمي برده ميشود و پس از قتل، جنازه درون اتومبيلش گذاشته شده و پس از به آتش كشيدن اتومبيل بنزش، به ته درهاي پرتاب ميگردد. با به ميان آمدن نام سنجری، اكبر گنجی حکايت دهشتناک جزئيات قتل سيامک سنجری را از زبان يکی از حاضران در صحنه قتل بازگو میکند، که هر چند بار گفته شود، از خشونت نهفته در آن کاسته نمیشود: «سعيد امامی، سيامک سنجری را با چند تن ديگر به يک خانه برد. در آنجا چند ساعتی با او گفتگو کرد، سپس به همراهان دستور داد که او را با چاقو به قتل رسانند. سيامک سنجری به گريه افتاد و گفت طی روزهای آينده مراسم عروسی او در پيش است. سعيد امامی به وسيله موبايل با شاه کليد تماس گرفت و گفت سنجری گريه میکند، عروسی اش چند روز ديگر است. کارت دعوت عروسی برای من و تو نيز در جيبش آماده است. شاه کليد از آن طرف به سعيد امامی فرمان داد که او را بکشيد و آنها نيز با 15 ضربه چاقو او را به قتل رساندند و سپس ماشين بنز او را در يکی از دره های تهران به آتش کشيدند.»
محمد مختاری
از اعضاي فعال كانون نويسندگان بود كه وجودش براي اسلام و نظام الله مضر تشخيص داده شد و در 12 آذر ماه 77 به وسیله طناب خفه شد.
محمد جعفر پوینده
محمدجعفر پوينده پس از انتشار فراخوان كميته تدارک و برگزاری مجمع عمومی کانون نويسندگان ايران، همراه پنج نويسندة ديگر که اين کميته را تشکيل داده بودند به دادگاه انقلاب انقلاب احضار شدند و پس از چند روز، از ميان همين شش نفر، ابتدا محمد مختاری در دوازدهم آذر 77 در خيابان آفريقا ربوده و خفه شد و سپس محمد جعفر پوينده در بعد از ظهر روز چهارشنبه هجدهم آذر 1377 در خيابان ايرانشهر تهران ربوده شد و جسد خفه شدهاش روز بعد در بيابان اطراف روستای بادامک شهريار کشف گرديد.
داریوش فروهر و پروانه اسکندی
داریوش فروهر از مبارزين ملیگرای قديمي و طرفدار دکتر مصدق بود که فعاليت سياسي خود را از دهه 1330 با تاسيس حزب ملت ايران آغاز كرده بود. وي در ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ و همزمان با خروج شاه فقید از ایران، برای ملاقات با خمینی عازم پاریس شد و ۱۶ روز بعد همراه خمینی به کشور بازگشت. او بلافاصله پس از انقلاب، در ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ در کابینه دولت موقت به ریاست مهدی بازرگان شرکت کرد و به عنوان وزیرکار در دولت موقت انقلاب مشغول به کار شد. او حقوقی بابت شغل وزارت دریافت نکرد و با استعفای دولت موقت نیز از فعالیتهای اجرایی فاصله گرفت. داریوش فروهر همزمان با آغاز پاییز سال ۶۰ به زندان رفت و پنج ماه زندان را نیز در کارنامه سیاسی پس از انقلاب خود به جای گذاشت. بنا به گفته دوستان و همراهان فروهر، این بازداشت پنج ماهه با کاهش ۱۵ کیلویی وزن وی همراه بود. سرانجام در پاییز ۱۳۷۷ پروانه اسکندری (همسر داريوش) و داریوش فروهر از رهبران حزب ملت ایران، در خانه خود در شهر تهران (خيابان هدايت) طی قتلهای موسوم به قتلهای زنجیرهای به طرز بسیار فجیع و ددمنشانهای به قتل رسیدند.
شیخ محمد ضیایی
شیخ محمد ضیایی امام جمعه اهل سنت بندرعباس، به تاريخ 13 / 10 / 1377 با تزریق آمپول هوا به قتل رسید و جسدش در خیابان پیدا شد.
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر