۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

كنكاشي پيرامون قتلهاي زنجيره اي (4)


قسمتهاي پيشبن: (1) ، (2) و (3)

قتلهای زنجیره ای:
چهره ی واقعی حکومت فتنه سياه (4)


قتل سعید امامی، حربه‌ای برای پنهان کردن واقعیت
یکشنبه 30 خرداد 78، حجت الاسلام محمد نیازی رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح نیز در مصاحبه‌ای رسمی اعلام کرد: «با وجود مراقبتهای ویژه‌ای که از سعید امامی یکی از عوامل اصلی و محوری این قتل‌ها به عمل می‌آمد، وی روز شنبه 29 خرداد 78 هنگام استحمام در بازداشتگاه با خوردن داروی نظافت خودکشی کرد.» وی همچنین سعید امامی را یکی از 4 عامل اصلی قتل‌های زنجیره‌ای معرفی کرد و افزود: «عاملان اصلی با توجه به تحقیقات انجام گرفته مصطفی کاظمی، مهرداد عالیخانی، خسرو براتی و سعید امامی هستند.»


zzuga43up8tgy9wrhhz.jpg
سعید امامی، متهم درجه سه (پس از شاه كليد و وزير) در پرونده قتلهای زنجیره ای در زندان به قتل رسید تا پرده از پرونده بیش از 120 قتل سیاسی و به ویژه قتل سیداحمد خمینی برداشته نشود.

روزنامه کیهان نیز با انتشار این خبر نوشت: «به گزارش منابع موثق، در حالی که گفته می‌شد پیگیری‌های اطلاعاتی و قضایی پیرامون قتل‌ها به نقاط روشن نزدیک می‌شود، خودکشی عنصر اصلی پرونده، بر ابهامات پیشین افزود.» خودکشی سعید امامی را کمتر کسی باور کرد و تقریبن هر دو طرف پرونده تاکید دارند که او کشته شده است. دوستان سابق وی ادعا می‌کنند که سعید امامی کشته شد تا طراحی قتل‌ها را به گردن او بیندازند؛ نظر اکثریت مطلعان و محققان قتل‌های زنجیره‌ای نیز براین است که او توسط دوستان سابق خود حذف شد تا آمران بالاتر از خود را معرفی نکند. سعید امامی، به گفته دوست و همکارش روح‌الله حسینیان، اعتقاد داشت که مخالفان جمهوری اسلامی را باید از دم تیغ گذراند. سخنرانی سال 74 امامی در دانشگاه بوعلی سینای همدان نیز وجود چنین تفکری در وی را تائید می‌کند. در قسمتی از سخنرانی چنین می گوید: «تهاجم فرهنگی در حال حاضر ریشه‌ها را نشانه گرفته است... منافقین، اسلامشان آمریکایی است. آنها می‌خواهند ریشه آخوند را بزنند. تفکر لائیسم می‌خواهد بنیان فکری ما رابه هم بزند ... تفکراتی که جمهوری اسلامی با خطر آنها روبروست، عبارتند: از اندیشه‌‌های مرتبط با لائیسم، مسیحیت، اسلام آمریکایی، و یهودیت.»

e5cv8jbihkpenev793w7.jpg


شاهد دیگر، نامه‌ای از سعید امامی است که وی در 16 مهر سال 1377 یعنی 44 روز قبل از به قتل رساندن پروانه و داریوش فرهر، محمد مختاری، و جعفر پوینده تحت عنوان«فضاسازی فرهنگی و کنترل آن، سازماندهی فرهنگی، ایجاد نظام فرهنگی کشور» به «مقام محترم وزارت» نوشته است. این همان نامه‌ای است که روزنامه «سلام» در تاریخ 15 تیر 78 منتشر کرد، و توقیف این روزنامه از سوی دادگاه ویژه روحانیت را به اتهام «انتشار نامه محرمانه» به دنبال داشت. سعید امامی در آن نامه به صراحت از محمد مختاری و سایر اعضای کانون نویسندگان نام ‌می‌برد: «همانطور که مستحضرید، فعالیت گسترده عناصری نظیر گلشیری، چهلتن، دولت‌آبادی، مختاری ... برای مطرح نمودن کانون نویسندگان و ایجاد وجهه و پشتیبانی جهانی برای آن، مشکلات امنیتی را برای جمهوری اسلامی ایران و به خصوص وزارت به دنبال خواهد داشت.»

حذف رد پا
یکی از نقائص عمده‌ای که منصور سلطانی راد وکیل مصطفی کاظمی و مهرداد عالیخانی و ناصر زرافشان، وکیل خانواده مقتولان، پس از برگزاری دادگاه به نحوه رسیدگی قضایی وارد کردند، حذف کلیه اوراق بازجویی از سعید امامی و اوراق مربوط به نقش او در قتل‌هاست. ناصر زرافشان در سال 79 اعلام کرد «یکی از نقایص جدی و اساسی پرونده حذف بسیاری از اوراق و مندرجات آن از جمله کلیه تحقیقات معموله از سعید امامی بود. این درست است که سعید امامی فوت کرده و به این لحاظ در مورد او قرار موقوفی تعقیب صادر شده است زیرا درگذشته را دیگر نه می‌توان اعدام کرد، نه حبس و نه تعزیر و نه تبعید؛ اما صدور قرار موقوفی تعقیب در مورد یکی از متهمان پرونده به علت فوت او، به هیچ وجه این اجازه را به کسی نمی‌دهد که تحقیقات به عمل آمده از آن فرد و اقاریر و اظهارات او از پرونده حذف و ناپدید گردد. سعید امامی یک پرونده فردی و جدا و مستقل از پرونده حاضر نداشته است تا به علت فوت به بایگانی سپرده شود؛ بلکه یکی از متهمان این پرونده بوده است و اقاریر و اظهارات او مربوط به این پرونده، مربوط به روابط او با دیگران در محدوده این پرونده و جزء لاینفک این پرونده بوده است و حذف آن با هیچ یک از موازین حقوقی سازگار یا قابل توجیه نیست.... حذف اقاریر و اظهارات متهم اصلی این پرونده که ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح یعنی کسی که رسمن مسئولیت رسیدگی به این پرونده را داشته است بارها در مصاحبه‌های خود او را طراح اصلی قتل‌ها معرفی کرده است چه معنایی غیر ‌از پنهان کردن حساس‌ترین بخش پرونده دارد؟» (پیام امروز، شماره 44)

منصور سلطانی وکیل مصطفی کاظمی (موسوی) و مهرداد عالیخانی دو تن از عاملان قتل‌های زنجیره‌ای نیز بر نقش سعید امامی در قتل‌ها تاکید دارد: «اگر (سعید امامی) زنده بود شاید به عنوان متهم ردیف اول به دادگاه می‌آمد. من از آقای قاضی درباره اظهارات سعید امامی جویا شدم ایشان هم فرمود که شخصن اظهارات امامی را مطالعه کرده است که بیشتر در مورد خود او بوده است و از نظر جناب قاضی هم ضرورتی ندارد که این مسائل پر و بال داده شود. به هر حال در این که سعید امامی نفر اول در این داستان است هیچکس شبهه‌ای ندارد.»

انحراف
انحراف در پرونده قتل‌های زنجیره‌ای با مرگ سعید امامی آغاز نشد، بلکه کامل شد. 21 دی ماه 77 روح الله حسینیان ابتدا در مصاحبه با روزنامه کیهان و شامگاه در برنامه تلویزیونی «چراغ»، قتلها را بدون نامبردن از کسی به «هواداران» خاتمی نسبت داد. او ادعا کرد: «نیروهایی که مرتکب چنین قتل‌هایی شدند، نیروهای مذهبی بوده و از لحاظ سیاسی از طرفداران جناح چپ استحاله شده و از هواداران رئیس محترم جمهوری بوده‌اند و تا آن جا که من از سوابق ممتد آنها اطلاع دارم مسئول این جریان، آدم اهل فکری بود». وی قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای را «از مخالفان نظام» معرفی کرد و ادعا کرد که «بعضی از آنها حتا مرتد بودند و عده‌ای دیگر ناصبی بوده و نسبت به ائمه اطهار جسارت می‌کردند.» در این تاریخ هنوز سعید امامی بازداشت نشده بود و برخی بر این باورند که هدف از چنین اظهاراتی جلوگیری از بازداشت امامی بود، با این همه سعید امامی در اوایل بهمن 77 بازداشت شد. پنج ماه بعد خبر مرگ سعید امامی همراه شد با اعلام اسامی چهار تن به عنوان عامل اصلی قتل‌ها. رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح 30 خرداد اعلام کرد: «عاملان اصلی با توجه به تحقیقات انجام گرفته مصطفی کاظمی، مهرداد عالیخانی، خسرو براتی و سعید امامی هستند». از این پس اکبر گنجی و سایر اصلاح طلبان از نقش علی فلاحیان وزیر سابق در قتل‌ها یاد کردند و دوستان سابق امامی نیز تلاش کردند تا نقش مصطفی کاظمی را پررنگ‌تر کنند. اما چگونه ممکن است تنها 4 تن، ماجرای قتل صدها نفر را در کشوری به وسعت ایران به اجرا درآورند؟

کیفر خواست
سرانجام دادسرای نظامی تهران در تاریخ 28 تیر 79 یعنی بیش از 20 ماه پس از قتل داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری، و محمد جعفر پوینده و پس از کشته شدن سعید امامی، کلیۀ اوراق مربوط به اعترافات وی را از پرونده حذف، و سیدمصطفی کاظمی (با اسم مستعار موسوی شیرازی) را متهم ردیف اول، و مهرداد عالیخانی شخص دیگری را (با نام‌های مستعار صادق مهدوی و ‌هاشمی) متهم ردیف دوم این پرونده معرفی کرد. در مجموع نام 18 متهم برای این پرونده ذکر شد که همه عضو رسمی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بودند. عضو استثنایی این گروه خسرو براتی بود که از وی به عنوان همکار غیر‌وزارتی نامبرده می‌شود. خسرو براتی در جریان توطئۀ سرنگون کردن اتوبوس حامل نویسندگان در جریان سفر به ارمنستان در تابستان سال 75، رانندگی آن اتوبوس را برعهده داشته است. کمتر کسی در زمان انتشار اخبار مربوط به قتل‌های زنجیره‌ای گمان می‌برد که دادگاه فقط خود را به چهار قتل از ده‌ها قتلی محدود کند که عاملان قتل‌های پاییز 77 در آن دخالت داشته یا بر اساس همان رویه صورت گرفته بود. با این حال در پاییز سال 79 قاضی محمد رضا عقیقی اعلام کرد که دادگاه خود را مقید می‌داند تا در چهارچوب کیفرخواست، تنها به قتل داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده رسیدگی کند. چنین بود که یکی از حساس‌ترین پرونده‌های سیاسی- امنیتی- جنایی تاریخ ایران، با حذف رد پاهای اصلی، انحراف در دادرسی، ايراد نقص عمدي در پرونده، حذف اولیای دم و نیز حذف جامعۀ روشنفکری ایران به عنوان مدعیان اصلی، نخست تا سطح یک پرونده جنایی عادی سقوط کرد و سپس کوشیده شد تا در همین سطح نیز به فراموشی سپرده شود.

شاه کلید قتلها
اکبر گنجی در صفحۀ 66 کتاب عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری چنین نوشته است:
«به سخنان سیاستمداران و ایدئولوگها بنگرید و موارد کاربرد مفهوم دشمن در سخنان آنها را به شمار درآورید. اگر فردی در هر سخنرانی این مفهوم را تکرار کرد و در یک سخنرانی دهها بار از آن برای تحلیل حوادث و رویدادها استفاده نمود، بدانید که راه برای حذف فیزیکی مخالفان را هموار می سازد. از دشمن سازی تا دشمن کشی فاصلۀ چندانی وجود ندارد.»

پيوندها:
كميته دفاع
ترجمه حکم بازداشت حجت الااسلام علی فلاحیان، مشاور کنونی سید علی خامنه ای، در رابطه با جنایت میکونوس
آمران و عاملان قتلهای زنجیره ای - لیلاج بازنده
پرونده قتل های زنجيره ای را باز نگهداريم - علی کشتگر
قتل هاي زنجيره اي در دفاعيات عبدالله نوري
فتوای قتل پيروز دوانی به خط و امضای محسنی اژه ای
نامه ها و بيانيه هاي کميته ي دفاع از حقوق قربانيان قتلهاي زنجيره اي
قتلهاي زنجيره اي - روح الله (خسرو) حسينيان
ميكونوس و قتلهای زنجیره ای - خ . صدری
گزارش به ملت - سیما صاحبی پوینده
گزارش به ملت - پرستو فروهر
پیروز دوانی یکی از قربانیان قتلهای زنجیره ای - نامه سرگشاده ائتلاف ملی- مذهبیها
نقش سازمان اطلاعات "غیر قانونی" رژیم در باره قتلهای زنجیره ای- محسن میردامادی
پاسخ به یک پرسش در باره قتلهای زنجیره ای - آیت الله العظمي حسینعلی منتظری
پرونده قتلهای زنجیره ای در هاله ای ازابهام - نهضت آزادی ایران
متن كامل لايحه‌ي دفاعيه ناصر زرافشان - جداري فروغي
متن كامل لايحه دفاعيه ناصر زرافشان به دادگاه تجديدنظر
ستاد قتلهای زنجیره ای و قتل زهرا کاظمی
حجت الاسلام دری نجف آبادی و تیم عملیاتی قتلهای زنجیره ای
پنج سال از ناپديد شدن روزنامه نگار ايراني پيروز دواني مي گذرد - گزارشگران بدون مرز - شهریور 1382
کشتار فعالان سیاسی در برلین، رستوران میکونوس از دید شاهدان عینی
از روشهای خشونت آمیز تا قیام رشدیابنده مردم - نامه پرستو فروهر پیرامون روند پیگیری قتلهای زنجیره ای - آبان 1382
شماری از آمران و عاملان 25 سال جنایت علیه مردم ایران
ميزگرد با خانواده های مقتولين - فاطمه گوارايي/ نسرين ستوده
پروانه اسکندری، به نازكي خيال و به استواري ايمان- فاطمه گوارايي 15 آذر 82
دکتر سامی، داغي كه هرگز كهنه نمي شود - دکتر نظام الدين قهاری 15 آذر 82
روايت قتل علی اکبر سعيدی سيرجانی - اميرفرشاد ابراهيمی
جزئيات كشتار در رستوران ميكونوس به زبان يكى از بازماندگان فاجعه
درنگی بر معنای کار نماد مقاومت مردمی در مورد قتلهای زنجیره ای (PDF)
النصر باالرعب - دکتر محمد شریف
پیام پیروز چگونه ورق خورد
سنگلاخ خاطره - پرستو فروهر
چگونه هاشمی، قاسملو را به مذاکره دعوت کرد، اما جوخه ترور را به محل ملاقات فرستاد! - علی کشتگر
گزارش خبرگزاري رژیم ( ايسنا ) از قتلهای زنجیره ای
يک حق ابتدايي؛ آزادي انديشه و بيان
شهيد محمد مختاري - شاعر، نويسنده و مترجم
تكاپو از تولد تا مرگ - به مناسبت شانزدهمين سالگرد قتل زنده ياد دكتر كاظم سامى
قتل سران حزب دمکرات کردستان در رستوران میکونوس برلین توسط عناصر جمهوری اسلامی- علي سجادي


حضرت علی:
« اگر حاکم و والی نداند که زير دستانش چه می کنند، نالايق است؛ و اگر بداند و کاری انجام ندهد، خودش شريک جرم است».


انجيل یوحنا 1:2
«زمانی خواهد رسید که هر که شما را بکشد، می‌پندارد که خدا را خدمت کرده است.»

۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

كنكاشي پيرامون قتلهاي زنجيره اي (3)


دو قسمت پيشين را در (1) و (2) مي توانيد بخوانيد.

قتلهای زنجیره ای:
چهره ی واقعی حکومت فتنه سياه (3)


رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح 30 خرداد 78 اعلام کرد: «عاملان اصلی با توجه به تحقیقات انجام گرفته مصطفی کاظمی (موسوی)، مهرداد عالیخانی (هاشمی)، خسرو براتی و سعید امامی هستند». از این پس اکبر گنجی و سایر اصلاح طلبان از نقش علی فلاحیان وزیر سابق در قتلها یاد کردند و دوستان سابق امامی نیز تلاش کردند تا نقش مصطفی کاظمی را پررنگ‌تر کنند. اما چگونه ممکن است تنها 4 تن، ماجرای قتل صدها نفر را در کشوری به وسعت ایران به اجرا درآورند؟

اسدالله لاجوردي
mq1j3198gojlgjb4ldjc.jpg
اسدالله لاجوردی تنها بازماندة کمیته تحقیق كه توسط خميني برگزيده شده بود. ترور او در آن مقطع که هیچ سمت و مسئولیتی نداشت تنها به دلیل تلاش او برای بازگشائی پرونده انفجار دفتر نخست وزیری بوده است که پیش از این این پرونده با تلاشهای شخص موسوی خوئینی و فشارهای حزب مجاهدین انقلاب اسلامي بسته اعلام شده بود درگذشته دو نفر اول آن کمیته یعنی آيت الله قدوسی و آيت الله املشی پیش از آن ترور شده بودند او پس از اعضای قبلی که مورد ترور واقع شده بودند توسط آيت الله یوسف صانعی از سمت خود عزل گردید. وي مصداق همان دستمال كاغذي مصرف شده را براي نظام مقدس الله داشت كه ديگر نيازي بدان نداشتند.

حسن لاهوتي اشكوري
arh7a3lyx82ycbwstn6k.jpg
آیت‌الله حسن لاهوتی اشکوری (۱۳۰۶ در رودسر - ۷ آبان ۱۳۶۰ در تهران) از مخالفان و زندانیان سیاسی برجسته در دوران پهلوی بود. وی پس از انقلاب مذهبي از رشت به مجلس اول راه یافت. قبل از نمایندگی مجلس، او مدتی فرماندهی کمیته‌های انقلاب اسلامی و برای مدتی کوتاهتر ریاست سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بر عهده داشت. او همچنین امام جمعه رشت بود. در آبان ۱۳۶۰ (۷ ماه پس از شورش مسلحانه گروهك مجاهدین خلق)، وحید لاهوتی پسر آیت‌الله لاهوتی، به حکم اسدالله لاجوردی دستگیر شد. وی چند بار در تماس با لاجوردی نسبت به نوع برخورد با اعضای سازمان به وی اعتراض کرده و علت آن را پیشگیری از قرار گرفتن سازمان در برابر نظام می‌دانست. چند روز بعد حسن لاهوتی نیز به دستور لاجوردی بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. علت دستگیری آیت‌الله لاهوتی، خروج از مجلس به همراه مهدی بازرگان و اعضای نهضت آزادی در جریان رأی مجلس به عدم صلاحیت بنی‌صدر بود. تنها چند روز بعد خبر مرگ وی بر اثر ايست قلبي اعلام شد، خانواده لاهوتی در مصاحبه با هفته نامه شهروند امروز (شماره ۷۰) اعلام کردند که بنا به گزارش پزشکی قانونی، در معده وی اثر سم استریکنین وجود داشت و وی به مرگ طبیعی نمرده بود. هفته نامه «شهروند امروز» به همين دليل توسط اسلامپرستان دادگاه مطبوعات براي هميشه توقيف گرديد. (لينك جهت آگاهي بيشتر)

اکبر محمدی
kvqkyqv5y98zy17lxi8.jpg
شهید اکبر محمدی یکی از فعالان دانشجویی بود که از سال ۱۳۷۸ و در پی هجوم مغول وار اشرار ولایت به کوی دانشگاه تهران و اعتراضات دانشجویی تیرماه ۱۳۷۸ ، دستگیر، شکنجه و زندانی شد. او در ۸ مرداد ۱۳۸۵ در زندان اوین به صورت مشکوکی درگذشتانده شد. در شب مرگش، به بخش بهداری زندان اوین منتقل می گردد. جلادان در بهداری زندان، دست و پای وی را با زنجیر بسته و دهان او را هم با چسپ می‌بندند. وکیل مدافع محمدی، خلیل بهرامیان، از قول زندانیان دیگر همبند موکلش از جمله علی افشاری گفت که محمدی در طول چند روز پیش از مرگ، بارها وحشیانه مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود و آثار شکنجه بر بدن او به خوبی نمایان بوده است. پيکر وی شبانه در روستايی در اطراف شهر آمل به نام «چنگ میان» تحت مراقبتهای امنيتی بسیار شدید و بدون حضور هیچ یک از اعضای خانواده اش دفن شد. بسیاری از دانشجویانی که از نقاط مختلف ایران جهت شرکت در مراسم هفتم وی عازم شهرستان آمل شده بودند، توسط لباس شخصی‌ها بازداشت شدند. (پیکر شهید اکبر محمدی)

زهرا كاظمي
t8vr68xv461f7ryqhy5.jpg
عكاس و خبرنگار ايراني - كانادايي به جرم عكاسي در مقابل زندان اوين بازداشت شد و پس از تحمل شکنجه‌های شدید که در پیکر بی‌جانش مشهود بود، با اصابت متعدد جسمی سنگین بر سرش در زندان به قتل رسيد.

دكتر زهرا بني يعقوب
2htfden2y7behyownea5.jpg
دكتر زهرا بني يعقوب، پزشك متعهد، در روز عيد فطر سال 1386 به همراه نامزدش در پاركي در همدان به جرم حرف زدن با نامزدش دستگير شد! و پس از تحمل 48 ساعت بازداشت غيرقانوني، پس از تجاوز، استخوانهای بدن و دست و پايش خرد شد و با طنابي خفه گرديد. بيدادگاه دستگاه قضایی همدان، پرونده قتل وی را بست و برای متهمان نیز قرار منع تعقیب صادر کرد. به دنبال آن، برخي اسناد مهم پرونده مفقود گردانده شدند.

ابراهيم لطف اللهي
d23tli0dz5wxek7wgqb.jpg
دانشجوي رشته حقوق که پس از دستگيري و انتقال به بازداشتگاه اداره اطلاعات سنندج، به قتل رسيد.

اسامي بخش ديگر از قربانيان
محمد تقی زهتابی
، مورخ و زبان شناس در 9 /10 / 1377 به قتل رسید.
کاظمی استاد دانشگاه.
رستمی، در همدان ربوده و کشته شد.
زهرا افتخاری در يكم اسفند ماه سال 76 ربوده و سپس کشته شد.
ناصر سبحانی از شاگردان مفتی زاده.
قیدی از پرسنل نیروی هوایی جنازه او را که با 30 ضربه چاقو کشته شده بود در سعادت آباد پیدا کردند.
حسین فتاپور، آذر 78 ، در برابر خانه اش کشته شد.
عزت الله علیزاده، او را "خودکشی" کردند.
خسرو قشقايي. پس از دریافت امان نامه از خمینی با تلاش رجبعلی ملایری که به روئيت هاشمی رفسنجانی و خامنه ای رسیده بود، در حمام خانه رجبعلی ملایری توسط مصطفی کاظمی (موسوي) در شیراز به قتل رسید.
مهندس کریم جلی و همسرش فاطمه اسلامی، در 26 دیماه سال 77 در منزل خود به قتل رسیدند.
جواد امامی، کارشناس دادگستری و همسرش سونیا آل یاسین در 25 دیماه سال 77 د ر خانه خود کشته شدند.
زهره ایزدی، دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران، در سال 73 کشته شد.
دکتر خاکسر در تهران به قتل رسيد.
محمد نظری، عضو حزب رنجبران در بندخان 12 دسامبر 92 به قتل رسيد.
حسن شاه جمالی (مسلمان مسیحی شده) در مرداد 73 به قتل رسيد.
کریم نور علی، وی را از ترکیه به ایران آوردند و به قتل رساندند.
محمد بابايي، در سقز به قتل رسید.
عبدالله باک، 19 ژوئیه 95 در بوکان به قتل رسيد.
عثمان زورایی، در سال 91 در سردشت به قتل رسيد.
احمد فاطمی، 12 اوت 92 در سر دشت به قتل رسيد.
محمد ناتوئی، 12 ژانویه 95 در بازپان به قتل رسيد.
علی تالوره، در ژوئن 92 در مریوان به قتل رسيد.
بهروز تقی زاده، 16 اوت 94 در ارومیه به قتل رسيد.
سراج الدین جاجوری، 22 اوت 94 در ارومیه به قتل رسيد.
محمد سعید جادری، 22 دسامبر 94 در کوی سانجاق به قتل رسيد.
جاکرده، در 1 آوریل 95 در باسرمه به قتل رسيد.
عبدالکریم جلالی، در 21 مارس 96 در کوی سنجق به قتل رسيد.
سالار جلالی، در 1 سپتامبر 92 در نوسود به قتل رسيد.
محمد جلیل، در 21 سپتامبر 91 در پیرانشهر به قتل رسيد.
رفعت حسینی، در 8 دسامبر 97 در کوی سنجق به قتل رسيد.
الماس خدر، در 1 سپتامبر 91 در اشنویه به قتل رسيد.
محود رحمانی، در 2 ژوئن 92 در پیرانشهر به قتل رسيد.
اصغر رستمی، در 24 اوت 95 در ویلاز رستم به قتل رسيد.

ادامه دارد...

۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

كنكاشي پيرامون قتلهاي زنجيره اي (2)


قسمت نخست را اينجا بخوانيد.

قتلهای زنجیره ای:
چهره ی واقعی حکومت فتنه سياه (2)


ماجرای پرتاب اتوبوس به دره
در سال 1375 تعدادی از فعالان سیاسی سالهای نخست پس از انقلاب که پس از تحمل مجازات زندان آزاد شده و به زندگی روزانه خود مشغول بودند به قتل رسیدند. عباس نوایی، فخرالسادات برقعی، دکتر تفتی و همسر و دو فرزندش، کاظمی، استاد دانشگاه و از متفکرین اهل تسنن، جواد صفار، جلال مبین‌زاده، زهرا افتخاری، مرتضی علیان نجف آبادی، امیر غفوری، سید محمود میلانی (شوهر خواهر امیر غفوری) و دکتر احمد تفضلی، از جمله دیگر قربانیانی هستند که یا در محل سکونت و شغل خود به قتل رسیده‌اند، یا در خیابان توسط چند ناشناس ربوده شده و سپس جسدشان در گوشه‌ای یافت شده است. در تاریخ 17 مرداد 75 راننده اتوبوس حامل 21 نفر از نویسندگان که برای شرکت در نشستی ادبی عازم ارمنستان بودند، کوشید اتوبوس را به قعر دره‌ای در جاده آستارا به اردبیل پرتاب کرده، و خود صحنه را‌ ترک کند که هوشیاری بعضی از سرنشینان و بی‌دقتی راننده مانع اجرای نقشه شد. راننده این اتوبوس بانام خسرو براتی که در جریان قتل‌های پروانه و داریوش فروهر، محمد مختاری و محمد جعفرپوینده نیز نقش داشت، پس از بازداشت در سال 77 به نقش خود در ماجرای اتوبوس نویسندگان اعتراف کرد، اما هرگز جزئیات ماجرای اتوبوس نویسندگان توسط مقامات رسمی منتشر نشد، و هیچکس نیز برای طراحی چنین پروژه شومی تحت پیگرد قضایی قرار نگرفت.


دکتر احمد تفضلی
zaqw5kk5ormfu8132o9.jpg
دکتر احمد تفضلی استاد برجسته ایران شناسی دانشگاه تهران و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود. در روز ۲۴ دی ماه ۱۳۷۵ هنگامی که با اتومبیل خود از دانشگاه تهران به سوی خانه‌اش در حرکت بود، حدود ساعت ۲ بعد از ظهر در شمیران توسط آدمكشان گمنام دستگیر شد و حدود ساعت ۹ شب ماموران گشت پاسگاه انتظامی باغ فیض، جسد او را در کنار اتومبیلش پیدا کردند. جمجمعه اش شکسته و استخوانهای دست و پايش از جا درآورده شده بود.

دکتر تفتي و خانواده
دکتر تفتي به همراه همسر و دو فرزندش در سال 72 در خانه شان واقع در خيابان پاسداران به طرز فجيعي کشته شدند.

جلال مبين زاده
جلال مبين زاده در مهر ماه 75 به وسيله سرنشينان اتومبيلي از محل کار خود ربوده شد و دیگر خبری از وی بدست نیامد.

زهرا افتخاري
زهرا افتخاري در آذرماه 75 پس از خروج از محل کار خود، به گواهی کسبه محل، به وسيله سرنشينان اتومبيلي با زور ربوده شد و از آن پس تاکنون از او خبري بدست نيامده است. يکي از همکارانش براي آخرين بار او را در همان روز در هواپيمايي که به مقصد تهران پرواز داشته به همراه چند نفر لباس شخصي ديده است.


فرزين مقصودلو و شبنم حسيني
wkh3az332o0vnpxu97zw.jpg
خانم فرزين مقصودلو (48 ساله) و خواهرزاده اش شبنم حسينی (21 ساله) در تاريخ 1 / 8 / 1375 با وارد آمدن 10 تا 17 ضربه کارد به هريک به طرز بسيار فجيعی به قتل رسيدند، به طوری که شاهرگ گردن شبنم حسينی بريده شده بود. خانم فرزين مقصودلو از خانواده‌ای مرفه بود که پيش از انقلاب به فعاليتهای خيرخواهانه شهرت داشت. در اوايل انقلاب بخشی از اموال آنها به حکم نهادهای انقلاب مصادره شد. وی پس از مدتی اقامت در خارج از کشور در تاريخ 28 / 2 / 1375 وارد ايران شد، اما در تاريخ 14 / 3 / 1375 زمان خروج از کشور به او اطلاع دادند ممنوع الخروج شده است و بايد به يک ساختمان امنيتی در شمال تهران مراجعه نمايد. حداقل سه نهاد دولتی اداره اطلاعات گرگان، دادسرای انقلاب اسلامی گرگان و اداره گذرنامه گرگان در تلاقی و همفکری و همکاری با هم، جهت بالا كشيدن اموال غيرمنقول فرزين، وي را ممنوع الخروج كرده و سپس به قتل رساندند.


جواد صفار
g372nxpmnt9mjqid87.jpg
در سال 1360 و هنگامي كه تنها 16 سال داشت به دليل فعاليت سياسي دستگير شد و پس از سه سال از زندان آزاد گشت. پس از آزادی از زندان به ادامه تحصيل مشغول شد و گرد فعاليت سياسي نرفت. پس از اخذ دپيلم در رشته رياضی، در کنکور سراسری شرکت کرده و با رتبه دو رقمی قبول شد که به علت رد شدن از تحقيقات، نتوانست به دانشگاه برود. در نتيجه در يک داروخانه مشغول به کار شد. دو سال در آن داروخانه کار کرد و فعاليت ديگری نداشت. پس از دو سال به خارج از کشور عزيمت کرد و مدت 9 سال در ايران نبود تا بالاخره به کشور بازگشت. در شهريور 75 ، يک روز صبح به قصد رفتن به مغازه برادرش از منزل خارج شد و در بين راه توسط آدمكشان گمنام ربوده گرديد. روز قبل از ناپديد شدن، توسط ادارة اطلاعات احضار شده اما به محل نرفته بود. در آبان 75 ، تماس بسيار كوتاه تلفني با مادرش مي گيرد و ديگر از او خبري نمي شود.

دکتر غفار حسینی
دکتر غفار حسینی استاد فرهيختة دانشگاه و از فعالین کانون نویسندگان، در بیستم آبان 75 در منزل مسکونی خود توسط آدمكشان گمنام به قتل رسید. غفار حسینی در قبل از جریان اتوبوس نویسندگان در جلسه جمع مشورتی کانون نویسندگان به دیگر اعضا هشدار داده بودکه «همه تان را می‌اندازند ته دره». فرج سرکوهی بعد‌ها در نامه‌ای به پیام امروز نوشت: «خبر را آقای هاشمی (مهرداد عالیخانی)، در یک جلسه بازجویی به من داد و گفت: غفار را هم حذف کردیم. شبی را به یاد آوردم که غفار در جلسۀ مشورتی کانون نویسندگان گزارش داد که او را در یکی از هتل‌های تهران، تحت فشار قرار داده‌اند و تهدید به مرگ کرده‌اند.»


مرتضي عليان نجف آبادي
9i7u1kvfbhjfg37487x.jpg
مرتضي عليان، از مبارزین سياسي بود كه با دريافت حكم ابد از سال 64 تا 72 را در زندان به سر برده، اما به دليل رفتار و اخلاق مناسب، آزاد شده بود. مرتضي پس از آزادي به كشاورزي و باغداري مشغول شد و كاري به سياست و مبارزه نداشت؛ وی در مشهد و به تاريخ 25 دي ماه 1375 به وسيلة يك دستگاه اتومبيل تويوتاي سفيد رنگ به شمارة شهرباني 79722 مشهد از منزل به قصد محل كارش به خارج شد و در بين راه توسط آدمكشان گمنام ربوده و به قتل رسيد. همانند مرحوم پيروز دواني، جسد وي هيچگاه در اختيار خانواده و مادر داغديده‌اش قرار نگرفت.


امير غفوری - سيد محمود ميدانی
e66bj9pqpqvpo0jtzlua.jpg
امير غفوري و سيدمحمود ميداني (همسر منصوره غفوري، خواهر امير) اهل مشهد، به دليل فعاليتهاي سياسي در دهه 60 دستگير مي‌شوند و در سال 70 آزاد مي‌گردند. پس از آزادي به كار و كسب مي‌پردازند و از فعاليت سياست دوري مي‌كنند. امير غفوري در سمت مدير بخش نرم‌افزار يك شركت كامپيوتري و سيدمحمد ميداني به شغل پيمانكاري ساختمان مشغول بودند. امير غفوري روز دوم بهمن 75 به قصد سركشي به واحد كامپيوتر شركت البسكو از محل كارش خارج اما پس از سوار شدن به آسانسور، ديگر هيچگاه به تاكسي سرويسي كه در جلوی درب ساختمان منتظرش بوده نمي‌رسد. سيدمحمود ميداني پس از ربوده شدن امير غفوري، متوجه مي‌شود كه اتومبيلي تمام رفت و آمدهاي وي را زير نظر دارد. سرانجام روز 19 فروردين 76 نيز سيدمحمود ميداني به دست آدمكشان حرفه‌ای ربوده مي‌شود. مراجعات و پيگيري‌هاي خانم منصوره غفاري (خواهر امير) به هيچ نتيجه‌اي نمي‌رسد و تنها پس از فاش شدن ماجراي قتلهاي زنجيره‌اي در سال 77، به ايشان گفته مي‌شود كه اين دو نفر به دست «تيم آدمكشان حرفه‌اي گمنام» ربوده و به قتل رسيده‌اند.


ابراهیم زال زاده
aj8qgeowl9la210yqtw.jpg
ابراهیم زاهدي زال زاده، پدر پرند زاهدي (بازيگر سينما) مدیر موسسه نشر ابتکار نیز در 5 اسفند سال 75 توسط تيم آدمكشان حرفه‌اي ربوده شد و در اوایل فروردین 76 جسد او در بیابانهای یافت آباد در حالی پیدا شد که با وضعیتی مشابه آنچه بعد‌ها بر داریوش و پروانه فروهر رفت: با 15 ضربه کارد، دشنه آجین شده بود. (پشت او را با 15 ضربه کارد، پاره پاره کرده بودند.)

منوچهر صانعی - فيروزه كلانتري
منوچهر صانعی و همسرش فیروزه کلانتری نیز در روز 28 / 11 / 75 توسط آدمكشان گمنام ربوده و سپس جنازه آنها کشف شد. صانعي که از آجودان‌هاي شاه فقید بود که با گرفتن تامين از مقامات رسمي به تهران برگشته و با موسسه تحقیقات تاریخ معاصر ایران (واقع در خیابان فرشته تهران) همکاری می‌کرد و پیش از مرگ، وزارت اطلاعات در چند نوبت او را احضار و از او تحقیق کرده بود. جسد این دو نفر در 3 اسفند 75 در حالی که با 13 ضربه چاقو کشته شده بودند، کشف شد. همسر سعيد امامي که در جريان افشاي قتلهاي پاييز 77 مدتي در بازداشت بسر برد، از همکاران منوچهر صانعي در موسسه تحقيقات تاريخي وابسته به بنياد مستضغان بود.

عباس نوايي
عباس نوايي در يکي از روزهاي ماه رمضان سال 76 ناپديد شد. او در اواسط سال 66 از زندان آزاد شده بود و ديگر فعاليتي نداشت، اما تحت نظر بود و مي‌بايست هر ماه خود را معرفي مي کرد.


حسین سرشار
2iyrfx3rkk2rbme5u2n3.jpg
خواننده اپرا و بازيگر فيلمهاي معروفي چون رنو تهران29 و اجاره نشين ها. وی پیش از انقلاب اسلامی از هنرستان عالی موسیقی در رشته آواز دیپلم گرفت و برای ادامۀ تحصيل راهی ايتاليا شد و در آنجا دوره نهایی کنسرواتوار سانتاچی چیلیای رم را با درجۀ نخست به پایان رسانید. در کنکور جهاني اپرای «لافنی چه» در ونیز شرکت نمود و یکی از هفت برندۀ جایزه آواز آن مسابقه شد. در نهایت از طرف همان اپرا به‌عنوان سولیست در کنسرتی با ارکستر میلان شرکت نمود. مرحوم سرشار در اواخر عمر وضع مالی بدی داشت و دچار افسردگی روحی شده بود. وی که با مرحوم سعیدي سیرجانی رفاقتی دیرین داشت، به دستور علی فلاحیان وزیر وقت وزارت اطلاعات دستگیر شد و به یک مرکز درمانی روانپزشکی در آبادان که زیر نظر وزارت اطلاعات قرار داشت اعزام گردید. در این مرکز به او شوکهای بسيار قوی الکتریکی دادند و زمانی که تصمیم به قتل او گرفتند صحنه سازی کردند که او از آسایشگاه فرار کند. سپس مامورینی که در بیرون آسایشگاه مستقر شده بودند با یک تصادف ساختگی اقدام به قتل وی کردند؛ اما چون وی چهرة شناخته شده‌ای بود، با انتشار گزارشی دروغین، وی را دارای اختلال حواس نامیدند و اعلام کردند چند روزی است ناپدید شده و چند سال بعد اعلام شد که بر اثر سانحه تصادف درگذشته است.

معصومه مصدق (نوه دکتر محمد مصدق)
تیم آدمكشان حرفه‌اي گمنام، پنجشنبه 3 ارديبهشت 1377 با ورود از ديوار پشتی منزل «معصومه مصدق» نوه دکتر مصدق، در نياوران، وی را با طناب خفه کردند. به گزارش پزشکی قانونی، آثار ضربات شدید بر روی صورت و تن و شکستگی بينی ديده مي‌شد. معصومه مصدق 49 ساله که مقيم آمريکا بود، قصد داشت پس از فروش منزل و وسايل خانه به آمريکا بازگردد و به همسر خود ملحق شود. صبح روز جمعه 4 اردیبهشت 77 وقتی چند مشتری برای خريد لوازم به منزل خانم مصدق رفتند از درون منزل جوابی نگرفتند. سرايدار منزل بعد از بررسی اطراف خانه متوجه شيشه شکسته يک پنجره در پشت منزل و پنجره باز آن شد. وی جريان را به مأموران انتظامی اطلاع داد. آن شب معصومه مصدق در منزل بزرگ و ويلايی خود (منزل شماره 7 ، کوچه خزايی واقع در نياوران تهران) تنها بود و سرايدار منزل به نام بختياری به همراه خانواده خود از منزل ایشان مراقبت می‌کردند. تبهكاران قصد دزدی نداشته‌اند و فقط می‌خواستند به نوعی انتقام جويی يا تصفيه حساب کنند.


حمید پور حاجی زاده - كارون پور حاجي زاده
ann92ojhl3tglt7pputl.jpg
حمید پور حاجی زاده شاعر و نویسنده کرمانی متخلص به «سحر» در نیمه شب 31 شهریور 1377 همراه با کودک 9 ساله اش کارون در سری قتلهای زنجیره‌ای مجموعن با 43 ضربه چاقو (کارون16 ضربه و سحر با 27 ضربه) به گونه‌ای بسیار دلخراش به قتل رسیدند. جرم وي، سرودن اشعار ملي بوده است.


پیروز دوانی
0qcg2bsndrumsi8zaa.jpg
دستگیری‌های کوتاه مدت و تهدیدات تلفنی مبنی بر اینکه اگر دست از فعالیت برنداری اين بار احضارت نمی‌كنيم بلكه خفه ات می‌كنيم، زنگ خطرهایی جدی برای پیروز بود؛ ولی پیروز به طور مستمر و آگاهانه فعالیتهایش را برای کسب آزادی و برقراری دموکراسی در ايران ادامه داد. سرانجام در تاریخ 3 شهریور 77 از منزل خود به قصد رفتن به خانه خواهرش خارج و توسط آدمكشان گمنام دستگیر و به یکی از خانه‌های تیمی اطلاعات منتقل گردید. بر اساس اعترافات صریح متهمان قتلهای زنجیره‌ای، او در همان روزها به قتل رسیده و جنازه‌اش در کنار خطوط راه‌آهن سوزانده و دفن شده بود. پیروز دوانی از جمله کسانی بود که نامه «فرج سرکوهی» در فاصله دو زندان را در داخل کشور تکثیر و پخش کرده بود.


دکتر مجید شریف
wtpsty2y3j4pjafdwfq6.jpg
دکتر مجید شریف، روشنفکر مذهبی، نویسنده و مترجم، یکی از آخرین قربانیانی است که پیش از افشای قتلهای زنجیره‌ای قبل از به قتل رسیدن داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده در اواخر آبان 77 به طرز بسیار فجیعی به قتل رسید. او در صبح روز 28 آبان 77 با لباس گرمکن برای ورزش از خانه خارج شد و هرگز بازنگشت. نزدیکان مجید شریف، چهارشنبه چهار آذر 77 جسد او را در پزشکی قانونی شناسایی کردند. با وجود اعتراف متهمان قتل‌های زنجیره‌ای هرگز پرونده مرگ او به نتیجه نرسید و حتا هنگام بررسی چهار قتل پاییز 77 به پروندۀ قتل مجید شریف که متهمان نام و جزئیات حذف او را نیز تشریح کرده بودند، در دادگاه رسیدگی نشد.


فاطمه قائم مقامي
trfdlgb24livl1k524vv.jpg
در آذر 77، سرمهماندار بوئينگ 747 در داخل اتومبيل پرايد خود در خيابان پاسداران پس از گفتگو با مردي به وسيلة اسلحه صداخفه كن دار به قتل مي رسد. بنا به تحقیقات عمادالدین باقی، وي به دستور مستقیم فلاحیان کشته شده است. پروژة ديگر آدمكشان گمنام، خط ترانزيت مواد مخدر بود. صادرات مواد مخدر درآمد بسيار کلانی دارد. رئيس مدعی بود که دولت بودجه کافی در اختيار آن نهاد قرار نمی دهد. لذا گريز و گزيری از ورود به فعاليتهای اقتصادی نامرئی و پنهان و کسب درآمد از طريق مفت خريدن کارخانه‌های دولتی (پروژة مضحك خصوصی‌سازی) و باج خواهی از طبقه تازه به دوران رسيده اقتصاد بازار و ... وجود ندارد. اما رئيس همچنان مدعی بود که با کسری بودجه برای پيشبرد اهداف مواجه است. لذا فکر بکری به ذهن او خطور می‌کند: صادرات مواد مخدر به اروپا و کسب درآمد از اين راه. در ضمن با معتاد کردن جوانان غربی می‌توان ضربه مهلکی بر غرب و استكبار جهاني وارد کرد. در کشور، گروههای مافيايی زيادي با تشکيل شبکه‌های گسترده در حال ترانزيت مواد مخدرند. مواد مخدر توقيف شدة اين گروههای مافيايی منبع درآمد جديد نهاد امنيتي بود. اما مواد مخدر را از چه راهی می‌توان صادر کرد؟ کشورهای اروپايی به شدت ورود و خروج کالاها را کنترل می‌کنند. باز هم فکر بکری به ذهن رئيس خطور می‌کند. معمولن در فرودگاهها پرسنل هواپيما را بازرسی نمی‌کنند؛ لذا می توان از طريق برخی مهمانداران مواد مخدر به اروپا صادر کرد. صدور مواد مخدر آغاز می‌شود. البته بعدها روشن می‌شود که دلارهای حاصل از صادرات مواد مخدر، به کشور باز نگشته و همة آنها به حسابهای شخصی در خارج از کشور واريز شده‌اند. به همين دليل برخی از افراد درگير در پروژه صادرات مواد مخدر، به دليل در خطر انداختن منافع و به دليل دانستن وقايعی که می‌توانست برای شاه کليد بسيار خطرناک باشد به قتل مي‌رسند.


سيامك سنجري
qsoqwwjy5b4izz58o.jpg
سیامک سنجری، در 13 آبان 75 ، در سن 28 سالگی و در آستانه جشن ازدواجش، کشته شد. وجودش به دليل اطلاعاتي كه در اختيار داشت مضر تشخيص داده شده بود. سيامك سنجري پس از دستگيري توسط آدمكشان گمنام به خانه‌اي تيمي برده مي‌شود و پس از قتل، جنازه درون اتومبيلش گذاشته شده و پس از به آتش كشيدن اتومبيل بنزش، به ته دره‌اي پرتاب مي‌گردد. با به ميان آمدن نام سنجری، اكبر گنجی حکايت دهشتناک جزئيات قتل سيامک سنجری را از زبان يکی از حاضران در صحنه قتل بازگو می‌کند، که هر چند بار گفته شود، از خشونت نهفته در آن کاسته نمی‌شود: «سعيد امامی، سيامک سنجری را با چند تن ديگر به يک خانه برد. در آنجا چند ساعتی با او گفتگو کرد، سپس به همراهان دستور داد که او را با چاقو به قتل رسانند. سيامک سنجری به گريه افتاد و گفت طی روزهای آينده مراسم عروسی او در پيش است. سعيد امامی به وسيله موبايل با شاه کليد تماس گرفت و گفت سنجری گريه می‌کند، عروسی اش چند روز ديگر است. کارت دعوت عروسی برای من و تو نيز در جيبش آماده است. شاه کليد از آن طرف به سعيد امامی فرمان داد که او را بکشيد و آنها نيز با 15 ضربه چاقو او را به قتل رساندند و سپس ماشين بنز او را در يکی از دره های تهران به آتش کشيدند.»


محمد مختاری
qtwcutbaooxp07d2g9e0.jpg
از اعضاي فعال كانون نويسندگان بود كه وجودش براي اسلام و نظام الله مضر تشخيص داده شد و در 12 آذر ماه 77 به وسیله طناب خفه شد.


محمد جعفر پوینده
8z5347cprob1c9zrx0w0.jpg
محمدجعفر پوينده پس از انتشار فراخوان كميته تدارک و برگزاری مجمع عمومی کانون نويسندگان ايران، همراه پنج نويسندة ديگر که اين کميته را تشکيل داده بودند به دادگاه انقلاب انقلاب احضار شدند و پس از چند روز، از ميان همين شش نفر، ابتدا محمد مختاری در دوازدهم آذر 77 در خيابان آفريقا ربوده و خفه شد و سپس محمد جعفر پوينده در بعد از ظهر روز چهارشنبه هجدهم آذر 1377 در خيابان ايرانشهر تهران ربوده شد و جسد خفه شده‌اش روز بعد در بيابان اطراف روستای بادامک شهريار کشف گرديد.


داریوش فروهر و پروانه اسکندی
2uh0pt455lrfsgnb2qc4.jpg
داریوش فروهر از مبارزين ملی‌گرای قديمي و طرفدار دکتر مصدق بود که فعاليت سياسي خود را از دهه 1330 با تاسيس حزب ملت ايران آغاز كرده بود. وي در ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ و همزمان با خروج شاه فقید از ایران، برای ملاقات با خمینی عازم پاریس شد و ۱۶ روز بعد همراه خمینی به کشور بازگشت. او بلافاصله پس از انقلاب، در ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ در کابینه دولت موقت به ریاست مهدی بازرگان شرکت کرد و به عنوان وزیرکار در دولت موقت انقلاب مشغول به کار شد. او حقوقی بابت شغل وزارت دریافت نکرد و با استعفای دولت موقت نیز از فعالیتهای اجرایی فاصله گرفت. داریوش فروهر همزمان با آغاز پاییز سال ۶۰ به زندان رفت و پنج ماه زندان را نیز در کارنامه سیاسی پس از انقلاب خود به جای گذاشت. بنا به گفته دوستان و همراهان فروهر، این بازداشت پنج ماهه با کاهش ۱۵ کیلویی وزن وی همراه بود. سرانجام در پاییز ۱۳۷۷ پروانه اسکندری (همسر داريوش) و داریوش فروهر از رهبران حزب ملت ایران، در خانه خود در شهر تهران (خيابان هدايت) طی قتل‌های موسوم به قتل‌های زنجیره‌ای به طرز بسیار فجیع و ددمنشانه‌ای به قتل رسیدند.


شیخ محمد ضیایی
qm62o19uqwa4kplkgv0e.jpg
شیخ محمد ضیایی امام جمعه اهل سنت بندرعباس، به تاريخ 13 / 10 / 1377 با تزریق آمپول هوا به قتل رسید و جسدش در خیابان پیدا شد.

ادامه دارد...

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

آخرین روز شاه فقید در تهران

محمدرضا مرادی زاده سال 1326 خورشیدی، یكی از خدمه دربار اعلاحضرت محمدرضا پهلوی و از خاندانی است كه مجموعن در دربار دو پهلوی كار كرده اند.




او كه از نزدیكترین خدمه به شاه فقید به شمار می رفته، مسئولیتهای مختلفی را در زمان حضور در دربار بر عهده داشته است. در زمان كودكی به عنوان"توپ جمع كن" زمین بازی تنیس شاه و ملكه و در سنین بزرگسالی از تهیه ظروف تا "سر میز" غذای شاه فقید و شهبانو فرح در دربار فعالیت می كرده است. محمدرضا مرادی در حال حاضر دو دختر و یك پسر دارد، و در محوطه سعدآباد زندگی می كند. در این گفتگو او برای نخستین بار از لحظات خروج شاه از كاخ نیاوران می گوید كه در رسانه ها در مورد آن صحبت نشده است. همچنین از شرایط و نوع كار خدمه دربار در زمان شاه فقید می گوید.

* از چه سالی كارخود را در كاخ ها شروع كردید؟
از سال 1330 در كاخها بودم. در آن زمان كاخهای سعد آباد جزو كاخهایی بودند كه فقط در تابستانها مورد استفاده قرار می گرفتند. در كاخی به نام «كاخ اختصاصی» در خیابان پاستور كارم را آغاز كردم. در آن زمان نه سال سن داشتم و به خاطر آنكه پدر و پدر بزرگم در این دستگاه فعالیت می كردند، من هم از خردسالی وارد این كار شدم.

* پدر و پدر بزرگتان در زمان سلطنت قاجارها در كاخها مشغول به كار بودند و یا پهلوی؟
خیر پدر و پدر بزرگم در زمان رضا شاه اول تا اوایل سلطنت محمدرضا شاه در كاخها مشغول به كار بودند.

* در آن دوره برای كار در دربار شرایط خاصی وجود داشت؟
كسانی در اولویت بودندكه وابستگی به دستگاه داشتند. چون من در آن زمان پدر و پدر بزرگم و یك زمانی عموی من هم جزو گارد رضا شاه بودند به همین دلیل زمانی كه تصمیم گرفتم رسمی بشوم سال 51 بود كه به طور قطعی تصمیم گرفتم وارد این كار بشوم. در آن زمان به دنبال چند كار دیگر رفتم كه موفقیت آمیز نبود و نهایتن در سال 51 تصمیم قطعی ورود به این كار را گرفتم. در آن زمان درخواستم را به معاون وزیر دربار (اعلم)، آقای «ابوالفتح آتابای» دادم. یك هفته بعد اطلاع دادند كه به كارگزینی بروم. در كارگزینی یك سری مدارك از من خواستند برای تحقیقات. البته چون سوابق من را می دانستند زیاد سخت گیری نكردند. چون از نه سالگی من به عنوان روز مزد در دربار كار می كردم. در درخواستم نوشته بودم: جناب آقای آتابای من فلانی هستم، پسر فلان كس و باعث افتخار است اگر درخواستم برای كار در وزارت دربار مورد قبول واقع شود. یك هفته بعد وقتی كه به من گفتند به كارگزینی مراجعه كنم، دیدم زیر نامه من آقای آتابای نوشته است: «آقای سمنانی (رییس كارگزینی) این شخص، پدرش سالها زحمت كشیده است. لازم است كه هرچه سریعتر كارهای استخدامی وی را انجام دهید.»

* در زمانی كه درخواست دادید، مشخص بود كه قرار است در كدام قسمت دربار مشغول به كار شوید؟
خیر، ما فقط درخواست كار در كاخ را می دادیم، تشخیص اینكه هر متقاضی در چه قسمتی از كاخ مشغول به كار شود، فقط با شخص آقای آتابای بود. ایشان با اولین نگاه می گفتند كه این شخص باید كجای دربار مشغول به كار شود.

* گفتید كه قبل از استخدام رسمی در دربار به صورت روزمزد كار می كردید، زمانی كه روزمزد كار می كردید، فعالیتتان چه بود، در آن زمان چقدر حقوق می گرفتید؟
در زمان كودكی و نوجوانی، وقتی شاه و ملكه تنیس بازی می كردند، من توپ جمع می كردم. بابت این كار هم، روزانه هفت تومان می گرفتم.

* برای كاری كه قرار بود انجام بدهید، آموزشی دیدید؟
مدت خیلی كوتاهی آموزشهای خاصی رادر دفتر آقای آتابای گذراندم. آموزشها به خاطر اینكه مخصوص دربار بود، جایی این آموزشها داده نمی شد، مدت سه ماه این آموزشها را در معاونت وزارت دربار دیدم.

* بعد از آن چه شد؟
اواخر اسفندماه، یك روز آتابای مراصدا كرد، عادت داشت كه اسم افراد را نمی برد به من گفت: «پسر تو از فردا می روی به كاخ سعد آباد، قسمت ظروف فعلن كارت را شروع كن. سر و سامانی بده تا ببینیم چه می شود.» بعد از آن من به كاخ سفید (موزه ملت فعلی) به عنوان انباردار ظروف كارم را آغاز كردم. تا آخر خدمتم كه زمان رفتن شاه از ایران بود پست رسمی من مسئول انبار و تشریفات و پذیراییها بود.

* بعد از استخدام در دربار، بابت كاری كه انجام می دادید، ماهانه چقدر حقوق می گرفتید؟
اولین حقوقی كه بعد از استخدام دریافت كردم مبلغ 400 تومان بود. البته یكسال بعد حكمی آمد كه حقوق من شد 420 تومان. كه این حقوق هر سال اضافه می شد.

* شرح كارهایتان چه بود؟
من مستقیمن با آشپزخانه، قسمت ظروف و میز ناهار شاه و ملكه در تماس بودم. یعنی كارم از آشپزخانه شروع و به سر میز غذای شاه و ملكه ختم می شد.




* شما كه تا این حد به شاه نزدیك بودید، آیا در خود سعد آباد زندگی می كردید؟
خیر من تا دو سه سال پس از استخدام در منازل استیجاری در مناطق مختلف تهران زندگی می كردم. اما بعد از دو سه سال، منازل سازمانی در قصر فیروزه سابق (انتهای پیروزی فعلی) ساخته شده بود. من تا شنیدم این منازل آماده شده است بلافاصله پیش آقای آتابای رفتم و به او نامه ای نوشتم كه: «آقای آتابای من در منزل استیجاری زندگی می كنم، رفت و آمد برایم مشكل است. بنابراین دستور بدهید كه از منازل سازمانی در اختیار من هم قرار داده شود.» بعد از این نامه جزو اولین كسانی بودم كه به من منزل سازمانی دادند.

* با توجه به اینكه شما تا سر میز غذای شاه و ملكه هم حضور داشتید، آیا در آن زمان تحت نظر بودید؟
بعدها فهمیدم كه تعقیب می شدم. بعد از انقلاب متوجه شدم كه در تمام آن زمان، نه من بلكه تمام كسانی كه در كاخ كار می كردند شدیدن تحت مراقبت بودند. حتا زمانی كه ما به منزل می رفتیم شاید مدت زیادی تحت تعقیب بوده ام. اینكه كجا می روم، با چه كسی می روم، در هفته چقدر برای منزل خرید می كنم و... همه اینها را داشتند. كه البته پس از انقلاب من متوجه شدم.

* در جریان انقلاب سال 57، شما كجا بودید؟ در آن زمان شاه فقید و شهبانو كجا بودند؟ آخرین لحظه ای كه شاه از ایران رفت، پیش از فرودگاه را به یاد دارید؟
بله، آخرین روزی كه من در كاخ نیاوران بودم شاه از كشور خارج شد. در كاخ نیاوران بودیم كه شاه آمد و با ما خداحافظی كرد. در آن روز حدود از بیست نفر در نیاوران همراه شاه بودند (كه من هم یكی از آنها بودم) اولین كسانی كه شاه با آنها خداحافظی كرد ما بودیم.

* خارج شدن شاه فقید را از كاخ به طور كامل شرح می دهید؟
در آن روز شاه با آسانسور از طبقه بالا كه خوابگاهش بود پایین آمد. كامبیز آتابای كه پسر ابوالفتح آتابای بود او هم از پله های اضطراری پایین آمد. همزمان با شاه به طبقه پایین رسید. زمانی بود كه شاه جلوی آسانسور ایستاده بود نگاهی به بچه ها كرد. دو سه نفر در حال جارو كشیدن فرش بودند، یكی دو نفر ایستاده بودند كنار سالن (ما می دانستیم كه شاه برای همیشه می رود) شاه آمد و به خدمه نگاهی كرد و بعد دستش را به علامت دعوت از ما برای در آغوش كشیدن باز كرد. من و چند نفر دیگر به طرف شاه دویدیم و به شاه چسبیدیم و گریه كردیم. یكی از بچه ها كه آبدارچی بود نامش محمد بود، محمد قد بلندی داشت بچه های شاه (فرحناز و لیلا) اسمش را گذاشته بودند «ممد گالیور» دقیقن خاطرم هست كه ممد گالیور روی زمین افتاده بود، پاهای شاه را بغل كرده بود و گریه می كرد و با صدای بلند می گفت: «اعلاحضرت جانم! نمی گذارم بروید.» محمد اینطور حرف می زد و طبیعتن ما را بیشتر به گریه وا می داشت. در همین احوال شاه هم گریه كرد. كامبیز آتابای كه گریه شاه را دید آمد و شروع كرد به جدا كردن ما از شاه. شاه می خواست حرف بزند ولی بغض كرده بود و فقط یك نگاه كرد و از سالن خارج شد. ما می خواستیم از سالن به دنبال شاه خارج شویم كه یكی از بچه ها گفت علیاحضرت (شهبانو فرح) هم از پله ها می آید. من و چند نفر از پیش خدمت ها كنار پله ها ایستادیم. من بودم و سه نفر از پیش خدمت های سفره خانه. مهدی خان، نصرت الله خان و عباس شرفی كه فوت كرده است. ما كنار پله ایستاده بودیم كه فرح آمد پایین. گریه ما را كه دید گفت: «چرا گریه می كنید؟ قرار نیست برویم، برمی گردیم، هیچ نگران نباشید، به سر اعلاحضرت برمیگردیم. الان سیاست اقتضا می كند كه برویم ولی به سر اعلاحضرت برخواهیم گشت، شما هم كاخ را ترك نكنید. دقیقن مثل زمانی باشید كه ما بودیم.» بعد از این حرف ها با ما دست داد و پشت سر شاه رفت. خود فرح این را گفت. ما وقتی همچین حرفی را با تاكید و دوبار تكرار از فرح شنیدیم باور كردیم. من و همه كسانی كه آنجا بودند باور كردند.




از سالن كه خارج شدیم، دیدم كه یك عده زیادی از گاردیها و تیمسارها كه جزو نزدیكان شاه بودند هم رسیده بودند و عده ای از كارگران و باغبانهای كاخ هم آمده بودند و... همگی جمع شدند و تعداد افرادی كه دور شاه جمع شده بودند بالغ بر صد نفر شد. در این لحظه دیگر دست به شاه نمی رسید، ولی متوجه شدم همان ممد گالیور كه گفتم، دوباره رفته است روی چمن، پاهای شاه را گرفته و داد می زند كه: «نمی گذارم بروید» بین این همه شلوغی من صدای ممد گالیور را می شنیدم. آنقدر محكم پاهای شاه را گرفته بود كه چیزی نمانده بود كه شاه را به زمین بزند. من هم رفتم جلو، درجه یكی از تیمسارها به چانه من گرفت، چانه من پاره شد و خون آلود شد. خون زیادی جاری شد و من ترسیدم جلو بروم و لباس دیگران را كثیف كنم. همه پایین پله ها ایستادیم، زمینی كه هلیكوپتر شاه آنجا قرار داشت چمن بود و حدود 20 تا 30 قدم با كاخ فاصله داشت. از آنجا به بعد، پله ها را شاه به همراه ملكه تنها بالا رفت. از بالا نگاهی به بقیه كرد و بعد ارتشیها سلام نظامی دادند و بعد شاه سوار هلیكوپتر شد و حركت كردند. آخرین چیزی كه یادم است تصویر شاه از پنجره هلیكوپتر بود.

* بعد از اینكه شاه رفت، خدمه دیگر در كاخ نبودند؟
البته قرار بود كه نرویم. چون می ترسیدیم كسی ما را شناسایی كند ولی تلفن و اصرار بچه ها، قرار گذاشتیم كه در هفته یكی دو روز به كاخ بیاییم. در این زمان چند روز از رفتن شاه گذشته بود.

پیوندها:
هنوز بر کبود آسمانها، قلبی برای میهنش می طپد

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

گرامیداشت هفدهم دی ماه (روز آزادی زنان)

یکی از نخستین چیزهایی که بعد از خارج شدن از ایران اسلامی به چشم آدم می آید رنگ است. رنگ لباسها! ما ایرانی ها عادت کرده ایم در آن خراب شده ای که اسلامپرستان برای امام زمانشان درست کرده اند فقط رنگهای سیاه و تیره ببینیم. وقتی فکرش را می کنم نمی توانم باور کنم که در قرن 21 ام، حکومتی نیمی از مردم را مجبور کند که به دلخواه آن حکومت فاشیست لباس بپوشند. چه چیز می تواند بیش از این رذالت و توحش اسلامپرستان را نشان دهد که حتا در طرز لباس پوشیدن مردم نیز دخالت می کنند و پافشار دارند که همه ی مردم همانند 1400 سال پیش لباس بپوشند؟ کسی که حجاب را در جمهوری اسلامی رعایت نکند به شدت مجازات خواهد شد.

orz3uskdo4y2to67n5g.jpg
آزادی زنان ایران در گزینش نوع پوشش پیش از فتنه سال 57 در جهان مثالزدنی بود.

از طرفی برخی دوستان خارجی می پرسند که چرا شما ایرانیها با سایر مسلمانان متفاوت هستید؟ آنها می گویند که دختران عرب در کشورهای عربی حجاب به سر نمی کنند اما وقتی به غرب می آیند حجاب به سر می کنند، اما دختران و زنان ایرانی منتظرند تا وارد هواپیمایی که به خارج سفر می کند بشوند، هنوز روی صندلیهای هواپیما ننشسته حجابشان را در می آورند. پاسخ من معمولن به این دوستان خارجیم این است که ایرانیان سابقه ای طولانی در دین ستیزی دارند و ما هیچ وقت مثل سایر ملتهای مسلمان از بیخ مسلمان نبوده ایم و همیشه سر و گوشمان می جنبیده است. از دیدگاه سکولار، دست کم یکی از اهداف اسلامپرستان اگر نه تنها هدفش را اهداف مادی همچون جمع آوری زنان و تشکیل حرمسرا بوده بدانیم؛ به نظر می رسد یکی از مهمترین دلایل دین پرستی برخی انسانهای زنده در قرن حاضر، تقریبن همان قضیه جمع آوری زنان و کنترل روی آنها باشد. متاسفانه اگر مغز آدم مذهبی را با قوی ترین مواد شوینده نیز بشویید، بازهم او خود را برتر از زنان خواهد دانست و زن را برده خود خواهد دید. زن مذهبی هم که خود پذیرفته است نصف العقل و ضعیفه است و نیاز به چوپان و آقا بالاسر دارد.

lpzvqi69isb6g5f8wcz.jpg


انسانهای مذهبی هرگز برابری زن و مرد در مغزشان فرو نخواهد رفت و هرگز نخواهند فهمید که زن یک موجود مستقل است و همانقدر انسان است که آنها انسان هستند لذا پرداختن به مسائل جنسی و پاسخ دادن به پرسشهای اخلاقی در این زمینه و ارتقاع فرهنگی در این زمینه خود می تواند ابزاری بسیار قوی و کارساز برای مبارزه با دین پرستان باشد. امیدوارم این دست نوشتارها بتوانند ما را در دست یافتن به چنین هدفی یاری رسانند. در این نوشتار من تلاش خواهم کرد که نشان دهم هیچ دلیل عقلی برای پذیرش حجاب اسلامی وجود ندارد و مسئله حجاب نابخردانه و تنها ناشی از باورهای تاریخ اعراب بیابانگرد است. ابتدا ریشه حجاب بررسی خواهد شد و در نتیجه گیری به این پرسش که آیا باید حجاب را منع کرد یا نه پاسخ داده خواهد شد.

w1jcn4si8ygqxa0igbn9.jpg



حجاب از کجا آمده است؟
همچون تقریبن تمام سایر باورهای اسلامی، حجاب نیز ریشه ای زمینی دارد، یعنی می توان رد و پای آن را در کتابهای تاریخی پیدا کرد. یافتن دلیل اینکه حجاب برای چه ایجاد شد بسیار آسان است و به دو موضوع اساسی برمی گردد. می دانیم که وضعیت اقتصادی مسلمانان پس از فرار به مدینه و پیش از کسب موفقیتهای اقتصادی به واسطه غارت اموال یهودیان و دستبرد به کاروانها، بسیار بد بوده و مسلمانان در فقر شدید بسر می بردند. از اینرو امکان اینکه درون خانه هایشان مثل امروز دستشویی و توالت بسازند برای آنها میسر نبود. لذا زنانشان باید برای تخلی به خارج از خانه می رفتند. این مسئله تنها بهانه ای بود که مسلمانان مدینه را مجبور می کرد به زنانش اجازه خروج از خانه را بدهند تا آنها به جایی که می توانند در آن تخلی کنند بروند و سپس بازگردند. این مسئله در کنار مسائلی دیگر از جمله اینکه برخی اعراب در سنین بالا به سر می برده و احتمالن قدرت ارضای جنسی زنانشان را نداشته اند باعث می شود که دیگران چشم به زنان مسلمان داشته باشند و مسلمانان نیز چندان بی رغبت نسبت به این مسئله نبودند، این است که خلیفه دوم به به زنانش دستور می دهد که خود را بپوشانند.

i8vffzgnp9lterrc5q0.jpg


مقايسه دو انديشه تاريخی در مورد زنان:
الف) تفسير و توصيف فرمان کشف حجاب (دفع و رفع حجاب) بر اساس دیدگاه رضا شاه کبير
ب) تمثيلات و دستورات اسلامپرستان از کتاب نهج الفصاحه

هفدهم ديماه روز زن، فرمان کشف حجاب از سوی رضا شاه بزرگ صادر شد:
1) يکی از اهداف اين فرمان، برابری زنان و مردان بود چراکه هر دوی آنان مخلوق يک آفريدگار بوده و بر يکديگر برتری ندارند.
2) حضور زنان در اجتماع و فعاليتهای اجتماعی
3) ايجاد امکانات تحصيلی برابر با مردان، برای زنان، تا مراحل بالای تحصيلی
4) تلقين اعتماد به نفس و احترام به زنان
5) نجات زنان از اسارت و بردگی و خشونت مردان و خانه نشينی اجباری
6) حضور و اشتغال زنان در ادارات، به عنوان افرادی برابر با مردان
7) تأييد توانايی و هوشمندی زنان، در امور اجتماعی
8) قبول زنان به عنوان عضوی مفيد در جامعه
9) ابطال و طرد انديشه مردسالاری
10) ابطال و طرد انديشه حاکميت مردان بر زنان
11) قبول زنان به عنوان يکی از الگوهای برابر انسانی و زيربنايی اجتماعی
و ........

از کتاب نهج الفصاحه:
1) درباره زنان از خدا بترسيد چون آنها پيش شما اسيرند. (شماره 45، صفحه163)
2) از دنيا بترسيد و از زنان بپرهيزيد، زيرا شيطان نگران و در کمين است و يکی از دامهای شيطان برای پرهيزگاران، زنان هستند. (شماره 50، صفحه 164)
3) محکمترين سلاح شيطان، زنان هستند. (شماره 970، صفحه350)
4) از بی لباسی برای نگهداری زنان در خانه کمک جوييد، زيرا لباس فراوان و زينت، عامل تمايل زن به بيرون رفتن مي شود. (شماره 282، صفحه 209)
5) زنان را بی لباس بگذاريد تا در خانه ها بمانند. (شماره 343، صفحه 220)
6) زنانی که از خانه های خود برای شکايت از شوهرانشان بيرون مي روند، دشمن مي باشند. (شماره 960صفحه348)؛ هر زنی که بدون اجازه شوهرش از خانه بيرون رود، مورد خشم خداست تا به خانه برگردد و شوهرش را راضی کند. (شماره 1020، صفحه359)
7) زنان معطر و زينت و آرايش يافته، با النگوهای طلا و پارچه های فاخر، فتنه ای بزرگ مي باشند. (شماره 314، صفحه215)
8) بزرگترين فتنه بر امت، شراب و زنان مي باشند. (ش 2611، ص 694)
9) زنانی که معطر و آرايش کرده از معابر مي گذرند، حکم زناکاران را دارند و مايه آتش و ننگ و عار هستند. (ش 177، ص 188) و (ش 1019، ص 359) و (ش 188، ص 190) و (ش 2157، ص 611)
10) قيمت گذاری روی زنان: بهترين زنان آنهایی هستند که زيباتر بوده و خرج و مهريه کمتری دارند. (ش356، ص222) و (ش 357، ص 222 تا 223) و (ش 929، ص 342)
11) اگر مردی هيچ خیری به زنش نرساند، مهم نيست، ولی اگر زنی در رابطه با بی خيری شوهرش اعتراضی بکند، تمام اعمال نيکش بی اثر مي شود (ش 226، ص198) و بهترين زن، آنست که با تن و مال خود، از شوهرش فرمان ببرد. (ش 1504، ص 469)
12) وقتی کار مسلمانان بدست زنان بيفتد، مرگ و قبر برای مردان، بهتر از حيات است. (ش232، ص198 تا 199)؛ گروهی که کار خود را بدست زنان سپارند، هرگز رستگار نمي شوند. (ش2294، ص639) و گروهی که زمامدارانشان زن است، رستگاری نبينند. (ش2551، ص683)
13) زن بداخلاق را بايد طلاق داد وگرنه دعا و نماز شوهر، مستجاب نمي شود. (ش1253، ص 413)؛ زن، دام شيطان است. (ش1792، ص 534) و (3153، ص789)؛ بيشترين اهالی جهنم، زنانند. (ش 331، ص 219) و کمترين اهالی بهشت، زنانند. (ش 603، ص274)؛ اگر زن نبود، مردان به بهشت مي رفتند و خدا، آنگونه که شايسته اوست، پرستيده مي شد. (ش2358، ص653) و (ش 2361، ص653 14) مردان بر زنان حقوقی دارند و زنان در برابر مردان، تکاليفی. (ش1388، ص445 تا 446)
15) زن مومن، زنی است که به وقت ناهار و شام، بر زمين ننشيند تا شوهر او از خوردن فراغ يابد. (ش2318، ص644)؛ زنی که شوهرش او را به بستر خواهد و زن آن را به تعويق انداخته تا شوهر به خواب رود، لعنت خدا بر اوست. (ش2237، ص628)
16) بهترين مساجد زنان، کنج خانه آنهاست. (ش1532، ص474)
17) اگر به کسی دستور مي دادم کسی ديگر را سجده کند، به زن دستور مي دادم تا شوهرش را سجده کند. (ش2348 و 2349، ص 650 تا 651)
و ........

حال که می دانیم در دین مبین اسلام، از مقام زنان بسیار سخن آمده و گفته شده که از دامن زن است که مرد به معراج می رود و یا بهشت زیر پای مادران است. از این رو به سخنان و باورهای نادرست اسلامپرستان در مورد زن پی می بریم و در پايان، انتخاب و حقانيت يکی از اين دو انديشه را، در توانايی استدلال و فهم منتخبين مي گذاريم و هفتاد و پنجمین سالروز 17 ديماه 1314 را خجسته مي داريم.

پاينده ايران
درود به روان پاک رضا شاه بزرگ
هفدهم دی 2569

۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

يادبود شاهپور عليرضا پهلوي

make a gif
شاهپور علیرضا پهلوی، دومین فرزند پسر اعلاحضرت محمد رضا پهلوی، شاه فقيد ایران، صبح روز سه شنبه، 14 دی ماه 1389 (برابر 4 ژانویه) در خانه خود در بوستون بر اثر خودکشی درگذشت. در بیانیه ای که خانواده گرانقدر پهلوی در وبسایت رسمی شاهزاده رضا پهلوی، ولیعهد ایران و برادر بزرگتر او منتشر کرده اند، آمده است: «علیرضا پهلوی همچون میلیونها جوان ایرانی، از آنچه که به ناروا بر میهن عزیزش می‌گذشت سخت آزرده و غمگین بود.» در ادامه این بیانیه آمده است که علیرضا پهلوی «در صبحگاه چهاردهم دی ماه 1389 (چهارم ژانویه 2011) درژ منزل مسکونی خود در شهر بوستون آمریکا به زندگی خود خاتمه داد و همه خانواده و دوستدارانش را در غمی عمیق فرو برد.»

make a gif


به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، پلیس بوستون گفت که بعد از ساعت دو صبح به وقت محلی در روز سه شنبه، جسد مردی را در خانه ای در محله "سات اند" پیدا کرد که خود را به ضرب گلوله کشته بود. پلیس هویت این مرد را تایید نکرد، اما یک مقام که نخواست نامش فاش شود به آسوشیتدپرس گفت که جسد متعلق به علیرضا پهلوی است. در بیانیه وبسایت شاهزاده رضا پهلوی آمده است که «خاطره دردناک مرگ پدر و خواهر عزیزش» هرگز علیرضا پهلوی را رها نکرده بود.

نزدیکان خانواده پهلوی گفته اند که شاهپور علیرضا پهلوی در پی مرگ خواهرش لیلا دچار افسردگی بسيار شدیدی شده بود و هرگز از آن رهایی نیافت. شاهپور علیرضا پهلوی سومین فرزند شاه فقيد ایران و شهبانو فرح پهلوی، متولد سال 1345 بود. علیرضا در تهران متولد شد. او که در جریان انقلاب قرون وسطايي سال 57 همراه خانواده اش مجبور به ترک ایران شده بود تحصیلات دبیرستانی را در ایالت ماساچوست آمریکا به پایان برد. آقاي اردشیر زاهدی، آخرين وزير خارجه دولت شاهنشاهي ایران و از نزیکان خانواده پهلوی در مصاحبه ای چنين گفت: «علیرضا پهلوی تحصیلات بسیاری عالیه ای داشت، به موسیقی کلاسیک بی نهایت علاقمند بود.»


rs9tqmszc1tltj1csz3k.jpg
علیرضا پهلوی در سال 1992 در رشته مطالعات ایران باستان از دانشگاه کلمبیا فوق لیسانس گرفت و در رشته ایران شناسی و فلسفه در دانشگاه هاروارد به مطالعه پرداخت. زنده ياد عليرضا پهلوي وصيت كرده است كه جسدش را بسوزانند و خاكستر آن را در آبهاي درياي مازندران بريزند.


d8j1mdn573ji9tcnn7mz.jpg
شاهدخت لیلا پهلوی آخرین فرزند اعلاحضرت محمدرضا پهلوی در سال 1380 در سن 31 سالگی در هتلی در لندن خودکشی کرده بود. او در پاریس دفن شده است. محمدرضا شاه پهلوی که از مدتی پيش از انقلاب سال 1357 گرفتار بيماری سرطان غدد لنفاوی بود، در روز 27 ژوئيه 1980 (5 مرداد 1359) در بيمارستانی در قاهره در گذشت و در همان شهر دفن شد.


make a gif
علیرضا پهلوی همچون میلیونها جوان ایرانی، از آنچه که به ناروا بر میهن عزیزش می‌گذشت سخت آزرده و غمگین بود.

نازی افتخاری که در دفتر شاهزاده رضا پهلوی در واشنگتن کار می کند گفت که آقاي رضا پهلوی روز چهارشنبه به بوستون خواهد رفت و انتظار می رود که شهبانو فرح پهلوی نیز همزمان از پاریس به این شهر برود. دفتر اعلاحضرت رضا پهلوی در واشينگتن گفت که خانواده پهلوی چند روز برای عزاداری به طور خصوصی وقت می خواهد و هنوز هیچ برنامه ای برای عزاداری عمومی اعلام نشده است. با اینکه هنوز ۲۴ ساعت از زمان انتشار خبر خودکشی علیرضا پهلوی نمی‌گذرد، دلایل دیگری هم در باره مرگ او بر سر زبانها افتاده که حدود ۱۰ سال پیش پس از درگذشت خواهر جوانترش، لیلا، هم شنیده می‌شد. احتمالن علت به وجود آمدن این شایعات، مشکل بودن باور کردن خودکشی او برای کسانی است که بیشتر جنبه‌های مادی زندگی را در نظر دارند.

چگونه می‌توان درک کرد که شاهزاده جوانی که ظاهرا همه چیز از جمله پول و سلامتی و عنوان و احترام در زندگی‌اش دارد، تحصیل کرده ترین فرد خانواده است و حتا به عنوان یکی از مطلوب ترین شاهزادگان مجرد جهان انتخاب شده، ناگهان خود را با گلوله بکشد؟ باور کردن این امر واقعن مشکل است، اما شاید نگاهی به زندگی علیرضا و خواهرش لیلا از دید انسانی و عاطفی بتواند به فهم بهتر این موضوع کمک کند.
زمانی که فتنه انقلاب اسلامی ایران روی داد، علیرضا کمتر از ۱۳ سال و لیلا حدود ۹ سال داشتند، کودکانی که در آن سن درک وقایع ایران و تجزیه و تحلیل سیاسی برایشان امکان نداشت. آنچه که آنان تا آن زمان دیده بودند درون کاخهای سلطنتی و روبه رو شدن با درباریانی بود که در مقابلشان کرنش می‌کردند. آنان در سنی نبودند که از واقعیتهای جامعه اطلاع داشته باشند. از آن گذشته به گفته اطرافیان خانواده پهلوی، محمدرضا شاه بر خلاف پدرش، برای دو فرزند کوچکتر خود، پدری بیش از حد عادی مهربان بود به طوری که علیرضا و لیلا وابستگی شدیدی به او احساس می‌کردند. در عکسهای خانوادگی سالهای آخر سلطنت شاه هم می‌توان این رابطه نزدیک عاطفی را به خوبی دید. با وقوع فتنه انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ دنیای رویایی دو شاهزاده خردسال فرو ریخت. نه تنها درهای کاخهای سلطنتی بر روی آنان بسته شد و دیگر امکان بازگشت به میهن خود را نداشتند. از آن سخت‌تر، پدر مهربانشان تبدیل به بیماري شد که در مقابل چشمانشان آب می‌شد. آنها که تا آن زمان از بیماری پدر هم اطلاعی نداشتند، نمی‌توانستند درک کنند چرا کسی که از نظر آنها قدرتمندترین و مقتدرترین فرد بود، دچار چنین سرنوشتی شده است. زمانی که شاه فقيد در بیمارستانی در کشوری غریبه آنها را تنها گذاشت، علیرضا ۱۴ ساله و لیلا ۱۰ ساله بودند.
نوع زندگی خاص علیرضا و لیلا و انتظاری که به عنوان شاهزادگان جوان ایرانی از آنان می‌رفت و همواره زندگی‌شان را تحت الشعاع قرار داده بود، و شاید هم دور بودن از دیگر اعضای خانواده و محروم بودن از محبت آنان، نگذاشت که این دو نیز بتوانند همچون دیگران به مسیر زندگی عادی بازگردند و باعث شد که زودهنگام از زندگی در این جهان خسته و سیر شوند. شک نیست که چنین ضربه هایی زخمی ماندگار بر روح علیرضا و لیلا گذاشت که تا آخر عمر با آنها باقی ماند. آنها پس از دوران بلوغ که درک بهتری از اوضاع به دست آوردند، بیشتر با این بحران روحی دست به گریبان شدند و روز به روز هرچه بیشتر در خود فرو رفتند. لیلا که جوانتر بود و روحی لطیفتر داشت حدود ۱۰ سال پیش مقاومت خود را از دست داد و در لندن پس از خوردن بیش از حد قرص‌های خواب‌آور درگذشت. مرگ او بر افسردگی علیرضا افزود. به طور قطع فرزندان شاته فقيد تنها جوانانی نبودند که بر اثر فتنه انقلاب قرون وسطايي دچار ضربه‌های روحی شدند. فرزندان شخصیتهای دوران پهلوی که در اولین سالهای پس از انقلاب اعدام یا آواره شدند و فرزندان چند صد هزار ایرانی که در جنگ با عراق کشته شدند نیز با چنین بحرانهای روانی و شاید شدیدتر هم روبه‌رو هستند و به احتمال زیاد، در میان آنان هم نمونه‌هایی از خودکشی وجود داشته است. نوع زندگی خاص علیرضا و لیلا و انتظاری که به عنوان شاهزادگان جوان ایرانی از آنان می‌رفت و همواره زندگیشان را تحت الشعاع قرار داده بود، و شاید هم دور بودن از دیگر اعضای خانواده و محروم بودن از محبت آنان، نگذاشت که این دو نیز بتوانند همچون دیگران به مسیر زندگی عادی بازگردند و باعث شد که زودهنگام از زندگی در این جهان خسته و سیر شوند.

facebook